گاهی فکر می کنم سختی ها و مشقاتی که در قبل بدست آوردن قوت لایموت متقبل می شویم تا روزی را به شب برسانیم چه بازخوردی دارد جز تکرار همین کلیشه ای که بنام زندگی در پی گرفته ایم.به قول مرحوم دکتر حمیدی هرکداممان برابر این تکراری بهانه هایی داریم.همچنان که در مورد خودش می گوید که مرگش مرگ شعر دریست.اما به نظر من این بهانه ها پوششیست برای احساس انفعال و پوچی.لاک پشتی که در لاکش زندانیست درک دنیای بدون لاک برایش ناممکن است.این بی هودگی و انفعال لاک زندگی لاک پشتی ماست و لاغیر.
گریز از پیله تکرار و روزمرگی پروانگیست و تجربه فراخا و روشنایی
ماندن در تخته بند محدودیت ها مالوف هرچند قرین با عافیت است اما پوساننده تلاش است و جریان یافتن خون در رگها
مانده است که در این دو راهی انتخاب نظرت مایل به کدام باشد.