سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

ادامه / فرناز فرید

سر بی شام خواب بی بالش
شب جز این با دلم قرار نداشت
عشق با اینکه دوست داشتنی‌ست
کاش آغوش گریه دار نداشت
نیمی از عاشقی فراموشی ست
که‌دلم‌از‌تو انتظار نداشت

بالش گریه را بغل کردم
اشک را در سکوت حل کردم

بعد هم خواب تخت چوبی‌ بود
طعمه‌ی موریانه‌ها شد و رفت
غول تنهایی از چراغ سیاه
توی رویای من رها شد و رفت
ته آیینه ام زنی  مو کند
از دلش از خودش جدا شد و رفت

پاشو از خواب بد بلندم کن!
باخودم با تو چندچندم کن

من که یک بچه توی آغوشم 
گریه ام زود زود می گیرد
می روم بی تو هر کجا بشود
با قطاری که دود می گیرد
انتقام نبودنت را از
هرکسی هر که بود می گیرد


تو که با من همیشه خوب و بدی
بازی عشق و مرگ را بلدی؟

تو نبودی و از تو غیرخودت
هرچه بود و نبود خاطره شد
به خودم آمدم  و لبخندت
پشت یک قاب عکس، منظره شد
عشق با آنهمه  بیا و کیا
دود سیگار پشت پنجره شد

من از این سرنوشت می ترسم
از جهنم ...بهشت ...می ترسم

خیره به آفتاب، ابر شدن
با دوتا چشم سایه در سایه
گفتن چند جمله‌ی کوتاه
سرد ،بی روح ،مفت ،بی مایه
ترس دارد نگاه او کردن
(غول توی چراغ همسایه )

شر این ترس را بکن از من! 
خانه رفتی به مرگ زنگ بزن

بازی نور با سیاهی هام
لرزشم با تکان چند نورون 
بغضم‌و از سکوت لبریزم 
بعد هر زنگ... پای هر تلفن...
جاذبه رمز عشق حوا بود 
کشف شد توی بستر نیوتن!!

هی تکان باز هم تکان خوردم
استکان پشت استکان خوردم

شب‌این خانه گیج و ویج گذشت
تا به کابوس های من برسد
اشک من رود شد غمت ماهی
تا به دریای بی وطن برسد
آن قدر سوختم که پای دلت
به تماشای سوختن برسد

تو از اینجا به بعد نامه بده
به من از سوختن ادامه بده...



#فرناز_فرید

@morakkabeharakat

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد