سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

بازی خورده / لاادری

عمری است بازی خورده اما و ای کاشم
دایم نمک بر زخم های کهنه می پاشم

تشریح چندین لایه ی بغضم میسر نیست
دیگر نکن ای آه دامنگیر کنکاشم

حال مرا پس کوچه های شهر می فهمند
وقتی پر از چاقوکشانِ رذلِ اوباشم

هی شعر گفتم ،بغض خوردم ، درد نوشیدم
زخم زبان را داده چشمان تو پاداشم

عثمانیان شهر چشمت دوره ام کردند
من آخرین جا مانده از ایل قزلباشم

در چین گیسویت خدا هم شعر می بافد
بیچاره من که وارث مانی نقاشم

باید کمی هم فکر خود باشم ، نمی خواهم
بازیچه چشمان بازیگوش تو باشم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد