سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

#هلا_کبوترکم.../اقبال_مظفری

‌‌http://s6.picofile.com/file/8239387518/%D8%A7%D9%82%D8%A8%D8%A7%D9%84_%D9%85%D8%B8%D9%81%D8%B1%DB%8C.jpg


چه بی‌خیال و تن‌آسان

خدا به عرشۀ هفت‌آسمانِ خود خفته‌ست

شکسته کشتی و دیری‌ست ناخدا خفته‌ست

بساطِ سفسطۀ کفر و دین و ایمان نیست

درونِ سینه بسی حرف‌های ناگفته‌ست...


نصیبِ حادثه شد تخته‌پاره در غرقاب

چراغِ ساحل و امّیدِ بادبانی نیست

«خیالْ حوصلۀ بحر می‌پزد، هیهات...»

ازین تلاطم و طوفان ولی امانی نیست


هزار بغضِ گلوگیر و آهِ آتشناک

چو سنگ راهِ نفَس را به سینه‌ها بسته‌ست

چه روزگارِ غریبی!

دوباره موسمِ مرگ و تگرگ و طوفان شد

که‌ات تبر زده باز، ای درختِ معبدِ عشق،

که پای تا به سرت از شکوفه عریان شد؟


چه سرد می‌وزد این بادهای ویرانی!

مگر دوباره به ایران‌زمین زمستان است؟

هوا گرفته، زمینْ سرد، آسمان ابری

درخت‌ها همه عریان و باغ‌ها همه زرد؛

هلا کبوترِ غمگینِ خانه‌پروردم،

به‌جز حوالیِ کاواکِ خود به‌خیره مگرد!

دلم قرار ندارد، به آشیان برگرد!


کسی نمی‌خندد

کسی طلسمِ شبِ شوم را نمی‌خواند

و اسمِ این شبِ دیجور رانمی‌داند

هزار چله گذشته‌ست ازین کرانه، ولی

کسی صلای نویدی ز چاوشان نشنید

به باغ برگِ امیدی کسی ز شاخه نچید؛

بگو چه افتاده‌ست

که شهر و قریه چنین سوگوار و خاموش‌اند؟

سیاه‌جامه چرا می‌روند و می‌آیند؟

مگر به‌سوگِ رفیقانِ من سیه‌پوش‌اند؟


هلا کبوتر بام‌آشنای دست‌آموز،

مگر نمی‌بینی

به شهر، خیلِ تتاران چگونه می‌تازند؟

مگر نمی‌دانی

که این سیاه‌دلان دشمنانِ پروازند؟


هلا کبوترکم، وقتِ پرسه‌گردی نیست!

مگر تو نشنیدی

عقابِ بیشۀ البرز

چگونه پیشِ کلاغانِ دل‌سیه پَر ریخت؟


حزین نشسته دماوندِ پیر، خُرد و خراب

به تختگاهِ بلندش چه سال‌ها سیمرغ

ملول و غم‌زده، سر زیرِ بال و پَر بُرده‌ست

ز بیمِ حادثه اندیشناک و افسرده‌ست؛

مگر به تیرِ انیران سیاوشی مرده‌ست

که سر به چاهِ گریبان فغان کشیده به‌قهر

فشرده خوشۀ جان در عزای ایرانشهر؟


هلا کبوترکم، راهِ خانه را دریاب

ببین که سیلِ بلا با زمین خسته چه کرد

به‌خیره بال مزن در فراخِ این شبِ دَد

شتاب کن، گُلَکم، سوی آشیان برگرد!



تهران، خرداد ۱۳۹۳



نظرات 1 + ارسال نظر
مهدی عاطف‌راد یکشنبه 5 دی 1395 ساعت 06:17 http://www.atefrad.com

اقبال جان، سلام. غم‌نامه‌ی پر و پیمانی سروده‌ای. به دلم نشست. ذهنت همیشه خیال‌آفرین باد و کارگاه خیال شاعرانه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد