سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

هنوز آب بودم / سعید سلطانی طارمی



ته شب کنار افق ایستادم 

تفنگی که با عینک دید درشب مرا دید، جا خورد

عقب رفت و شلیک وحشت غباری به پا کرد

من افتادم وریختم توی دریا

هنوز آب بودم که بین زمین و هوا تند

عنان افق را کشیدم

سراسیمه روی دوپا شیهه سرداد

زمان گفت: زودی بپر روی زینش.

پریدم.

 زمان ایستاد و افق رفت

گذشت از حدود الفبا و اعداد

 رسید و لب خنده ی صبح گل کرد


 

هنوز عکس دیوانه ی من

رها روی دیوارها بود

که ترس از بیابان گذشت و خیابان خیابان

در این شهر آکنده از مسجد و تکیه و دار

لباس خدایی به تن کرد و توی دهان زبان زد.

زبان رفت و دیگر نیامد.

جهان بی زمان و زبان شد

سکوتی که دلتنگ خود بود فریاد زد: آی

صدا را چه افتاد؟

صدا رنگ و رؤیای ما بود

صدا پیش از آیا و چون و چرا بود


هنوز عکس من عین پایان انسان

رها روی دیوارها بود

دهانم پر از جیغ و داد شما بود


همه آمدند و گذشتند از من

خبر را ندیدند و از چشم دیوار افتاد

خبر نعش خود را بغل کرد و در رفت

ته شب کسی گفت:

تفنگی که با عینک دید درشب مرا دید جا خورد

و ترسان و تاریک 

به سرخی که در شیب شب، شروه می خواند شلیک  سر داد.

جنین سحر تیر او خورد و افتاد   

                                                      18/10/97 تهران

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد