نمیترسد از حجم ظلمت
هراسی ندارد از ابعاد بیانتهای کدورت
و از وسعت سهمناک سیاهی
چراغی که از پرتو مهر در قلب من تابناک است.
نمیترسد از هیبت خشم توفان
هراسی ندارد از امواج سیل خروشان
و از سیلی باد بیداد
درختی که در باغ احساس تو ریشه دارد.
چرا ترس؟ وقتی که چشمان روشنگرت
بر آفاق گستردهی آرمان پرتو میافکند
و میگیردم در پناهش نگاه فروزندهات
رها از خطرها و ایمن از آسیبها.
من از رهنوردان راه پر از پرتگاه رها بودنم
از اعماق تاریکی ترس و تردید
به سوی تو، ای چشمهی نور! پیوسته در حال پیمودنم
در آفاق قلبم چراغیست روشن
که میگیرد از چشمهایت فروغ، ای دلافروز!
مرا چشمهای امیدآفرین تو ره مینماید
و میبخشدم با نگاهش امید
امید رسیدن به صبحی دلافروز
امید رسیدن به فردای بهروز.
نمیترسم از تنگناهای راه دراز
هراسی ندارم من از خستگیهای فرسودهساز
به سوی تو، ای برکهی نور، چون رهسپارم
سر شستن جان در آن برکهی پاک و پایندهسازنده دارم.
درود، دوست ارجمند
سپاس از لطف همیشگیتان که دلگرم کننده است و قوت قلب دهنده.
حقیقتش این است که در این زمانهی تلخیها و سختیها و ناکامیها، تنها با نیروی امید میتوان زنده ماند و زندگی کرد و از پا درنیامد. به قول شاعر زندهیاد:
زیباتر از جهان امید، ای دوست
در عالم وجود جهانی نیست
هر عرصه را بهار و خزانی هست
در عرصهی امید، خزانی نیست.
صد بار زهر یأس مرا میکشت
گر پادزهر من نشدی امید
در تیرگی رنج رهم بنمود
بس شام تیره ، تابش این خورشید.
تا آن زمان که شهپر بوم مرگ
بر جایگاه من فکند سایه
در کارزار زندگیام بادا
از جادوی امید بسی مایه.
با ارادت.
سلام و عرض ادب.زنده باد استاد عزیز.
ممنون از این شعر امید آفرین .حقیقت اینست کهآنقدر شکایت نامه و مرثیه شنیده ایم که از این درجات یاس و ناکامی اشباع شده ایم