یادداشت اول: از نیما تا سهگانی
رسیدن به شعر کوتاه، هدف نهایی شعر نیمایی بوده است. بااینحال، نیما و پیروانش به دو دلیل از این کار بازماندند:
1. شرایط جامعه اجازهی این تحول یکباره را به آنان نمیداد، زیرا هرچند ایشان مقتضیات مدرنیسم و از جمله، جزئینگری را با جان و دل دریافته بودند، جامعهی ما هنوز در شرایط سنتی به سر میبرد و یک قرن طول کشید تا بتواند بهتدریج از این شرایط فاصله بگیرد.
2. هم نیما و هم پیروانش کوشیدند مدرنیسم را به شعر کلاسیک فارسی پیوند بزنند و با این که شعر کلاسیک ما پیشینههایی در کوتاهسرایی دارد، پیشینههای شناختهی آن، انطباق با ساختشکنیهای مدرن را برنمیتافتند.
این موانع سبب شد نیما در شعر به کاری متناقض دست یازد. اصل پیام شاعرانه در شعر نیمایی، کوتاه است، اما وی با تمهیداتی، به کش دادن آن پرداخت. از این چشمانداز، شعرهای نیمایی، عموما شعرهای کوتاه گسترشیافتهاند. یکی از تمهیدات نیما برای این منظور، تمسک به روایت در شعر بود. پیام کوتاه شعر با روایت، گسترشی هنرمندانه میپذیرفت. این یعنی یک نوع پدیدآمدن فضا برای هنرنماییهای بیشتر در پیرامون پیامی واحد که با شعر کوتاه نیز قابل انتقال است. نیما در این باره مینویسد: «قطعهشعر اگر کوتاه باشد، بهتر است تا این که مطالبی باشد که با وجود زیبایی آنها، بتوان آنها را حذف کرد. وقتی که شعر حادثهای را شرح نمیدهد و سرگذشتی نیست، هر قدر خلاصهتر باشد، بهتر است».
البته نه نیما و نه پیروانش هرگز نتوانستند این واقعیت را که «رسیدن به شعر کوتاه، هدف نهایی شعر نیمایی بوده است» انکار کنند و آن را از چند راه نشان دادند و ضمن آن، موانع را هم آشکار ساختند:
1. نیما 593 رباعی سرود و تلویحا ما را به عمق قضیه برد. عمق قضیه یعنی این که من میخواستم کوتاه مدرن بگویم، اما به دو دلیل بالا و شاید به دلایل دیگر، نشد که نشد و حال، این تمایل را با سرودن اینهمه رباعی پیش روی نسلهای آینده میگذارم.
2. اخوان با سرودن شش نوخسروانی، این تمایل را آشکارا به رخ کشید و در این راستا، گامی از نیما جلوتر نهاد.
3. شاملو، با ع.پاشایی به ترجمهی هایکوهای ژاپنی همت گماشت تا شاید راهی برای کوتاه در سپید باز شود.
این کارها با وجود ارجمندیاشان، هیچکدام، آنی که باید باشد، نبودند. آنی که از نظر نیما و اخوان و شاملو، باید باشد، سهگانی است. سهگانی، هستهی مرکزی تمایلات هنری نیما و پیروانش بوده است.
یادداشت دوم: سهگانی؛ ژانر یا سبک؟
گاه دیده میشود که اهل ادب، برای سهگانی، اصطلاح سبک را به کار میبرند. ما بارها گوشزد کردهایم که سهگانی ژانر است، نه سبک والبته «قالب» نامیدن آن نیز به رسم تخصیص، درست خواهد بود، چنان که گاه ژانرهایی مانند داستان را هم قالب میخوانند.
در این یادداشت قصد داریم راجع به تفاوت سهگانی و سبک سخن بگوییم، اما پیش از آن لازم است مفهوم ژانر را روشن سازیم. این اصطلاح در فارسی، معمولا «نوع» ترجمه میشود. بااینحال ذکر دو ویژگی، به شناخت دقیقتر آن کمک میکند:
1. داشتن الگوی ثابت که با وجود آن، ژانر ماهیت ژنتیک مییابد و حامل ژنهایی است که نسل به نسل انتقال میپذیرند.
2. داشتن اقسام متغیر، که باعث میشود تا ژانر، ضمن حفظ الگوی ثابت، تنوع پیدا کند.
اگر به سهگانی از این دیدگاه بنگریم، خواهیم دید که هم الگوی ثابت «کوتاه و سهلختی و بسته و کوبشی» دارد و این الگو دستکم در صغری و کبری و نتیجهی قیاس منطقی قابل ردیابی است و هم اقسام متغیر دارد که همانا شاخههای کلاسیک و نیمایی و سپید و فرمهای جزئی بیرونی و درونی آن باشند و این تازه اقسام صوری آن را تشکیل میدهد و ماجرای اقسام معنایی آن مفصل است. از چنین دیدگاهی سهگانی به غزل میماند با ساختارهای مختلف و محتواهای متفاوتش.
اکنون جا دارد بگوییم، ژانر با سبک یکی نیست. سبک، در اثر گزینش و بساورد مصالح متعددی پدید میآید و ژانر به مفهوم مورد نظر ما، تنها یکی از این مصالح را تشکیل میدهد. اینجاست که مثلا میگوییم ژانر یا همان قالب اصلی شعر سبک خراسانی، قصیده است.
بهتر است این موضوع را دستکم در باره سهگانی با نمونه روشن سازیم. نگارنده از آغاز معرفی سهگانی کوشید نشان دهد که این قالب، سبکپذیری بالایی دارد و برای این منظور، سه نوع تجربهی سبکی را با آن، عرضه داشت:
1. سهگانی به سبک کلاسیک، مانند:
هرچه آزار داری،
بیشتر، یار داری؛
مهرهی مار داری.
صدایت بلند است، ای بهتر از جان!
به هر شیوه فرقی ندارد؛
دلم را بلرزان!
2. سهگانی به سبک مدرن، که سبک اختصاصی بنده است، مانند:
آرام! اینجا زمین است؛
شاعر که باشی، برایت
پاییز، میدان مین است.
تلخ یا شیرین
هرچه هست این است؛
زندگی لیموی شیرین است.
3. سهگانی به سبک پستمدرن، مانند:
تخت آنکارد، اتاق یکنفره،
شیشهی قرص خواب و مردی که...؛
باز، یک اتّفاقِ یکنفره!
باز، دعوای لعنتیِ دو «تن»؛
یک نفر داد میزند در تو،
یک نفر جیغ میکشد در من.
در سه سبک بالا که نامگذاری آنها تقریبی است، قالب کار یکی بیش نیست و شیوه برخورد با عناصر زبانی و ادبی، فرق دارد. ناگفته نماند، گاه میان سهگانیپردازان، با رویکردهای سبکی ریزتری مانند رویکرد «مدرن باستانگرایانه» مواجهیم که تمایز ژانر و سبک را در سهگانی برجسته میسازند.
یادداشت سوم: سهگانی و مسئلهی قصد و نیت
گاه دوستان از بنده میپرسند: آیا میشود فلان شعر سپید مرا که مثلا چهار سطر دارد، در سه سطر گنجاند و سهگانی تلقی کرد؟ هنگام برخورد با این پرسش پاسخ میدهم: اگر قصد و نیت شما سرودن سهگانی نبوده است، بگذارید به همان شکلی که هست، باقی بماند. بااینحال، معمولا گفتگو به اینجا ختم نمیشود و شاعر میپرسد: مگر میتوانیم هنگام سرودن شعر قصد و نیت کنیم؟ جالب این که یکی با چه شور و حالی میگفت: اینطوری شعر فرمایشی از کار درمیآید.
این نکته آنجا اهمیت بیشتری مییابد که در بین اشعار کوتاه و بلند شاعران معاصر پیش از سهگانی، به چند شعر سهلختی پراکنده برمیخوریم و گروهی برای این که اساساً نوآوری را مال ازمابهتران میدانند، میکوشند پیشینهی سهگانی را به این سهلختیهای اتفاقی برسانند و طبعا جواب ما در برخورد با این نوع گریزازمرکزها چیزی جز ارجاع به قصد و نیت نخواهد بود. آری؛ سهگانی باید با قصد و نیتِ سهگانی پدید آمده باشد.
مسئلهی قصد و نیت چیزی نیست که تنها ما گفته باشیم و بلاغیان و نظریهپردازان ادبی نیز بر آن تأکید ورزیدهاند؛ چنان که به نوشتهی دهخدا ذیل مدخل «شعر» لغتنامهاش: «نزد علمای عرب، کلامی را شعر گویند که گویندهی آن پیش از ادای سخن، قصد کرده باشد که کلام خویش را موزون و مقفی ادا کند و چنین گویندهای را شاعر نامند، ولی کسی که قصد کند سخنی ادا کند و بدون اراده سخن او موزون و مقفی ادا شود او را شاعر نتوان گفت». همچنین بنا بر نظر رولان بارت آنچه به عنوان تفاوت اساسى میان انواع ادبى از جمله شعر و نثر وجود دارد، نحوهى رجوع ما به زبان، چگونگى بهره بردن از آن و همچنین قصد و نیت ما در آن هنگام است که تعیین کنندهى مرزهاى نسبتا غیر ملموس بین آنهاست.(http://rasekhoon.net/article/print/628193)
از اشتباهاتی که متأسفانه حتی بعضا اهل تحقیق، دچار آن شدهاند، این است که مثلا هنگام برخورد با شعر سپید، میگویند در متون نثر قدیم هم شعر سپید پیدا میکنیم. این سخن در اکثر موارد دلیل رقابتی دارد و عموما برای دور ساختن اذهان از گرایش به شاملو بر زبان آمده است. چیستی قصد و نیت، پاسخ دندانشکنی است به اینگونه اظهارنظرهای غیرعلمی.
گاه شاعران تازهکار شعرشان را برای نقد به بنده نشان میدهند و در خوانش اول متوجه میشوم دچار رفت و آمد میان وزن و بیوزنی بودهاند و بدین دلیل نخستین پرسشم این است که خواستهاید موزون بگویید یا سپید؟ این دست شعرها چنانچه قصد و نیت شاعرشان سرودن شعر موزون بوده باشد، اشکال دارند و برعکس؛ یعنی اهمیت قصد و نیت در سرودن شعر تا این اندازه است که چهبسا مرز ماهر بودن و مبتدی بودن شاعر را مشخص میسازد.
همیشه گفتهام شعر مانند نقاشی و هنرهای دیگر نیاز به آموزش دارد و
شاعری طبع روان میخواهد
نه معانی نه بیان میخواهد
مال آغاز شاعری است، نه میان و پایان آن و شاعری در میان و پایان آن، هم معانی میخواهد و هم بیان. اینجاست که میبینیم بیشتر شاهکارهای شعری را شاعران تعلیمدیده پدید آوردهاند. حتی شاعران تعلیمندیده، بدون الگوهای شنیده شعر نمیگویند و تنها اختلافشان با شاعران تعلیمدیده این است که نسبت به آن الگوها خودآگاه نیستند و چه بهتر که تعلیم ببینند و الگوهای خویش را کاملا بشناسند تا مانند شاعران تعلیمدیده، شعرهای سختهتر بسرایند. این نکته ما را برآن میدارد تا به اهمیت قصد و نیت در شعر ایمان بیاوریم و آن را برابر سختگی شعر بگیریم و این مسئله با مسئلهی فرمایشی بودن آن متفاوت است. بر این اساس، کسی که هرگز غزل را نمیشناسد، نمیتواند غزل بگوید و به همین دلیل کسی که هرگز سهگانی را نمیشناخته است، قاعدتا نباید شعر سهلختی او سهگانی باشد؛ کما این که شعرهای سهلختی اتفاقی، مشخصات سهگانی را ندارند و این احکام همه به همان مسئلهی قصد و نیت در شعر بازمیگردند.
با دو مثال، این یادداشت کوتاه را به پایان میبریم: این که یک اسکناس از جیب شما بیفتد و محتاجی به طور اتفاقی آن را بردارد، صدقه حساب نمیشود. بخشش زمانی واقعا صدقه است که آن پول را خود با دست خویش به محتاج بدهید. همچنین امکان دارد شما از چیزی که به عنوان چهارپایه پدید آمده است، به عنوان صندلی برای میز ناهارخوری بهره ببرید، اما چهارپایه یک چیز است و صندلی چیزی دیگر. در این صورت با من همداستان خواهید بود که آن چهارپایه به قصد صندلی پدید نیامده است، اما این صندلی به نیت صندلی پدید آمده است.
محمدجلیل عزیز.
خیلی اشاره وار:
1. ضمن کامنتهای همان مطلب ببینید یکی از دوستان گرامی نوشتهاند: «شعر سه سطری هیچ مزیت و ارجحیتی بر شعر چهارسطری و پنج سطری و شش سطری و ... ندارد و اصولن برای نیما و پیروانش به هیچ وجه تعداد سطرهای شعر اهمیتی نداشت». به نظر شما بودن عملی چیزی به نام چهارگانی در حاشیه ی سه گانی، دست ما را بازنمیگذارید تا بگوییم جان من! اگر شما حرفش را میفرمایید، ما عملا این را در حاشیه ی کار خودمان داریم، اما با این وجود مزیتش عملا بر همگان آشکار است؟
2. در ادامهی همان مطلب بالا، در بوطیقای سهگانی که براثر سالها تجربهی عملی در زمینه ی کوتاه سرایی پدید آمده است، چنین می خوانیم: «سهگانی به عنوان یک نوع شعر سهلَختی، نقطهی تعادل شعر کوتاه را پیش روی ما میگذارد و یگانی و دوگانی و چهارگانی و پنجگانی، لبریختههای آن را تشکیل میدهند.». حال به نظر شما این مطلب، که دقیقا همان مطلب دوست ارجمند قبلی است بعلاوه ی یک تجربه ی ظریف دیگر، چطور قابل اثبات است، جز از راه وجود عملی آن لبریخته ها؟ من سکوت کرده ام، چون لبریخته ها هم با این که مرکز ثقل نیستند، طبیعتا وجود دارند و از قضا باید خوشحال باشم که نتیجه ی عینی همان سالها تجربه های عملی را با این موارد می بینم.
همین.
برای شما و سایر دوستان بهترینها را آرزومندم.
درو د عرض ارادت خدمت جناب دکتر فولادی عزیز؛
در مورد این جمله ی دو پهلوی شما ( همینجا خدمت محمدجلیل مظفری عزیز هم عرض می کنم که تحویل بگیرند! ) باید عرض کنم:
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
لطفها میکنی ای خاک درت تاج سرم
البته این بیت از خواجه را برای پهلوی اول درک بنده از این جمله ی شما نوشتم . و اگر پهلوی دوم را در نظر بگیریم باید عرض کنم که بنده در چند کامنت قبلی دیدگاه های شخصی خودم را خارج از جبهه گیری های دیگر دوستان عرض کردم .
نکته ای که این جا مورد توجه بنده است و هنوز هم نتوانستم از جانب شما جوابم را بگیرم ( همانگونه که شما در کامنت های مکرر از جناب سیستانی خواسته اید که منبع و سند خود را در مورد مدرنیست و ... ارائه دهند ) این است که در مقابل طرح ( چهار گانی ) از جانب دوستان مشترک " سه سطری " سرایمان خاموشی گزیده اید؟ هر چند که می دانم با یک اشاره ی شما حتمن دست از این کار خواهند کشید و مووضوع را بیشتر از کش نخواهند داد . جناب دکتر فولادی عزیز به بنده و دوستان دیگر حق بدهید که سکوت شما در این باره شاید به گونه ای اندک سهم دادن به دوستان سه سطری سرا باشد تا کماکان در دایره ی دوست داران " سه گانی " بمانند ! البته با توجه به شناختی که از شخصیت شما دارم، شاید به دلیل رعایت ادب نسبت به شخصیت دوستان ، آنچنان که باید و شاید دوست ندارید در این بحث وارد شوید . اما بدانید که طرح اینگونه مسائل ( چهار گانی و چند گانی و... ) ضربه ی مهلکی به بدنه ی سه گانی خواهد زد و هر چه را که طی سال ها رشته اید، پنبه خواهد کرد .
ارادتمند
مظفری
سلام و عرض ادب و احترام.
قصد داشتم ادامه ندهم و هنوز بر آنم، اما در کامنت آخر دوست عزیز، جناب سیستانی تا حدی به منطق مورد نظر بنده نزدیک شده ایم و از این رو بهتر دیدم مطلبم را ناتمام نگدارم. کامنت ایشان دو نکته دارد:
1. بحث بر سر پدر و مادر فلان و بهمان ژانر شعری نیست.
از ایشان به خاطر تفهیم این نکته تشکر می کنم. اگر با وجود این که ایشان از شاعران و اوستا و اینجا و آنجا نمونه می آوردند، بحث در این باره نیست، پس بنده بحث را خوب متوجه نشده ام و باید معذرت بخواهم.
2. نکته ی دوم ایراد ایشان به این جملات در پایان یادداشت بنده است:
این کارها با وجود ارجمندیاشان، هیچکدام، آنی که باید باشد، نبودند. آنی که از نظر نیما و اخوان و شاملو، باید باشد، سهگانی است. سهگانی، هستهی مرکزی تمایلات هنری نیما و پیروانش بوده است.
راجع به این ایراد، نکاتی را به عرض می رسانم. ما نیما را از دو چشم انداز می توانیم ببینیم:
1. چشم انداز ایستا که اجازه نمی دهد چیزی جز همان حرف نیما از دل سخنان نیما برآید و گاه مایل است نیما را در حد افسانه محدود سازد و از این رو احیانا بر شاملو هم می تازد.
2. چشم انداز پویا که پدید آمدن چیزهای نوتر از دل تئوریهای نیما را ممکن می داند و از این رو شاملو را ادامه ی راه نیما می شمارد و قس علی هذا.
من نگاهم به نیما در یادداشت بالا نگاه پویاست. این نگاه قطعا با نگاه ایستا تعارض پیدا می کند و تعارض آنها دقیقا مانند بحث اختیار و جبر و همچنین بحث تجدد و سنت، تا قیام قیامت پابرجا خواهد بود. من در شعر نیمایی تجددگرا هستم و کسانی مانند آقای سیستانی در این نوع شعر تابع سنتهای اولیه اند. حرفهای هر دو گروه از منظری حق است و وجود هر دو لازم. هیچکدام حق ندارند بر دیگری بتازند و حرف دیگری را ناحق بپندارند، چون مبنای فکری و فلسفی اشان جداست. تنها کاری که می توانیم بکنیم تفسیر تئوریهای نیما با توجه به همان مبنای فکری و فلسفی خودمان است. من در یادداشتهای بالا توانسته ام به این تفسیر برسم، اما آقای سیستانی حق ندارد این تفسیر را که مبنای فکری و فلسفی اش جداست تخطئه کند و تنها حق دارد سخنان نیما را بیاورد و تفسیری ضد آن رائه دهد. من در مطالب آقای سیستانی چیزی از سخنان نیما نمی بینم. ایشان بهتر است حرف خود را مستند به سخنان نیما بدون تخطئه ی حرف ما بگویند تا دیگران احتمالا طرفدار آن حرف یا طرفدار این حرف شوند. این تنها نوع برخورد فرهیخته با سخنانی است که مبانی فکری و فلسفی جداگانه ای دارند؛ وگرنه قطعا ایشان فریاد اناالحق خواهد زد و من نیز خواهم زد تا قیام قیامت.
این یک نکته. نکته ی دیگر این که ایشان اساسا سخن بنده را دقیق متوجه نشده اند. بعد از خواندن کامنت آخر ایشان این نکته را دریافتم. البته باز باید از ایشان تشکر کنم که باعث شدند احتمال کژفهمی دیگران را هم در نظر بگیرم و سخنم را ویرایش کنم. اکنون ویراسته ی آن جملات را اینجا می نویسم و امیدوارم این بار، دریابند:
سه کار بالا، یعنی رباعی و هایکو و مانند آنها، با وجود ارجمندیاشان، هیچکدام، آنی که در عرصهی شعر کوتاه مدرن باید باشد، نبودند. به باور ما، آنی که از نظر نیما و اخوان و شاملو، در این عرصه باید باشد، سهگانی است. سهگانیِ آینده، هستهی مرکزی تمایلات هنری نیما و پیروانش در چنین عرصهای بوده است.
پوزش از تصدیع اوقات.
نامه ای به شورای نویسندگان نشریه سیولیشه
دوستان عزیز برخی از ما سال هاست همدیگر را می شناسیم و شاید این نخستین باری باشد که در جایی به گونه ای جدی گفت و گو می کنیم . هدف از این گفت و گو نه متهم کردن کسی به سرفت فرهنگی ست و نه اثبات این که نخستین شاعر سه سطری سرا کست . دوست عزیزم جناب فولادی ادعاهایی را در باره نیما و پیروان نیما مطرح کرده بودند که بنده هم پاسخ دادم . بنده هنوز گیج و مبهوتم و اصلا نمی دانم که داستان چیست و چرا ایشان گفت و گو در باره نیما و پیروانش را به اینجا کشانده است ؟ دوستان عزیز سخن بر سر نیما و پیروان نیما بود و سخنی که ایشان در باره شعر نیمایی مطرح کرده بودند. همانگونه که جناب عاطف راد , جناب عباس نژاد و جناب بیلویردی و آقا مجیدی و جلیل مظفری , چیزهایی نوشتند و پرسش هایی را پرسیدند , بنده هم پرسیدم . اما ایشان تنها گریبان بنده را گرفته است و رها نمی کند و فکر می کند که بنده با ایشان در حال رزمیدن هستم. من نمی دانم چرا ما از گفت و گوهای منطقی می هراسیم . اگر سخنان ایشان در باره نیما و شعر نیمایی درست است که باید از ایشان قدردانی هم بشود و اگر نادرست است چه ایرادی دارد که گفت و گو از جانب دوستداران شعر نیمایی و کسانی که این سخنان را باور ندارند پی گرفته شود . اگر این سخنان بازشکافته نشود به معنی این است که شما و گردانندگان این وبلاگ این سحنان را باور دارید, اگر هم باور ندارید که پی گرفتن این گفت و گو به سود منش نشریه است .گمان می کنم که یک بار پیش تر به جناب راثی پور عرض کرده بودم که اینگونه سخنان بی پشتوانه شکافی بزرگ بین شاعران نیمایی ایجاد خواهد کرد و امروز شما هم به همان نتیجه ای رسیدید که بنده رسیدم . بی تردید بنده از شورای نویسندگان نشریه خواهش خواهم کرد تا دیدگاهای خویش را در این باره بنویسند . اگر ایشان این سخنان را باور داشته باشند و بفرمایند که گفتن این سخنان در نشریه شاعران نیمایی ایرادی ندارد , بنده از شما و همه دوستان پوزش خواهم خواست . اما سخن بنده افزون بر این ها این نیز هست که چرا دوست عزیزم جناب فولادی حتی سخن گفتن در باره نوشته ی خود را هم دشمنانه می پندارد و در پی ساختن دشمنی فرضی برای خویش است . اگر بنده تا کنون سخن ناروایی در باره شخصی مطرح کرده ام باز هم شما قاضی هستید تا بنده را محاکمه کنید اما سخن بنده در باره شعر است .
