سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

گهواره من، شیراز/ علی رضا طبایی



مرزی میان خواب و بیداری!

افسون شعری رازگون، از جنس رویا ...

باغی پرافشان، در شکوه فصل‌ها، بر ململ روز و شب دوران

با واژه‌هایی از خیال و ماهتاب و مهرورزی

در قابی از آرایه خاتم!


شیراز، پردیسی است همزاد ارم، با غرفه‌های سبز

باغی که باید با وضوی شعر حافظ، در نسیم یاس‌ها و نسترن‌ها

در جاری عطر نوازش‌های سعدی، با شمیم دلگشای شعر

رمز کلون چوبی دروازه قرآن را گشود از هم


شیراز را، با نازکای شبنم و گلبرگ و الهام

با سحر انگشت قلم‌موهای شعر و عشق، با نرمای بال شاپرک‌ها

بر نبض موزون سحر ترسیم باید کرد


شیراز را باید سرایید

این شعر را در جویباری از ترنم‌ها، حریری از پر طاووس

- در پرچین عطر تاک

در بوسه‌باران وزش‌های زلال ناگهان حیرت اشراق

در هاله شوریدگی‌ها می‌توان خواند


شیراز، در قاب کلام نارسای من نمی‌گنجد

با واژه‌های الکن جاری، زبان خاکیان، بیگانگی دارد

شیراز را با نقش‌ها و رنگ‌های طرفه، باید دید:

با لحظه‌های شرم، پیغام تبسم، گام‌های مهربانی

در زیر چتری از تعارف‌های بوسه، دعوت و گلریز مهمانی


شیراز، یعنی طیفی از شمشادها، پای ردیف سروها

- در بستر ابریشم سبزی شناور در نگاه اطلسی‌ها

یعنی بخور کُندُر و اسفند، زیر سقف بازار وکیل و رهگذار عید

با فرش‌ها و بافه‌ها، در هاله رنگین‌کمان نور

با دختران ایل و، رقص شاد دامن‌های پرچین

در بارش عطر گلاب و بیدمشک و سدر و لیمو


شیراز یعنی کوچه‌های کودکی با سنگفرش غفلت و بازی

شیراز یک گنجینه از لوح سفالین است

الواح رنگین با خطوط خاطرات تلخ یا شیرین:

نقش شکوه اقتدار اردشیر و کوروش و ساسان

سقف و ستون شوکت ایران!

آیینه روز و شبان آن‌چنان افتاد و دانی‌های سعدی!

تیمور و خال هندوی ترکان شیرازی و منشور سمرقند و بخارا

دستان و دام زهدورزان ریایی،

- با سماع سرخوش رندانه و موزون حافظ!

میخانه و تزویر درهای فروبسته، متاع رونق طامات!

اسفار صدرا، شور اهلی، شعله‌باران فغانی...


شب‌پرسه‌های خان زند و، قل قل قلیان نی پیچ

در خلسه مهتاب و، بازی‌های رنگ و شیشه تالار و ارسی‌ها

طرح شرارت‌های انگشتان و گزلیک نهان کینه آغای تاریخ

بر خواب قالی‌های ابریشم ...

فصل فرود دشنه و زخم خیانت، در غرور کتف سردار نجیب زند

پشت نقاب حیله دروازه‌ای بسته...


شیراز یعنی

سرنیزه‌ها و سم اسبان شریر فوج S.P.R

تکرار گام اسکلت‌های گرسنه، با خروش دادخواهی

زیر شقاوت‌های تیر و حیرت دستان خالی...

بانگ سواران عشایر بر چکاد کوه‌ها، مردان ایل و بامداد تیرباران!

دلتنگی مرجان و زخم غربت خاموش داش آکل

در هفت پیچ کوچه‌های ناجوانمردی


شیراز

یعنی عرق‌ریزان روح و مهربانی‌های بخشش، با غرور فقر

شیراز یعنی تندر خشم،

با دست‌های خالی اما سینه‌ای هم‌وسعت باران...


خال عروس هفت اقلیم شکفتن!

گهواره رویای من، شیراز!

ای بارش الهام!

یک بار دیگر می‌توان نوشید عطر لحظه‌هایت را؟

یک بار دیگر، میهمان آسمانت می‌توانم شد؟


#علیرضا_طبایی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد