سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

فال / سعید سلطانی طارمی



به سفر خواهی رفت
و در آن شهر که در نقشه ی فالت جاری ست
خانه ای سر به هوا  خواهی داشت
که دو آیینه در آن می بینم
و تو در نقره ی نابی که از آیینه ی اول می جوشد
خویش را می¬شویی
و به سیمرغ در آیینه ی دیگر می گویی
هوس سیب دلت را کردم
سیب سرخی که دهان مزه اش لبخندست
و به تنهایی
راه ها را می داند
و تو را راهنمایی خواهد کرد
به پریخانه ی افسانه ی قاف
که سر قله¬ی آن
تک درختی ست که در پیله ای از نور بخار آلود
آشیانی به تو خواهد داد
که پر است از هوس روییدن

آری آری به سفر خواهی رفت
راه را می بینم
که در آن سوی افق هایش
بوی پیراهن تو پیچیده
و کنار چاهی
کاروانهای پری منتظراند
و به بازار تو می اندیشند
و زلیخای جوانی که از آن سوی زمان می آید
و در آیینه ی خندانش
مصر آن واژه ی مرموز است
که ترنج هوس و حیرت زیبارویانش
از تو خون می گرید
و به طعم تو می اندیشد

به سفر خواهی رفت
ناخدایان غیور
روی توفان تو لنگر خواهند انداخت
و در آرامش چشمان تو با خوشبختی 
غرق خواهند شد
آه می بینم
ناگهان توفان دریا را
باخودش خواهد برد
و بیابانی
که پر از ماسه ی مواج است
جای دریا خواهد رویید
پیرسرخی که در اعصاب بیابان جاریست
پیش چشمت فوران خواهد کرد
که در اعماق نگاهش هستی
سرخ کمرنگ است
و در آگاهی سوزانش
وزن وقت و طلب و جرم و صدا صفر است
و به دوشیزه ی در آیینه ها می گوید
"که جهان کودک نو پاییست
به تماشای دلت آمده است
و تو بایست به او یاد دهی
راه چونی و چرایی ها را
خواب بیداری آشفتگی دنیا را
"راه دروازه ی خوشبخت نهایت را
"راه سوزاندن بال و پر عادت را
"راه زیبا را"
آه آن پیرجوان ذهن تو را خواهد برد
سوی اوجی که خدا هم  آنجاست.


به سفر خواهی رفت
توی اندیشه ی فالت می بینم
مردی از گُرده ی  تو می روید
در نیستانی خیس
عشق را حامله می گرداند
عقل را نازا.
به سفر.......

                     سال 89

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد