دیریست نعره میکشد از بیشهی خموش
"کککی" که مانده گم.
از چشمها نهفته پریوار
زندان بر او شدهست علفزار
بر او که او قرار ندارد
هیچ آشنا گذار ندارد.
اما به تن درست و برومند
"کککی" که مانده گم
دیریست نعره میکشد از بیشهی خموش.
نیما شاعری نمادگرا بود و با توجه به تأثیری که از شاعران سمبولیست فرانسوی- چون بودلر، ورلن، رومبو و مالارمه- پذیرفته بود، در شعرهایش از نمادهای گوناگون- به ویژه نمادهای برگرفته از طبیعت، مانند جانوران و گیاهان و درختان، و کوه و رود و دشت و بیشه و جنگل، استفاده میکرد. افزون بر این گرایش عمومی به نمادها، جوّ خفقان و سانسور حاکم بر جامعه، در سالهای سیاه پس از کودتای بیست و هشت مرداد سال سی و دو، او را مجبور میکرد که برای رساندن پیامهای اجتماعی شعرش از نمادها استفاده کند و آنها را در پس پوششی از اشاره و ابهام پنهان دارد.
شعر "کککی" با آنکه تاریخ سرودنش بیان نشده ولی از سبک شعر و حال و هوایش میتوان حدس زد که به احتمال زیاد، سرودهی آخرین سالهای زندگی نیما یوشیج- و به طور مشخص سرودهی سال 1335 یا 1336- است.
سالهای پس از کودتای بیست و هشت مرداد، سالهای سیاه حکومت نظامی و سرکوب و ارعاب و تهدید و سانسور بودند. در این سالها نشریههای آزادیخواهان بسته و قلمهایشان شکسته بود و به قول مهدی اخوان ثالث زمستانی سرد و سهمگین بر جامعه حاکم بود. در این سالها منزل نیما را هم مثل خیلی از روشنفکران چپ تفتیش کردند و او را دستگیر و برای مدتی کوتاه زندانی کردند. اینها سبب شد که دوستان و شاگردان نیما از گرد او پراکنده شوند. دیگری کسی- یا به قول خودش رفیقی- به سراغش نمیآمد و با او کاری نداشت. در خانه هم کسی همدمش نبود. با همسرش مشکل داشت و پسرش هم کوچک بود و نمیتوانست همزبانش باشد، برای همین نیما به شدت احساس تنهایی و بیکسی میکرد و این تنهایی و بیکسی را نیما در چند شعر بازتاب داده، از جمله:
پاسها از شب گذشته است
میهمانان جای را کردهند خالی، دیرگاهیست
میزبان در خانهاش تنها نشسته
در نیآجین جای خود بر ساحل متروک میسوزد اجاق او
اوست مانده، اوست خسته.
مانده زندانی به لبهایش
بس فراوان حرفها اما
با نوای نای خود در این شب تاریک پیوسته
چون سراغ از هیچ زندانی نمیگیرند
میزبان در خانهاش تنها نشسته.
(سرودهی زمستان 1336)
جاده اما ز همه کس خالیست
ریخته بر سر آوار آوار
این منم مانده به زندان شب تیره که باز
شب همه شب
گوش بر زنگ کارواناستم
(سرودهی آبان 1337)
در نتیجهی این بیکسی و بیهمزبانی، نیما دچار بدبینی شدید نسبت به همهی آدمها و بهخصوص آشنایان و نزدیکانش شده بود، و این بدبینی او را بیشتر و بیشتر به گوشهی انزوا و تنهایی رانده بود، و او درون تنهاییاش پیلهای از گوشهگیری و دوری از جمعیت تنیده بود و در آن با خلقی تنگ و روحیهای منفی و حالی ناخوش میزیست.
شعر "کککی" سرودهی چنین اوضاع و احوالیست، سرودهی سالهای یأس و بدبینی نیما و حاصل تنهایی مفرط و بدبینانهی او. این شعر تصویریست از نیما در اوج یأس اجتماعی- سیاسی و سرخوردگی عاطفی- احساسی، بازتابیست از گسستگی تقریبن کامل روابطش با دوستان و آشنایان و پراکنده شدن اطرافیانش، و در عین حال نماد اعتراض و فریاد نیماست بر ضد این اوضاع و در مخالفت و اعتراض به آن- فریادی که با نعرهی "کککی" از "بیشهی خموش" بیان شده، بیشهای خاموش که نماد جامعهی دچار خفقان شده است.
"کککی" مانند سایر شعرهای نمادین نیما یوشیج، شعری تصویریست. در بند اول شعر تصویر گاوی را میبینیم که در بیشهای ساکت و خاموش، گم شده، و فریاد دیرگاهش را میشنویم.
بند دوم، توصیف همین گاو بیتاب را میبینیم که هم چون پریان از چشمها نهان است، علفزار برایش زندان است، بیقرار است، تنها و بیکس است و هیچ آشنایی در اطرافش وجود ندارد.
