با این چراغ ِ کورِ بی قوه
در روشنای ماه ِ مفلوکی که مدت هاست در برج دیده بانی اش خواب است ؛این گونه موری را بر پهنه ی سنگ ِ سیاهی جستجو کردنهی ، خوش خیالی را !احساس کردم یک نفر دنبال ِ من می گشت .