کوکوی رباعی
آن قصر که بر چرخ همیزد پهلو
بر درگه او، شهان نهادندی رو
دیدیم که بر کنگرهاش، فاختهای
بنشسته همیگفت که: کو کو کو کو!
منسوب به عمر خیام
●
رباعی بالا، یکی از معروفترین رباعیات منسوب به خیام است که تا اواسط قرن نهم هجری در هیچ منبعی مشاهده نشده، چه به اسم خیام و چه دیگران؛ و یکباره در سال 865 هجری، حدود 340 سال بعد از مرگ خیام، سر و کلهاش در «طربخانه» یار احمد رشیدی تبریزی پیدا میشود. واقعیت این است که رباعی مذکور فاقد آن پشتوانۀ سندی است که رباعیات نسبتاً اصیل خیام از آن بهرهمندند. این حرف، به معنی تردید در ارزشهای هنری آن نیست. رباعی «کو کو» با همۀ زیباییهایش، محصول ذهن شاعران قرن هشتم و نهم هجری است. در این یادداشت، سوابق این رباعی را بررسی میکنیم.
●
اگر بخواهیم رباعی بالا را تبار شناسی کنیم، در همان گام نخست متوجه میشویم که ساخت آن مبتنی بر یکی از رباعیات قدیمی فارسی است که اتفاقاً آن هم منسوب به خیام است، نه از آن او؛ و احتمال بسیار دارد که از سدیدالدین اعور شاعر قرن ششم هجری باشد:
آن قصر که جمشید درو جام گرفت
روبَه بچه کرد و آهو آرام گرفت
بهرام که گور میگرفتی یکچند
اکنون بنگر که گور، بهرام گرفت!
الگوی «آن قصر که...» دقیقاً در رباعی مورد نظر ما تکرار شده و تداعی معانی در مورد پیشینۀ آدمهایی که با همۀ جبروتشان، اسیر مرگ شدهاند، از همین عبارات آغاز میگردد.
●
الگوی بعدی که تصویرگر اندوه و افسوس بشر از مواجهه با واقعیت دهشتناک ناپایداری جهان و تلخی مرگ است، دیدار با مُرغی است که بر ویرانۀ بناهای باشکوه قدیمی، بر آن عظمت از دست رفته مویه میکند. این الگو را در این رباعی عطار میبینیم:
مُرغی دیدم، نشسته بر ویرانی
در پیش گرفته کلّۀ سلطانی
میگفت بدان کلّه که: ای نادانی
دیدی که بمُردی و ندادی نانی!
و یا این رباعی دیگر منسوب به خیام:
مرغی دیدم، نشسته بر بارۀ طوس
در پیش نهاده کلّۀ کیکاوس
با کلّه همیگفت که: افسوس، افسوس
کو بانگ جرسها و کجا نالۀ کوس؟
و به گفتۀ مرحوم همایی، متأثر از این رباعی منسوب به شهید بلخی، شاعر حکیم سدۀ چهارم هجری است:
دوشم گذر افتاد به ویرانۀ طوس
دیدم جغدی نشسته جای طاوس
گفتم: چه خبر داری ازین ویرانه؟
گفتا: خبر این است که افسوس افسوس!
اگرچه عقیدۀ من این است که رباعی منسوب به خیام از لحاظ زبان و ساختار، بسیار کهنهتر از رباعی منسوب به شهید بلخی است. گواه آن، این رباعی آصفی هروی (درگذشتۀ 923 ق) است که انگار هر دو در یک دوره گفته شدهاند:
بر بام سرای شاه، چون نالۀ کوس
دانی سحری چه بود آواز خروس؟
میکرد ز بختِ خفته: دردا دردا
میگفت ز عمرِ رفته: افسوس، افسوس!
●
در واقع، اجزای رباعی مورد نظر ما، به تمامی در رباعیات قدیمی موجود است: قصر ویرانهای که بر دیوارۀ آن، مُرغی ناله سر میدهد و بر گذشته افسوس میخورَد. اما آنچه به رباعی مورد بحث ما تمایز میبخشد، استفادۀ هنرمندانه از «دلالت موسیقایی ساختار آوایی کلمات» است در مصراع آخر که همچون پتکی بر سر خواننده فرود میآید: کو کو کو کو؟
ایهام نهفته در تکرار واژۀ «کو» علاوه بر تداعی آوای فاخته، طنین تلخی هم دارد از پرسش دیرین بشر در مورد مسئلۀ مرگ. همین عامل، باعث جذّابیت رباعی در نزد خوانندگان امروز هم شده است؛ تا آنجا که صادق هدایت، با حرارت زیاد، از این رباعی یاد کرده: «صدای فاخته که شب مهتاب روی ویرانۀ تیسفون کو کو میگوید، مو را به تن خواننده راست میکند».
به احتمال بسیار، این شگرد هم وام گرفته از یکی از رباعیات لطف الله نیشابوری (درگذشتۀ 812 ق) است که به این لطایف موسیقایی و تناسبات لفظی، توجه خاص داشت:
هُدهُد چو زد از چنار: بو بو بو بو
زد بر مَهِ دی، خروس: قو قو قو قو
میکوفت درِ نشاط لکلک لک لک
تا فاخته میگفت که: کو کو کو کو!
لطف الله نیشابوری، در هر مصراع نام یک پرنده را التزام کرده و صرفاً به همین تناسبات التفات داشته و بس؛ و البته در همین حد هم، رباعی او خالی از نوآوری نیست. اما آنچه یک رباعی را در ذهن مخاطبان برجسته میکند، بازی با کلمات و نوآوری صرف نیست؛ بلکه گرد هم آوردنِ همۀ اجزای شعر، و استفاده از تمامیِ داشتههای ذهنی و زبانی برای رسیدن به یک معنای متعالی است. بنابراین، میتوان گفت شاعر این رباعی، که احتمالاً در قرن هشتم یا نهم هجری میزیسته، با استفاده از تجارب قبلی و انسجام بخشیدن به آنها در فرمی واحد، موفق به خلق یک رباعی ماندگار شده است. تا آنجا که رباعیاش را در ردیف رباعیات خیام جای دادهاند.
●
منابع:
طربخانه، ص 21 ـ 22؛ رباعیات خیام در منابع کهن، ص 147؛ مختارنامه، ص 372؛ دیوان آصفی هروی، ص 246؛ ترانههای خیام، ص 41؛ دیوان لطف الله نیشابوری، ص 684
●●
"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4
درود جناب آقای میرافضلی
از زحمات و حس سلیقه شما بسیار ممنونم. دست مریزاد.
از رباعیات انتخابی شما در کانال چهارخطی بسیار لذت میبرم.
موفق و پایدار باشید.