***
1
**
صدای ریزش تیر آهن
در نیمه های شب.
رنگ از رخ درخت پریده ست.
2
**
سربازهای صفحه ی شطرنج
دلریسه می روند
وفتی که شاه می افتد
در زیر پای پیل.
3
**
می شود تشنه تر بود.
کوزه های سفالی
مهربانند.
4
**
صدای دیدنی این پرنده می خواهد
ترانه های زمین را به آسمان بدهد.
5
**
ستاره ای
به تماشای شهر خواب˚ زده
کناره های افق
ایستاده ،
می خندد.
کجاست چتر نگاهم؟
کمی قدم بزنم.
بوی نور می بارد.
6
**
از هاله ای که دور سرش بود
فهمیدیم
این حقه بازمعجزه اش را
با قتل عام جنگل و انسان
اثبات می کند.
7
**
گله در آغُل خویش
خواب می بیند
خواب یک مرتع سبز.
زوزه ی باد و صدای گرگان
لا به لای تن شب می لغزد.
جناب شاکری
درود بر شما. عالی است، مخصوصا چتر نگاه. و همه و همه. باور کنید که یک روز غم انگیز را آغاز کرده بودم تا اواخر شب. درست در انتهای این شب دردناک بی حاصل با خواندن شعر شما چهره ام خندان و شاد شد. بیشتر بنویسید.
دستتون درد نکنه.