دوستان عزیز , سخن بنده بر سر شعر نیمایی ست و شاعران نیمایی نه بر سر لش مرده ای چون شعر کوتاه . نه بر سر تقسیم اموالی که اگر تمامش را در توبره ای بریزی به ارزش یکی از شعر های اخوان نیست . نه بر سر دعوای کودکانه ای که چه کسی اول است و چه کسی دوم . چه کسی پدر سه سطری است و چه کسی جدش و پدر بزرگش..شاید این سخنان برای برخی جذاب و گیرا باشد اما برای بنده نیست . بنده نه برای خوشایند کسی چیزی می نویسم و نه دوست دارم کسی برای خوشایند من چیزی بنویسد . چرا ما داریم بی جهت از موصوع پرت می شویم . چرا داریم بی جهت دور خود می چرخیم ؟ سخن بنده در باره ادعایی بی بنیادی ست که ایشان در نوشته اش فرموده اند , نه در باره چیز دیگری.. ایشان نوشته اند که ( آنی که از نظر نیما و اخوان و شاملو، باید باشد، سهگانی است. سهگانی، هستهی مرکزی تمایلات هنری نیما و پیروانش بوده است.). من خودم شاعر سه سطری سرایی هستم که اگر چندین برابر ایشان بیشتر شعر کوتاه نسروده باشم کمتر نسروده ام , اما این سخن را باور ندارم و هنگامی که باور ندارم نمی توانم بپذیرم . اکنون شما بفرمایید که این باور نداشتن این سخن چه ربطی به پدر ومادر شعر سه سطری دارد ؟
شورای سردبیران اگر چنین سحنانی را باور دارند , دستکم بنده باور ندارم و نگران هم نیستم که باور نداشتن من , کسی را دلخور می کند . اگر اینگونه باشد که باید فرهنگ نقد و نقادی را یکسره در دیگدانی بریزیم و آتش بزنیم .این فرهنگ دلچسبی نیست که تا یکی دیدگاهای خود را در باره موضوعی بیان می کند ما به جای پاسخگویی در پی اتهام زدن به او باشیم . شما می دانید که بنده غزل می سرایم . دوبیتی می سرایم . رباعی می سرایم . شعر سپید می سرایم . شعر نیمایی می سرایم . مثنوی می سرایم . چهارپاره می سرایم . سه سطری می سرایم و.. اکنون چون می سرایم حق نداشته باشم در باره هیچ کدام از این قالب ها اظهار نطر کنم. چرا؟ چون اگر بکنم متهم به حسادت و جا تنگی و تنگ نطری بشوم . جل الخالق . این داستان را ما می توانیم در باره تمامی این قالب ها پیاده کنیم . یعنی من دیگر نباید حق داشته باشم در باره غزل / مثنوی / رباعی / دو بیتی / و.. چیزی بنویسم که , هم به کسی بر نخورد و هم متهم به چیزی نشوم .
ادامه دارد..
ادامه ..
دوستان عزیز , اگر این موضوع برای شما و بسیاری جدی و مهم نیست دستکم برای بنده جدی و مهم است و چون مهم است و جدی , پی گیرش نیز هستم چرا که هرگز باور ندارم که ( آنی که از نظر نیما و اخوان و شاملو، باید باشد، سهگانی است. سهگانی، هستهی مرکزی تمایلات هنری نیما و پیروانش بوده است.)..این سخنان نه تنها شخصیتی برای شعر سه سطری ما نمی شود بلکه ریشخند زا و و خسارت زا هم خواهد بود و اگر چیزی بخواهد چند پارگی در جریان نشریه و شاعران نیمایی ایجاد کند اینگونه سخنان ناسنجیده است نه گفت و گو در باره این سخنان . ایشان ادعاهایی را مطرح کرده اند و اکنون باید پاسخگو باشند...در هر روی برای بنده که پیرو شعر نیمایی هستم و شعر سه سطری را هم خوب تر از بسیاری می سرایم , این سخنان خسارت زا خواهد بود . ما پشتوانه شاعران نیمایی را از دست می دهیم . زندگی و حیات جریان شعر سه سطری برای من در دایره شعر معاصر ایران است . اگر این گفت و گو در این نشریه خسارت زا خواهد بود بی تردید ما می توانیم این گفت و گو را در نشریه ی دیگری و یا در رسانه های دیگر پی بگیریم . هیچ ایرادی ندارد .
