سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

فردای بی امیر / امیر دادویی / محمد رضا راثی پور




صحبت از غزل معاصر و طرزهای گوناگونی که توسط طبع آزمایان این قالب معرفی شده است بحثی درازدامن و مفصل است که در این مجال اندک نمی گنجد.اما برای پرداختن به مجموعه غزل  "فردای بی امیر " سروده شاعر توانا امیر دادویی لازم است بطور مختصر در این باره مطالبی گفته شود.

شاعرانی که در سنوات معاصر در قالب غزل طبع آزمایی کردند با پیش رو داشتن تجربیات نیما و تصویرسازی های نو پردازان سعی کردند همراه با حفظ چارچوب این قالب تغییراتی در محتوا و مضمون این قالب بدهند اما اینکه چقدر در این نو آوری موفق بوده اند ، باید زمانه و اقبال خوانندگان داوری کند و نظر ذوقی اهل نقد ، بازتابی ندارد.

در این مجموعه که حاوی شصت غزل است ما با غزلهایی کلاسیک و فرموله روبرو نیستیم.هر بیت و حتی هر مصراع تصویریست به تنهایی کامل و جمع شدن آنها در کنار هم تنها به ضرورت وزن و قافیه مقدور شده است.اما این به معنی عدم وحدت موضوعی نیست.شاعر مضمون عامی را در نظر می گیرد و چند تصویر منعکس کننده این مضمون را در بیتهای غزل می گنجاند.البته نه بطور کوششی بلکه بر اساس جریان سیال ذهن و لذا آنچه حاصل می شود شعریست خواندنی و سرشار از تصویر های غافل گیر کننده :

من ایستاده ام به تماشای بی کسی

فکر رهایی از دو سه خط حسرت بلند

بهار حرف عجیبیست در حضور کویر

بهار رخت غریبیست بر تن برهوت

غزلهای جناب دادویی از دیدگاه یک غزلسرای انجمنی اشکال زیادی دارد.وحدت موضوعی ندارد.شاه بیت و ایهام تناسب و ظرافتهای بدیعی ندارد .

اما از دید نو دوستان حرفی از جنس زمان دارد.شاعر دغدغه ها و پیچیدگی زمان را در شعرهایش بازتاب می دهد:

ستون خستگی ها تکیه کرده روی آوارم

چه میشد کرد اگر با دستهای رنج همدستیم


یا 

از یاد دنیا رفته با آن گویش لالش

فصلی که در تقویم می گردی بدنبالش

ویژگی بارز غزل دادویی تشخیص و جاندار کردن مجردات است که تقریبا در همه غزلهای این مجموعه دیده می شود.که گاها بسیار زیبا جا می افتد: 

آرامشیست در تن دلتنگی حروف

تکرار های خسته گفت و شنید را

یکی از ویژگی های دیگر غزلهای دادویی تصویر های غافلگیر کننده و غیر منتظره است بنحوی که فردیت و تشخصی خاص به غزلهای دادویی می دهد تا آنجا که گاها می شود با شنیدن چند بیت لاادری  احتمال داد که امضای دادویی را دارد و این امتیاز کمی نیست:

نشستم نا امید از روزهای ابری انسان

نشستم تا خدا را باز از آغاز بنویسم 

یا

نسپرده ای حتی به گوری تیره و تاریک

نعشی که روی دست انسان نخستین است

بهار غفلت سبزیست در تن تقویم

تمام خاطره هامان گناه بود و سکوت


شعر دادویی عامه پسند نیست.دادویی با زبان خاصی که انتخاب کرده و بتدریج شخصی ساخته است در صدد این نیست که سلیقه عامه را لحاظ کند و متناسب با آن غزل سرایی کند. افق دید شاعری که می خواهد یک سر و گردن از همعصرانش بلند تر دیده شود باید گسترده تر باشد.شاعری که سطح کلام خود را تا حد فهم مخاطبان پایین می آورد جرأت خطر کردن و نو آوری و کشف فضاهای تازه را نخواهد داشت.

امثال مهدی سهیلی و فاضل نظری ها دانه های تسبیح یک شکلی هستند که بود و نبودشان تغییری در ماهیت تسبیح نمی دهد.

دادویی به دریاها می اندیشد و برکه حقیر را در خور جولانش نمی داند:


با خود به روح آبی دریا ببر مرا

رود بزرگ در شب بی تکیه گاه من

البته سلیقه من با جناب دادویی در غزل متفاوت است.سالها پیش بنده شرمنده بدنبال زبانی اثیری  به عنوان زبان معیار در غزل بودم. ملاک و مصداق من غزلهای حافظ و سایه و مرحوم نوذر پرنگ بود.حتی با استناد به اینکه قلب مفهوم تحریف و تقلب را در خود مستتر دارد  نمی پذیرفتم که شاعر بجای دل ،  قلب را بکار ببرد .البته از این نظر افراطی تا حدود زیادی عدول کرده ام . اما بطور کلی اعتقاد دارم که  ابیات غزل باید یک هارمونی داشته باشد. و هر بیت به عنوان اجزاء یک کل منسجم حکم پیش زمینه و مقدمه چینی برای حرف و مضمون اصلیی که در مد نظر شاعرست عمل کند.

حتما قرار نیست که شاعر در هر بیت تصویر سازی کند.گاهی یک  بازی کلامی یا یک طنز هم همین کار را می کند در عوض  خود این فراز و فرود ها غزل را یک نواختی در می آورد.

خوشبختانه پیشکسوتانی چون سیمین بهبهانی حکم خط شکن و رهنما داشتند و گاها با تغییراتی که با اضافه کردن  توصیف داستان گونه و تغییر راوی در لحن غزل انجام دادند می تواند الگویی برای ما باشد.

سخن آخر اینکه جناب دادویی در طرز غزل توانایی های بارزی را  در حد،مولانا بیدل دهلوی   از خود نشان داده است .اگر این توانایی خارق العاده بتواند با مضایق غزل سازگار آید  و کمی با وسواس ادیبانه توام باشد می توانیم شاهد نوذر پرنگ یا حسین منزوی دیگری باشیم.البته منوط به اینکه شاعر گران قدر بتواند با ریاضتهای زبانی و صیقل دادن آینه تخیلش از این آخرین پله کمال بالا برود.

سرودن بیتی چون 

میان جاده ات لب وا نکرده چشم را بستیم

نفهمیدیم ما مستیم پا بستیم بن بستیم


ذوق و قریحه ای سرشار می خواهد.

شاعر محترم     امیر دادویی این پتانسیل را دارد که آفاق فراتری را تجربه کند


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد