سطر های داخل " گیومه " از م. امید
خیمه زد در دفتر من "پادشاه فصل ها پاییز"
"از تهی سرشار" از ناگفته ها لبریز
یک غزل روئیده با گل واژه های زرد و شور انگیز
ریخته هم برگ و هم بارم
هی غزل می گویم اما درد در هر لحظه اش جاری است
"باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست؟"
گفتن از چشم تو شاید هم زمان هم کفر و دین باشد
شاعری می گفت:
"هی فلانی زندگی شاید همین باشد"
روئیده پژواک نام ِ تو در خلوت من
کی می شود شور بر پا کنی باز
"ای شط شیرین پر شوکت من"
قاصدی از تو نیامد هیچ، حتی هم سوارت
گم شد اندر راه پر پیچ ِ محال ِ آرزوها
"ای درخت معرفت جز شک و حیرت چیست بارت"
به شب این گونه گر تا صبح بشمارم غم خود را
گل نیلوفرم می خشکد اندر سایه ی مرداب
" و شب شط جلیلی بود پر مهتاب"
رفتم اما دیر فهمیدم
تا فراسوی حضیض نا کجا رفتم
"با تو دیشب تا کجا رفتم"
دلش دریایی اما سینه اش سرشار رویا بود
نمی دانست در بند جنون زندانی درد است
"یکی از ما که زنجیرش کمی سنگین تر از ما بود"
مر ا دیشب تب عشق تو در هذیان به یاد آمد
الا ای خانه ات ویران
"چه می گویی که بی گه شد سحر شد بامداد آمد"
_محمد جلیل مظفری_
درود بر جناب آقای مظفری شاعر ارجمند.
خبر چاپ مجموعه اشعارتان بسیار خرسندم کرد. به شما و ادب دوستان صمیمانه تبریک می گویم.
موفق و مانا باشید