مرحوم امیری فیروزکوهی با استاد شهریار دشمنی داشت.رهی معیری هم در این دشمنی با او هم عقیده بود. #شفیعی_کدکنی در مبحث "شهریار" کتاب اخیرش "با چراغ و آیینه" به تفصیل و بدون نام بردن از امیری و رهی، به دشمنی این دو و دیگرانی با شهریار پرداخته است و آن را ریشهیابی کرده است.در واقع شهریار محسود زمانهی خود بود و این محسودیت چیزی نبود جز عارضهی طبیعی محبوبیت؛محبوبیتی طلایی که در قرن معاصر جز معدودی نظیر سایه ، در کمیت و کیفیت به آن نرسیدهاند.این محبوبیت و محسودیت توامان ، تا به امروز هم ادامه دارد. مرگ هم منجر به دست کشیدن جماعتی از بغض شهریار نشده است. بخصوص که روز ملی ادب را هم به نامش کردهاند و این، بر جماعتی گران آمده است که با وجود در اختیار داشتن رادیو و تلویزیون و رسانه و فیس بوک و تریبون های فراوان، به یک هزارم آنچه این ترک پارسی کشتهی عزلت نشین به آن دست یافت، دست نیافتهاند و نخواهند یافت.
نقل است از بیژن ترقی (که در این معرکه هواداری شهریار را داشت.) که شهریار برای آشتی جویی و از سر بزرگواری اخوانیهای برای امیری فیروزکوهی نوشت.بدین قرار که:
بیا از پشت عینک سر بزیریهای هم بینیم
جوانیهای هم دیدیم ، پیریهای هم بینیم
به هم بودیم در آزادگیها و امیریها
کنون در کنج محنت هم اسیریهای هم بینیم...
ترقی می گوید که تا شعر را به دست مرحوم امیری دادم ، در جواب این بزرگواری ، نامه را خوانده و نخوانده به گوشهای پرت کرد.
به هر حال آنچه از آن سالها در حافظهی ادبیات و تاریخ ادبی برجای مانده ، سربلندی شهریار و استخفاف حسودان اوست. قصد این نوشتار البته بدگویی از آن دو مرحوم نیست.که صد البته آن دو نفر از شاعران برجسته ی معاصرند. اما قصد، نهادن آیینهی عبرتیست در برابر دوستانی که به هر بهانه _ حتی خوانده شدن غزلی از شهریار در آلبوم جدید محسن چاوشی _ شمشیر از رو میبندند و به جنگ شهریار میروند. تاریخ قضاوت خوبی دربارهی منکران حقیقت شعر شهریار ندارد. اگر باور ندارید ، بخش شهریار را در کتاب "باچراغ و آیینه" بخوانید.