مادرم نماد مهربانی بدون چشمداشت بود
مهربانی بدون شائبه
نرم و صاف و بیخش و بدون غش
خالص و اصیل
مهربانی بدون انتظار پاسخ و توقع جواب
راستین و بیریا و ناب
مثل آب چشمهسارها زلال
مثل جویبارهای نغمهخوان روان
با طراوت و لطیف چون هوای تازهی سپیدهدم
و معطر از شمیم جانفزای یاس و اطلسی و نسترن.
مهربانیاش نه حد و مرز میشناخت
نه کناره و کرانه داشت.
خاص این و آن نبود.
وسعتی عمومی و جهانشمول داشت.
مثل سایهی درختهای سربلند و شاخسارمند
از صفای سایهسار پرسخاوتش همه
بهرهمند میشدند رایگان.
خستگان راههای دور را
در پناه میگرفت و جان تازه میدمید
در تن نیازمند آرمیدن پناهآورندگان.
چون نسیم، چشمهی نوازش لطیف و پاک مادرانه بود.
در نگاه دلفروز او
مهربانی پر از صفای آسمانیاش
مثل آسمان پرستاره برق میزد و درخششی چه باشکوه و پروقار داشت.
یاد مادر گرامیام- سرور
هرچهقدر هم که غم احاطه کرده باشدم
شاد میکند مرا.
یاد دلنواز او برای من
هست بیگمان نماد مهربانی بدون انتها
یاد تابناک او برای من
هست آفتاب بامداد دلگشا.