در بند سوم هم باز تصویر "کککی" را میبینیم که با آنکه ظاهری تندرست و برومند دارد، اما همچنان نعره میکشد، گویی در اعتراض به تنهایی و بیکسیاش فریاد میزند.
سطر پایانی شعر، تکرار سطر اول آن است و با آن دایرهی شعر در نقطهی آغاز پایان میگیرد:
دیریست نعره میکشد از بیشهی خموش
گفتیم که یکی از موضوعهای مطرح شده در شعرهای نیما پس از کودتای بیست و هشت مرداد، شکایت از تنهایی و دوری از یاران و آشنایان است. این موضوع در شعر "کککی" در نهایت ایجاز و اختصار بیان شده:
بر او که او قرار ندارد
هیچ آشنا گذار ندارد.
همین احساس تنهایی را در شعرهای دیگر این سالها هم میبینیم. به عنوان نمونه در شعر "پاسها از شب گذشته است" (سرودهی زمستان 1336):
میهمانان جای را کردهند خالی، دیرگاهیست
میزبان در خانهاش تنها نشسته.
از موضوعهای دیگر بیان شده در شعر "کککی" موضوع زندان و زندانی است که مفهومی در هم تنیده و مرتبط با تنهایی دارد:
از چشمها نهفته پریوار
زندان بر او شدهست علفزار
در بند دوم شعر "پاسها از شب گذشته است" هم همین موضوع دیده میشود:
مانده زندانی به لبهایش
بس فراوان حرفها، اما
با نوای نای خود در این شب تاریک پیوسته
چون سراغ از هیچ زندانی نمیگیرند
میزبان در خانهاش تنها نشسته.
همچنین در شعر "شب همه شب" (سرودهی آبان 1337) هم با همین موضوع زندان و تنهایی و بیکسی روبهروییم:
جاده اما ز همه کس خالیست
ریخته بر سر آوار، آوار
این منم مانده به زندان شب تیره که باز
شب همه شب
گوش بر زنگ کارواناستم.
مفهوم دیگری که در شعر "کککیگ با آن روبهروییم، مفهوم "گمشدگی" است:
"ککگی" که مانده گم
دیریست نعره میکشد از بیشهی خموش
همین دو سطر پایانی شعر، در آغاز شعر هم با جابهجایی آمده است:
دیریست نعره میکشد از بیشهی خموش
کککی که مانده گم.
در بند دوم شعر "هست شب" هم که در همین سالها سروده شده، با موضوع گمشدگی روبهروییم:
هست شب همچو ورمکرده تنی گرم در استاده هوا
هم از اینروست نمیبیند اگر گمشدهای راهش را
نیما در یکی از رباعیهایش هم خودش را به گاو تشبیه کرده است، گاوی که محیط پیرامونش راضیاش نمیکند و در پی یافتن چیزهای بهتر از آنچه در دسترسش است، نزدیک را نهاده و روانهی دوردستهای تنهایی شده:
نیما گوید به گاو مانم چه درست
میلم نه بر آن گیا که در پیشم رست
نزدیک نهاده، راندهام تا به کجا
اندر طمعی که به از آن خواهم جست.
به این ترتیب "کککی" هم نماد خود نیماست، نیمایی که احساس گمشدگی میکرده و یا محیط پیرامونش هیچ احساس آشنایی و سازگاری نداشته است، گمشدهای که فریاد اعتراض سر داده، و سرودههایش فریاد اعتراض اوست.
معنای نمادین شعر "کککی" را میتوانیم به طور خلاصه چنین بیان کنیم: انسانی پنهان مانده از چشمها، در محیطی راکد و خاموش (در اثر اختناق و خفقان ناشی از سرکوب) به ظاهر سرگرم زندگی عادی است و تندرست و برومند مینماید، ولی در باطن چنین نیست و او به وضع موجود معترض است و در برابر آن نمیتواند سکوت کند، چندان که دیریست در آن فضای خاموش و خفه، بیتابانه فریاد میزند.
در فرهنگ شعرهای نیما یوشیج، "کککی"، "گاو نر" معنی شده است، ولی در زبان مازندرانی و در لهجهی مردمان ساکن نور و یوش و اطراف آن، "کککی" معنای عام "گاو نر" ندارد و در زبان مردم آن منطقه نام پرندهایست (شبیه فاخته یا کاکلی که در زبان محلی به آن "ککولی" یا "ککوله" میگویند و "کککی" مخفف محبتآمیز آن است). در واقع "کککی" نام خاص محبتآمیزیست که بر جانوران خانگی محبوب از جمله گاو و اسب و سگ گذاشته میشده است. و با توجه به این موضوع، به احتمال زیاد برای نیما یوشیج "کککی" نام خاص گاو نری محبوب بوده است.