سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

نکته ها

از من نان سپید می‌طلبند و میوه‌ی تازه می‌جویند، یعنی رویت معلی و اخلاق مصفی مجلس سامی. گیرم که عذر نهد که در هوای دربند میوه زیان دارد. آخر نان سپید چرا بازمی‌گیرند؟ شمع چندان رسید که از سیلانش «انهار من عسل مصفی» روان می‌شود. نبات‌الجلاب چندانکه جلاب خوزستان به هزار تابستان فراهم نیارد، فدای اسمعیل. چندانک اگر بنات‌النعش خورشیدوار به طباخی درآیند، روزه بدان ابا گشایند. چرب‌آخری مرکبان چندانکه سنبله‌ی آسمان و راه کاه‌کشان و مدهامتان در عرض آن به کاهی نسنجد؛ و اگر عیسی مریم را ترکه‌ای پیدا شود، ماءالشعیر از آن سازد یا مفرحی سازد، در آن جا فرماید نهادن. این همه هست. نان سپید که قوت جان است نه طعم تن کجاست؟ نباید که خاطر انور به جای دیگر بازکشد که خاقانی نان کدیه می‌کند، «حاشاه ان یظن بی ظن السوء». هنوز در میان رد و قبول این نزل گران‌مایده‌ام. چه جای آن است که نان طلبم. بلی نان سپید می‌طلبم. اما آن نان که عبارت از خمیرش تخمیر یدالله است که «خمر طینة آدم بیده اربعین صباحاً»، به چهل شبانروز برآمد، نه به چهار یک ساعتی. از نور جبار پخته شد نه تنور خباز.


#خاقانی

#منشات/ بتصحیح محمد روشن/ ص 292



آری ، آدمیان به آینه ها شبیهند.

آینه ی زنگار بسته ترا کدر نشان می دهد، و آینه ی ترک خورده ترا شکسته، و آینه ی صیقلین یا مواج ترا صاف یا معوج.

و این جز آنست که تو صاف باشی یا شکسته یا کدر یا زنگار بسته.

من گاهی آینه ی دق بوده ام، و گاهی به تلنگری ترک برداشته ام. من گاهی به کلی خرد شده ام، و در هزار تکه ی من هزار تصویر خرد شما پیدا بود.


طومار شیخ شرزین

بهرام بیضایی


http://Telegram.me/khaghani_book

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد