۱
بر سر سودای رستگاری انسان
غیر مشقت نبرده ایم نصیبی
بی که بگیریم تاج خار و صلیبی!
۲
تا همچو طفلی در امان تو بیاسایم
ای قصه ء پایان هر تشویش
شب را بر آر از گیسوان خویش!
۳
یک لحظه می درخشد و خاموش می شود
تصویر غنچه ای که در این صبح سوزناک
با دستبرد باد فراموش می شود
4
تا حکم دهد بر هلاک حلاج
شبلی به کلوخی کند کفایت
دامان نتوان شست ازین جنایت!
5
گفتی که وقتی بیائی
گرمای مهرت کند پاک اشک جدائی
قندیل بسته ست اشکم کجائی؟
درود بر جناب راثی پور عزیز و بزرگوار
دست مریزاد . سه پاره های ارجمندی بود براستی . از بن جان شادمانم که سروده های ارجمندت را می خوانم .
با این دلم یگانه تر شد ...
یک لحظه می درخشد و خاموش می شود
تصویر غنچه ای که در این صبح سوزناک
با دستبرد باد فراموش می شود
در این سه پاره زبان به تمامی با جان و جهان پاره ها و شعر یکی شده است . روند مسیر حرکت ذهن و زبان فضایی را آفریده است که به شعر کلیتی منسجم بخشیده است .. دوست داشتنی بود براستی .. هزار درود .
باز هم چشم به راه سه پاره های زیبایت خواهم بود .
ارادتمند شما / پیام سیستانی
نرمای نوازش پرند است
خوب است هزار بار خوانده باشیم
کوتاه ، بلند ، قند ، قند است .
کوتاه قدان مو بلندت
دل برد ز بیدلان جانم
گفتند دوباره شان بخوانم...
تکراری بود
شعرهای تازه خود را بگذارید
سلام و احترام دکتر راثی پور.
همیشه به دوستان گفته ام شما از افتخارت سه گانی هستید.
همیشه هایتان قرین تندرستی و شادی.