کوتاه سخن آن که باز هم عرض می کنم که سخن بر سر مالکیت یا سلب مالکیت نیست . سخن برسر دوست داشتن و یا نداشتن نام ها نیست , شما , بنده و یا هر کس دیگری آزاد هستیم که هر نامی را دوست داشته باشیم زیر شعر های خود بنویسیم . مثلا بنویسیم , سه تایی , ثلاثی , سه رویه..و...اما نمی توانیم شناسنامه و هویت قالبی را با هیاهو و جنجال بزداییم و بعد هم جریان شعر تنومند معاصر را به این دلیل که به شعر سه سطری ما نرسیده اند , ناکامل بدانیم . اگر شما این جمله را که می گوید ( آنی که از نظر نیما و اخوان و شاملو، باید باشد، سهگانی است. سهگانی، هستهی مرکزی تمایلات هنری نیما و پیروانش بوده است.) را باور دارید باز هم سر راست اعلام می کنم که من باور ندارم .
در پایان از جناب راثی پور عزیز برای تلاش های ارزنده اش سپاس کزاری می کنم و امیدوارم که سخنان سرراست بنده را بر ببخشند . من از شما و شورای نویسندگان ( جناب عاطف راد , سلطانی , شاکری یکتا و فولادی ) و نیز جنابان , رضا رهگذر , توکل بیلویردی , کوروش آقا مجیدی و علی غباس نژاد و نیز دوست خوبم جناب جلیل مظفری , برای فرصت همسخنی سپاس گزاری می کنم و بی گمان همچنان در پرباری نشریه همراه شما هستم و گاهی شعر و نوشته نشر می کنم و دیدگاهایم را نه در کامنت ها بلکه به صورت جستار برای نشریه سیولیشه خواهم فرستاد اما تلاش می کنم تا گفت و گوهای مهم و جدی را در نشریه ای دیگری پی بگیرم تا خدای نکرده دوستی از بنده نرنجد . باز هم وامدار دوستان بزرگوارای که در گفت و گو سهیم شدند , هستم . از این که مرا در باورها و دیدگاهای خویش سهیم کردید شادمانم و همیشه وامدار مهربانی شما خواهم بود .
ارادتمند شما / پیام سیستانی
سلام و عرض ادب و احترام جناب دکتر راثی پور عزیز.
چشم مایید.
راستش من چندان به اصل مطلب و منطق دوستان پی نبردم و تا آنجا که پی بردم، جواب دادم. خواستم باب گفتگوی منطقی تری را بگشایم، اما جوابگویی وجود ندارد و تاختن یکتنه در میدان بی حریف هم که کار دشواری نیست.
من کامنت شما را در بست قبول دارم و به معجزه ی زمان معتقدم. بنابراین با اجازه ی شما از بحث خارج می شوم و می گذارم دوستان هر چه می خواهند بنویسند.از همینجا خدمت محمدجلیل مظفری عزیز هم عرض می کنم که تحویل بگیرند!
با ارادت کامل.
با سلام خدمت اقایان دکتر فولادی و پیام سیستانی
برای اینکه منظور خود را بهتر برسانم مثالی می زنم.فرض کنیم متوجه شده ام که یک سایت جدید اختصاصی برای شعر نو تاسیس شده که بهر حال باعث شده تعداد خوانندگان و شاعرانی که با ما همکاری می کنند کمتر شود.
سه راه بیشتر نداریم.یا برویم با آنها همکاری کنیم و باعث تفرق خوانندگان شعر نیمائی نشویم.
یا سعی کنیم کیفیت و جذابیت کارمان را آنقدر بالا ببریم که خواه ناخواه سایت رقیب را پشت سر بگذاریم.یا اینکه به دشمنی و تخطئه کار آنها برخیزیم.
سومین کار آسانترین کار است اما عواقبش تحلیل رفتن توش و توان ما و باز داشتم ما از هدفی ست که در پی آن هستیم.
