بر قایقم نشستهام آرام
با قایق همیشه روانم
بر بستری ز گفتوگوی حرکت و سکون
بر افت و خیز دائم شک و یقین سوار
جاری میان پیچ و خم ممکن و محال
در دوردستهای تأمل
و غرق در زلال تعمق
بر موجهای سرکش اندیشهها روان
بر آبهای روشن آبیفام
راهی به سوی دریام.
پاروزنان روانهام اندیشناک
در حال پیش رفتن و از خود گذشتن
و جا نهادن خود را
در پشت سر
آرام و نرمپو
سرشار جستوجو
از قایقم به زمزمه میپرسم:
قایق! چرا جهان
اینسان درون لای و لجن غوطه میخورد؟
آلودگی چرا همه جا را گرفته است؟
گندابها چرا
اینگونه سهمگین همه جا را
در بر گرفتهاند؟
مردابها چرا
دنیا و آنچه هست در آن را
اینسان درون ورطهی خود غرق کردهاند؟
و باتلاقها
دارند قصد آنکه به اعماق گندشان
ما را فروکشند
و غرق در تباهی و آلودگی کنند
قایق! چرا ز راه حقیقت بشر چنین
افتاده دور؟
گم کرده است راه رهایی را
راه نجات یافتن از ورطهی دروغ
در چشمهای مردم
جز سایهی کدورت تشویش
یا یأس و ترس و تردید
چیزی چرا عیان نیست؟
از اعتماد و عشق نشان نیست؟
قایق! چرا؟ چرا و چرا؟
و باز هم چرا؟
....
در قایقم نشستهام و ذهنم
لبریز از چراست
من قایقم چه دور ز خشکیست!
من قایقم روانهی دریاست...
آقای راثیپور
با درود و ارادت
سپاس از لطفتان. حق با شماست. کنار مرداب انزلی ایستاده بودم و پیشروی قایقی را در دوردست تماشا میکردم و قایق راهی دریا بود. حرکت خیالانگیز قایق در آن فضای شاعرانه، مرا به یاد شعر "قایق" نیما انداخت و سطر "من قایقم نشسته به خشکی" و در همان حال این دو سطر به ذهنم القا شد:
من قایقم چه دور ز خشکیست
من قایقم روانهی دریاست
و پس از آن طرح پرسشهایی از قایقی روانه به سوی دریا که بر مبنای آن ساختار شعر شکل گرفت.
شادکام باشید.
سلام و عرض ادب
این شعر شما به چشمم بسیار جذاب و خوشایند آمد.
گاهی طرحی نو بطور خلق الساعه در تاریکنای ذهن جرقه می زند که اگر خوب پرداخت شود خواندنی می شود.این شعر شما هم استنباط من این است که ناشی از الهامی خلق الساعه بوده که بسیار خوب پرداخت شده