فحشت نمی دهم که رکاکتها
از بس که ارذلی تو
برایت مدیحه است
رجاله ای که رزق خودت را
از بوسه بر نشیمن ظالم در آوری
آری
فحشت نمی دهم که نمی فهمی
وقتی حرام وارد امعای تو شدست
چشم تو بر فروغ حقیقت
گوش تو بر ندای حقیقت
بسته ست مثل چاه خرابی که فاضلاب
مسدود کرده است مسیرش را
فحش تو بیل نیست که بگشاید
گند منافذت را
باید اسید ریخت
کار ترا اسید فقط ساز می کند
راه ترا اسید فقط باز می کند
محمد حسین همان رجاله ایست که پای شعر قبلی من لیچار بافته است چنین
این خزعبلاتی که نوشتی، هر چی هست شعر نیست. اصلاً لازم نیست برای عقدهگشایی به خودت سخت بگیری و تو عرصهای که تخصص نداری، دستوپا بزنی! همین که مثل خر تو زمین تجزیهطلبها و منافقین و آمریکا و اسرائیل بدویی، کافیه!