یشت این شیشه که دنیای مرا
به همین عادت و تکرار تنزل داده ست
بی کرانی ست پر از تجربه های تازه
کاش فریاد کمک خواهی این ماهی تنگ
میتوانست از این شیشه فراتر برود!»
قوالبی
که ساختاری از پیش تعیین شده را به شاعر پیشنهاد می دهند در واقع ریسک
مثله شدن و دفرمه شدن زبان را بالا می برند . در بهترین حالت شاعر موفق می
شود در همان ساختار منجمد ، زبان و بیانی طبیعی را تعبیه کند و تا حد امکان
به نرم طبیعی زبان نزدیک و بلکه بر آن منطبق شود . قالب نیمایی همچون دیگر
قوالب سنتی شعر فارسی ، همین خطر را ایجاد می کند . شاید به همین دلیل
باشد که این قالب شعری در حال حاضر چندان مورد استقبال شاعران قرار نمی
گیرد .
" محمدرضا راثی پور " در شعر " فریاد " موفق شده است که به این نرم
نزدیک شود و حتی بر آن منطبق گردد . همین امر به شعر او صمیمیتی بخشیده است
که بر تاثیرگذاری متن افزوده است .
در سه سطر ابتدایی شعر ، مخاطب با
یک راوی انسانی روبرو می شود یا بهتر است بگوییم گمان می کند که با چنین
شخصیتی مواجه شده است . انسانی که پشت پنجره ایستاده و یه بیرون خیره مانده
است . انسانی خسته از تکرار عادات هر روزه و دل مرده از روزمرگی ها .
انسانی آرزومند تجربیات تازه ی آن سوی پنجره .
اما ناگاه در دو سطر
پایانی ، با تغییر زاویه ی دید و تغییر صدا و تغییر شخصیت راوی از راوی
متکلم وحده به راوی دانای کل ، مخاطب با وضعیتی تازه روبرو می شود . حالا
شاعر خوانشی جدید را پیشنهاد می دهد و بلکه بر مخاطب تحمیل می کند . حالا
دیگر راوی کل شعر ، یک ماهی زندانی در تنگ است ! این تغییر مخاطب را شگفت
زده می کند و این شگفت زدگی لذت آور است چون نامنتظره است .
نکته آخر
این که می توان بیان کلی این شعر را بیانی استعاری هم داتست . به عبارت
دیگر شخصیت اصلی این شعر همان شخصیت انسانی ست اما در انتها شاعر از یک
استعاره برای عینی ساختن و دیدنی کردن و هنری کردن تصویر گزارش گونه ی
ابتدایی شعر بهره برده است . ( گونه ای اسلوب معادله )
قوالبی
که ساختاری از پیش تعیین شده را به شاعر پیشنهاد می دهند در واقع ریسک
مثله شدن و دفرمه شدن زبان را بالا می برند . در بهترین حالت شاعر موفق می
شود در همان ساختار منجمد ، زبان و بیانی طبیعی را تعبیه کند و تا حد امکان
به نرم طبیعی زبان نزدیک و بلکه بر آن منطبق شود . قالب نیمایی همچون دیگر
قوالب سنتی شعر فارسی ، همین خطر را ایجاد می کند . شاید به همین دلیل
باشد که این قالب شعری در حال حاضر چندان مورد استقبال شاعران قرار نمی
گیرد .
" محمد راثی " در شعر " فریاد " موفق شده است که به این نرم
نزدیک شود و حتی بر آن منطبق گردد . همین امر به شعر او صمیمیتی بخشیده است
که بر تاثیرگذاری متن افزوده است .
در سه سطر ابتدایی شعر ، مخاطب با
یک راوی انسانی روبرو می شود یا بهتر است بگوییم گمان می کند که با چنین
شخصیتی مواجه شده است . انسانی که پشت پنجره ایستاده و یه بیرون خیره مانده
است . انسانی خسته از تکرار عادات هر روزه و دل مرده از روزمرگی ها .
انسانی آرزومند تجربیات تازه ی آن سوی پنجره .
اما ناگاه در دو سطر
پایانی ، با تغییر زاویه ی دید و تغییر صدا و تغییر شخصیت راوی از راوی
متکلم وحده به راوی دانای کل ، مخاطب با وضعیتی تازه روبرو می شود . حالا
شاعر خوانشی جدید را پیشنهاد می دهد و بلکه بر مخاطب تحمیل می کند . حالا
دیگر راوی کل شعر ، یک ماهی زندانی در تنگ است ! این تغییر مخاطب را شگفت
زده می کند و این شگفت زدگی لذت آور است چون نامنتظره است .
نکته آخر
این که می توان بیان کلی این شعر را بیانی استعاری هم داتست . به عبارت
دیگر شخصیت اصلی این شعر همان شخصیت انسانی ست اما در انتها شاعر از یک
استعاره برای عینی ساختن و دیدنی کردن و هنری کردن تصویر گزارش گونه ی
ابتدایی شعر بهره برده است . ( گونه ای اسلوب معادله )
اما «التفات»
در لغت به معنای به سویی نگاه کردن و
روی برگرداندن به سمتی دیگر است. در شعر یا نوشته اگر شاعر در میانه متن روی سخن را از فرد یا شیئ حاضر به فرد یا شیئ غایبیا) (برعکس برگرداند، صنعت التفات را
به کار برده است
سعدیا، صاف وصل اگر ندهد
ما و دردی کشان مجلس درد
در این بیت صنعت التفات از مخاطب به متکلم از سعدی به ما انجام شده است در شعر «محمدرضا راثی پور» نیز صنعت التفات را مشاهده می کنیم روی شاعر در ابتدا به سمت شیشه یا پنجره ای است که او را از جهان خارج جدا ساخته و وی را با روزمرگیهای این سو عادت داده است.
در دو سطر آخر روی شاعر به سمت دیگری متوجه می شود به سمت یک تنگ ماهی یک ماهی نیز مانند راوی از روزمرگیهای خود در فضای تنگ ناراحت است و فریاد کمک سر داده است. به این ترتیب علاوه بر می توان صنایع دیگر ادبی را هم در این متن
التفات
مشاهده نمود.
از سویی راوی به یک ماهی تشبیه شده است. طبعاً زندگی او نیز به زندگی بسته و تکراری یک ماهی شباهت پیدا کرده است. از سوی دیگر کلیت شعر به ساختار یک اسلوب معادله نزدیک شده است اسلوب معادله، تشبیه دو موقعیت به ظاهر بی ارتباط با یکدیگر را ترسیم می کند تا رنج تحمل نکنی گنج نبینی
تا شب نرود صبح پدیدار نباشد
سعدی در این بیت دو موقعیت را بی هیچ ربط منطقی کنار هم نهاده و به ساختاری متکی بر تشبیه رسیده است. یک نتیجه گیری منطقی در ساختاری غیر منطقی درست مثل شعر راثی پور که مخاطب را با استدلالی ،شاعرانه از زندگی روزمره دلزده و گریزان می سازد گرد هم آوردن این تکنیکها در متنی به این کوتاهی کار را به فشردگی متون مدرن نزدیک ساخته است.
۱- لب مهتابی ،اندوه، محمدرضا راثی پور نشر یانار ١٤٠٣
ص ٢٥