سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

دود و شهر / سعید سلطانی طارمی


دودی سیاه چرده و موذی
افتاده روی سینه ی شهر پیر
و نعره می زند:
اقرار کن  که دمدمه های صبح
توی مهی غلیظ
با شوق آرزوی زلالی که دستهاش
تقسیم بود و دور دهانش جمع
در باره ی وزیدن آزادی
گپ می زدی

اقرار کن که سیل خیالت
با میل یک سپیده ی شفاف
فریاد می کشید و دودکش کارخانه ها
با کله توی خاک فرو می رفتند
و گله گله خودرو بنزینی
خود را به سیم برق زده
می کشتند
و دستهات
از شانه هات سرزده می خندیدند
و طیفی از صدای سکوتی گرم
خواب بدی برای دود جماعت می دید
اقرار کن
اقرار کن که آسمان زلال
نان حلال
و کارخانه های سبز عمومی  می خواهی

شهرپیر
زیر فشار بختک داغ دود
خس خس کنان خیال تُفی را
پرتاب کرد روی صورت تاریکش
که: باد می وزد
تو می روی
و آسمان صاف و هوای خوب
و نان و کار وَ آزادی
تقسیم می شود به تساوی 

یک بختک عظیم
افتاده روی سینه ی شهر ما
و شهر زیر تازیانه ی سنگینش
با ناگزیری کر و کوری
اقرار می کند به خیانت.
اقرار می کند به جنایت.
            مرداد 402 ونداربن

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد