1-سوگنامه
بلندا سرِ ما که گر غرق خونش
ببینی، نبینی تو هرگز زبونش
سر افراز باد آن درخت همایون
کز ین سرنگونی نشد سرنگونش
تناور درختی که هر چه ش ببرّی
فزون تر بود شاخ و برگ فزونش
زمین واژگون شد از آن تا نبیند
در آیینه ی آسمان واژگونش
یلی گوی عهدش بلا آزماید
زهی مرد و آن عهد و آن آزمونش
ز چندی و چونی برون رفت آخر
دریغا ندانست کس چند و جونش
خوشا عشق فرزانه ی ما که ایدون
ز مجنون سبق برده جیب جنونش
از آن خون که در چاه شب خورد دیگر
سحر گاه لبخند خورشید گونش
خم زلفش آن لعل لب می نماید
نگر تا نپیچی سر از رهنمونش
بهارا تو از خون او آب خوردی
بیا تا ببینی گل افشان خونش
سماعی است در بزم او قدسیان را
دلا گوش کن نغمه ی ارغنونش
به مانند دریاست آن بیکرانه
تو موجش ندیدی و دیدی سکونش
نهنگی بباید که با وی برآید
کجا سایه از عهده آید برونش.
اگر کسی نداند شأن سرودن این سوگنامه محکم و فخیم چیست و نام سایه را بر پیشانی آن بخواند ممکن است تصور کند که هوشنگ ابتهاج شاعر سوسیالیست و باورمند به کمونیسم روسی ، آنرا برای رفیق همرزمش احسان طبری یا کس دیگر با همان نحله ی فکری سروده است. اما چنین نیست. این ابیات سنگین سبک خراسانی در سال 1360خورشیدی در سوگ آیت الله شهید بهشتی از پایه گذاران انقلاب اسلامی و رهبر حزب جمهوری اسلامی سروده شده است. سایه در این سیزده بیت سنگ تمام گذاشته .چه از نظر فنون بلاغت و چه از نظر معنا .مخصوصا در این مصرع«نگر تا نپیچی سر از رهنمونش...».... معنا روشن است و به تفسیر نیازی نیست.
2-سایه ی شاعر در سایه
سایه آخرین حلقه ی شاعران و نویسندگان حزب توده است که توانست با حضور فعال خویش در دو نظام شاهنشاهی و اسلامی عملگرایانه غزل سرایی و ترانه سرایی ایران را گسترش دهد.ساختار سنتی غزل را پاسداری کند.. او نقش اجتماعی پر رنگی از خود باقی گذاشت. کسی در این مورد شک ندارد. علی رغم ادعایش در صفحه ی 184 «پیر پرنیان اندیش" مبنی بر این که «عضو حزب توده نبودم ، اما سوسیالیست بودم و به توده ای ها احترام می گذاشتم و رفیق آنها بودم و با آنها هم عقیده بودم...» بر آرمان توده ای( کمونیسم ایرانی روسوفیل) خویش سرسختانه استوار و شدیدا از خصلت انطباق با وضع موجود برخوردار بود. او همفکر و دوست احسان طبری و کیانوری بود شاید کارت عضویت برایش صادر نشده بود اما چنان در این حزب مستحیل بود که پس از گذشت سال ها همچنان داغدار طبری بود . حتی آخرین پیام درمندانه ی زنده یاد سیاوش کسرایی را هم وقعی ننهاد. یعنی فریب بزرگ را باور نکرد. او بر مذهب خویش چون مومنی متعصب پای بند بود.
هوشنگ ابتهاج را هم مثل بسیاران باید در بستر تاریخی زندگی اش دید . شعرهایش را در بوته ی نقد گداخت و فریب توده گرایی ( پوپولیسم) را نخورد.
3-پیام های شگفتی ساز:
این روزها که در گرمای سوزان و کشنده ی وطن و هجوم باد سام از سرزمین های مقدس قدرت نفس کشیدن از مردم بیچاره سلب شده است پناه بردن به سایه شاید کمی آرامش بخش باشد. برای اهل ادب می بینیم که درجهان مجازی ، ملت مجازی و دولت مجازی ، همه سایه پرورده ی شاعری شده اند که خدا باوران چشم دیدن او را نداشتند .حال چه رازی است که بلند پایه ترین مقام های مذهبی و سیاسی هم سایه نشین شاعر شده اند الله اعلم .
در میان هزاران پیام تسلیت و سوک نامه و ماتم نوشته هایی که برای ترانه سرا و شاعر غزلسرای معاصر خواندیم و میان مصاحبه ها و برنامه های تلویزیونی که پخش شد هیچ کدام چشمان ناباور سوته دلان سایه را از حدقه بیرون نیاورد مگر پیام های تسلیت این حضرات عظام : 1- آیت الله سید ابراهیم رئیسی ، ریاست جمهوری اسلامی ایران . 2- سید محمد خاتمی ریاست اسبق جمهوری اسلامی ایران. 3- حجت الاسلام حسن روحانی ریاست سابق جمهوری اسلامی ایران
4- سردار سپاه پاسداران دکتر محمد باقر قالیباف ریاست فعلی مجلس شورای اسلامی ایران....
و البته آقای محمد مهدی اسماعیلی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی هم اعلام کرد که کار انتقال پیکر شاعر را وزارتخانه ی متبوعش به عهده می گیرد و احتمالا مراسم تشییع و خاک سپاری شاعر را. تا اینجا شد سه رئیس جمهور یک رئیس مجلس و یک وزیر و حتما به این فهرست اضافه می شود. فقط منتظریم صدا و سیما ی حکومتی اعلام کند شاعر به ملکوت اعلا پیوست ویک روز عزای عمومی .عده ای هم بر این باورند که حکومتیان رندانه مصادره به مطلوب کرده اند. شاید ترفندی باشدبرای کنترل مردم مشایعت کننده. ولی من باور نمی کنم.
اما شگفتی این نگارنده افزون تر از این حرف هاست. شاعر نامدار و این روزه پر حاشیه ی ایران زمین را از دو زاویه می توان دید اول شعر او و دیگر شخصیت و نفوذ اجتماعی او. در حال من به دومی نظر دارم . با این پرسش که : شاعر کمونیست و خداناباور ما با این همه اعتبار در میان حکومتیان خداباور و متشرعین چپکُش چرا حتا یک بار، تاکید می کنم حتا یک بار پا درمیانی نکرد این همه شاعر و نویسنده و هنرمند و سینماگر و حقوق دان زندانی را پابند الکترونیکی به قلم هایشان بزنند و به مرخصی دراز مدت بفرستندتا لا اقل پیش خانوده هایشان باشند. مثل بکتاش آبتین در زندان کرونا نگیرند و به خاطر سهل انگاری های خواسته ونخواسته نمیرند. هوشنگ ابتهاج در عوض تا توانست عکس یادگاری گرفت و گرفتند با او و آزادانه در کنار دیگر یارانش چون دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی (عمرش افزون باد) در مجالس تحریم و تکریم شرکت کرد و دم بر نیاورد انگار نه انگار که خبری هست. گمانم استاد هوشنگ ابتهاج(سایه)یادش رفته بود زنده یاد شهریار در دهه ی شصت خود را در چه ورطه ی هلاکی انداخت تا او و به آذین و فرزند به آذین که گویا به اعدام محکوم شده بود از زندان مخوف حکومتی که برای تثبیت و استحکام چه تلاش ها که نکردند آزاد شوند( العهده علی راوی). تا اینجا همین اشاره کافی است بقیه بماند برای پس از فروکش کردن زاری ها!!!
*
5-یاد آوری دوباره
صد سال اخیر یعنی از زمان انقلاب نیم بند و شکست خورده ی مشروطه به این سو تاریخ ما ثابت کرد که در حوزه ی استحفاظی حکومت بر انواع مردم که در فرهنگ سیاسی ایران به ترتیب سنوات خدمت می شوند رعایا ، مردم همیشه در صحنه، امت شهید پرور ، ناس، آزاد زنان و آزاد مردان ، خلق قهرمان ، توده و قس علی هذا!! فقط سیاست مداران و حاکمان بدترین و بی خاصیت ترین موجودات روی زمین نیستند بلکه سر حلقه ی امردان سیاسی کسانی اند که اصطلاحا مدال حلبی روشنفکرنمایی به سینه زده اند. اشتباه نکنید منظورم خردمندان و دانایان روزگار نیست. زبانم بریده باد اگر کلمه ای در باره ی اینان بد بگویم.مرزبندی قضایا با خودتان.
چند سال پیش دریاد داشتی با همین مضمون «شاعر و ایدئولوژی» در باره ی زنده یاد کسرایی اشاره کردم که:«...اصولا شاعران و هنرمندان ، سیاستمداران و سیاست پیشگان خوبی نیستند. کمتر شاعری پیدا می شود مثل سن ژون پرس خالق شاهکار شعر "آناباز" که در عرصه ی کار دیپلماتیک (کاردار سفارت فرانسه در چین ) موفق عمل کند و نه تنها روابط کشورش با چین را بهبود ببخشد بلکه رابطه ی دیپلماتیک آلمان را هم با چین حل و فصل کند. یا مثلا نمونه دیگر این موفقیت آنتوان دو سنت اگزوپری است ، خالق "شازده کوچولو " و " خلبان جنگ " و" پرواز شبانه" که علی رغم اشتغال به خلبانی و ابداع پست هوایی و پرواز های شبانه ی هواپیماها و بعد شرکت در جنگ علیه نازی ها بتواند نبوغ ادبی اش را به جهان نشان دهد یا نرودا که سفیرآلنده بود و شاعری جهانی و یا سدار سنگور رئیس جمهور سابق سنگال که شعر «زن سیاه» او از شاهکارهای ادبیات آفریقای فرانکوفیل است.. اینها استثناهایی هستند که شاید در کشورهای دیگر نمونه هایشان را بتوان یافت. اما واقعیت این است که ما با شاعر-سیاستمدار ی یا سیاست پیشه ای که در هر دو زمینه قابل توجه باشد مواجه نیستیم. حتی ملک الشعرا محمدتقی بهار هم چند صباحی بیشتر نتوانست لباس وزارت و سیاست را تاب بیاورد». ...حکایت این فقر فرهنگی همچنان باقی است.
پنجشنبه 20 مرداد1401
https://t.me/mayektashakeri