شارلوت عزیزم
یک فنج چایی چیزی نیست که از من مصایقه کنی
هر قطره این چایی
تجدید خاطراتیست
از عشق جوانی ما
از قدم زدن در ساحل رودخانه پوتوا
و کافه مارتیس
که پذیرای علاقه ما بود
شارلوت عزیز
بلند شو و باز هم با من بیا
اگر زانو درد داری
یک ولتارین هم بخورد
برای همین رفت و بر گشت کفایت می کند
بگذار همان قدم زدن ها را تجدید خار کنیم
بگذار فکر کنیم همان جوان های دلداده هستیم
بلند شو شارلون