سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

القاب عروض/سعید سلطانی طارمی



خواجه نصیر طوسی ملقب به استاد البشر، در کتاب ارجمند معیار الاشعار ، بخش هفتم فن عروض را به معنی کردن اصطلاحات رایج در آن اختصاص داده و معنی و گاهی وجه تسمیه­ ی اصطلاحات را تو ضیح داده­ است از آنجا که خواننده­ ی امروزی حوصله­ ی مراجعه و کنکاش در این زمینه ندارد و ضروری نمی­داند در عین حال همیشه از خود می­پرسد: چرا متقارب یا منسرح یا مجتث، این اسمها از کجا آمده­ اند و معنی آن ها چیست؟ ما این بخش از معیار الاشعار را با نثر خود خواجه در دو بخش منتشر می­کنیم. امیدواریم که نظر خوانندگان را جلب کرده، سودمند افتد.
                                                                              دینگ دانگ

در معانی بعضی القاب مذکور [درعروض ] به پارسی(2)




عروض، چوبی باشد که در میان خیمه باشد و ضرب، دامن­های خیمه. و من این تفسیر در کتب لغت نیافته­ ام که عروض را به آن سبب به این اسم گفته­ اندکه معارض ضرب است یعنی مقابل او، یا از آن جهت که عروض، اسم راه و سمت راه باشد و ضرب را به آن جهت به این اسم خوانده­ اندکه اوزان به سبب ضرب­ها مختلف شوند. چه ضرب و صنف یکی باشند.
و این علم را به آن سبب عروض خوانده­ اند که مشتمل است برمعارضه کردن شعر با اصول و ارکان او.
و مجزوّ را معنی جزوی بیفکنده باشد. و مشطور، شطری یعنی نصفی بیفکنده. و منهوک، از لاغری بگداخته.
و اما القاب و تغییرات:
- خبن، فرا شکستن جامه باشد و به دوختن موضع، شکسته یا کوتاه شود. و مخبون از این­جا گرفته­ اند. 

- و طیّ، در نوردیدن
- و قبض، فراهم گرفتن
- و کفّ، باز داشتن
- و اضمار، بایرک میان و سبک کردن چهار پای
- وعَصب، طی سخت باشد و تعصیب، باریک میان کردن از گرسنگی و معصوب از این جا گرفته­ اند.
- و موقوف را از وقف گرفته ­اند
- و مکشوف را از کشف، که چون حرفی از آخر بیفکنده­ اند مانند آن است که برهنه شده باشد
- و مقصور، کوتاه کردن
- و مقطوع، بریده اندام
- و محذوف، بعضی از او بیفکنده
- و اَحَذّ و ابتر، دنبال بریده
- و اصلم، هر دو گوش برکنده
- و مشعث، پراکنده کرده
- و اثلم، رخنه کرده
- و اخرم، دیوار بینی بریده
- و مسبّغ، تمام و دراز کرده یا فرو گذاشته
- و مَذالّ، دامن دراز کرده یا فرو گذاشته[انداخته]
- و مُرَفّل ، بزرگ کرده و دامن کشان کرده
- و مشکول، چهار دست و پای بسته به شکال
- و مخبول، عقل یا اعضای تباه شده
- و معقول، شتر زانو بسته به عقال
- و منقوص، ناقص کرده
- و مقطوف، خراشیده یا میوه­ ی از درخت چیده
- و موقوص، گردن شکسته
- و مخزول، بریده
- و اَثرم، دندان بیفتاده
- و اَشتَر،پلک چشم باز گردیده
- و اَخرَب، گوش شکافته
- و اعضب، گوسفندی که سرو[شاخ گاو و گوسفند] اندرونی او که نازک باشد شکسته باشد و نیز گوسفندی را گویند که یک سرو شکسته باشد
- و اقصم، گوسفندی را گویند که سروی بیرونی او که محکم باشد، شکسته باشد و مردی را نیز گویند که دندان پیش او از نیمه شکسته باشد
- و اجمّ، و آن گوسفندی است که سرو ندارد
- و اعقص، سرو بر هم یا بر گوش پیچیده باشد
- و اَخزَم: رسن در بینی کرده
خلیل [ خلیل بن احمد واضع یا تدوین کننده­ ی عروض عربی] بیشتر از این القاب به ملاحظت احوال تغییرات نهاده است، لقب هر علت که خاص به اوایل مصراع­هاست، علت های مقدم چهارپای گرفته است. و آن چه خاص به اواخر است از علت­های مؤخر و آن چه عام است، از آنچه خاص به موضعی نباشد. و همچنین:
- اعرج، لنگ
- و مدروس، کهنه و ناپدید
- و مطموس، ناپدید و سترده
- و ازلّ: ناقص سُرین.
- و مجبوب، بریده و خصی کرده
و همچنین:
معاقبه، بر عقب یکدیگر آمدن. و مراقبه، یکدیگر را نگاه داشتن. و رقیب هر منزلی از منازل قمر منزلی باشد که چون از هر دو یکی طلوع کند، دیگری غروب کند. والله اعلم.

                                            منبع: شعر و شاعری در آثار خواجه نصیرالدین طوسی.
                                             معظمه اقبالی (اعظم)

 

نظرات 1 + ارسال نظر
س.س. طارمی سه‌شنبه 9 آبان 1396 ساعت 17:31

از تمام کسانی که مایل به مطالعه بی دردسر این مطلب هستند خواهشمند است به آدرس diingdaang@ در تلگرام مراجعه کنند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد