سنگِ بیجانی
در آنسُوی دریاها
مشعلی بر کف و
تاجی بر سر
که «منم آزادی!»
وینسُوی دریاها
آینهدرآینه
انسانی
جانِ او
از ابدیّت سرشار
قامتش
غیرتِ خورشید و فلک
تابِ گیسویش
برهمزنِ خوابِ خوشِ خفّاشان
لبِ خاموشش
فریادگرِ عزت و بیداری
دستِ او
خورده به یک شاخۀ نازک پیوند
شاخهای تُرد
شکافندۀ دریاها
رمزگانی دیگر
رنجِ دیرینۀ انسان را...
منصفا،
ای که مرامت رادیست،
تو بگو
زین دو
کدام
رمزِ آزادگی و آزادیست؟
محسن_صلاحیراد
۱۳ بهمن ۱۳۹۶
سلام. روشن نشد منظور شاعر از کسی که این سوی دریاهاست، کیست.