از اسبهای وحشیتان در راه،
چیزی بجز غبار نخواهد ماند
از رخت و بخت و تخت شما چیزی،
فردا در این دیار نخواهد ماند
گیرم که فاتحانه رجز خواندی،
بر کشتگان سواره گذر کردی
تاریخ را بخوان که بیاموزی،
این اسب، وین سوار نخواهد ماند
«هم مرگ بر جهان شما…»، آری!
«هم رونق زمان شما …»، باری!
شمشیر شعر سیف به ما آموخت،
دنیا بر این قرار نخواهد ماند
مشنو حدیث آتش و خاموشی،
عادی شدن، سکوت و فراموشی
چندان نهان به خرمن خاکستر،
این شعله، این شرار نخواهد ماند
با هر سری که رفته به دار درد،
صدها تن است تشنهی خونخواهی
آونگ سرخ پیکر ما چندان
بر چوبههای دار نخواهد ماند
بادا که باز شعله برانگیزد،
بنیاد هر چه ظلم فرو ریزد
چندان صبور و منتظر و آرام،
این نسل سربدار نخواهد ماند
زودا که بر دهان تو خواهد زد،
بر گردهی سگان تو خواهد زد
آتش به دودمان تو خواهد زد،
این شعله در حصار نخواهد ماند
https://telegram.me/mfmonfared