وا کرده موذیانه پر و بال خویش را
در پشت سر گذاشته کابوسی
از باغها که دار شده هر درختشان
ما چشممان بر آمده از حدقه
از غم نگار خاطره می پرسیم
- بدبختیی که دامن ما را گرفته است -
ساز کدام فاجعه را کوک می کند؟
- بدبختیی که دامن ما را گرفته است -
وا کرده بال و هرچه که نزدیک می شود
نای نفس کشیدن ما را گرفته است
در زیر چنگ بختک بی رحم انتظار
آنجا که دستهامان،
هر چاره را به دانه تسبیح واگذاشت
هر ورد و هر دعا که بلد بودیم
خواندیم و فوت کردیم
خاکستر محاصره در آتش
جز دیدن و جلز و ولز کردن
کاری نمی تواند
ما کمتریم ازان که هزاران ملاحظه
حتی مجال شیون ما را گرفته است!