تمام سروران و عزیزانی که در زمینه شعر کوتاه فعالیت می کنند بهر حال ممکن است بدون ارتباط با همدیگر و یا اطلاع از مطالعات هم ممکن است به یافته هائی دست یابند و این هم طبیعی است همچنان که توارد هم امری طبیعی است.
حال اگر بیایند و عنوان کنند که فلانی بعد از ما کاری را شروع کرده و لاجرم از محصول رنج ما سرقت و انتحال کرده است منطقی نمی نماید و این کارها سبب تحلیل انرژی انها می شود.
من قویا بر این باورم که پسند عام را دست کم نگیریم.این همان پسند عام است که حافظ را به سلمان ساوجی ترجیح داده است.هرچند بسیاری از غزلهای سلمان ساوجی از حیث زیبائی و انسجام کلام با غزلهای حافظ اشتباه می شود.
بگذاریم پسند عامه قضاوت کند که چه عنوانی مناسب تراست و این کار زمان می برد.
سلام جناب سیستانی!
من تحملم زیاد است، اما وقت زیادی ندارم که شما هی حرف خودتان را بزنید و از جواب دادن به یک پرسش کوچک بنده امتناع بورزید و توقع داشته باشید بحث به نتیجه برسد. گفتگو بدون تن دادن طرف گفتگو پا نمی گیرد. اگر دقت کنید، من در دو کامنت قبلی از شما سوالی پرسیده ام و اینک نیز می پرسم.
نوشته اید:
موضوعیاتی که نباید در این هیاهوها کم شود , نخست , موضوع مدرنیسم و پست مدرنیسمی ست که شما بارها در نوشته های خود تکرار کرده اید و دیگر , موضوع تحول بنیادین شما در شعر . . برای ناسزا گفتن فرصت زیادی دارید اما اکنون بهتر است به گفت و گوی خودمان برگردیم و موضوع مدرن و پست مدرن و تحول بنیادین را دز شعر های شما پی بگیریم . چشم به راه شما خواهم ماند تا به بدون هیاهو و جنجال و پرخاشگری به گفت و گوی ساده خودمان بپردازیم تا هم , بنده چیزی بیاموزم و هم دیگران . از این گذشته چه چیزی بهتر از این که از ابطال شدن بنده و دیگران هم جلوگیری بفرماید تا برای همیشه وامدار همیشه وامدار مهربانی شما باشیم.
درجواب نوشته ام:
اما می روم سر دو نکتهای که شما در پایان آخرین کامنت خود فرموده اید؟ گام به گام پیش می روم.
نخستین نکته:
شما الان به خاطر نسبت دادن ادعایی به من، موظفید جمله ای را که ادعای مدرن و پست مدرن من در آن مطرح شده است، با آدرس نشان دهید.
اگر نشان دادید، بنده پاسخ خواهم داد و چنانچه نتوانستید نشان دهید، نکته ی دیگری در این باره خواهم گفت.
منتظرم.
درود بر عزیز دلم جناب فولادی
راستش بنده در نیافتم چرا و چگونه گفت و گوهای ما در باره شعر سه سطری و نیز سه یادداشت شما به اینجا کشید . همانگونه که پیش تر نیز عرض کردم و دوستان دیگر نیز بنده را می شناسند , هرگز تا کنون نه با کسی جدل کرده ام و نه دلبسته ی شخصی شدن گفت و گوها هستم و نه در اینگونه جدل های ناکارا و نازایا زمانم را هدر می دهم . همانگونه که پیش تر ها نیز خدمت شما عرض کردم از هر گونه جدل کردنی می پرهیزم چرا که هدف گغت و گو رسیدن به آگاهی ست و هدف جدل کردن از میدان بدر کردن حریف. نه شما رقیب بنده هستید که من نگران چیزی باشم و نه گمان می کنم که من رقیب شما باشم که چنین پرخاشگرانه سخن می گویید . باها عرض کرده ام و باز هم عرض می کنم که جهان ادبیات گشاد است . کافی ست ما جایگاه خویش را بیابیم و ادبیات هم چیز سخن گیری ست . پس نه جای نگرانی برای من است و نه شما .
ماجرای این گفت و گو بسیار ساده است . شما یادداشت هایی را در نشریه شاعران نیمایی نشر کرده اید و سخنانی را مطرح فرموده اید .. من هم در این باره دیدگاه خود را نوشته ام که گویا شما را خوش نیامده است . بسیاری از دوستان دیگر هم نوشته اند . قرار نیست که در هر موردی همه آدم ها چون هم بیندیشند .. اگر اینگونه باشد که زایندگی و بالندگی و آفرینشی در کار نیست . شما هم بروید در مورد نوشته های دیگران هر چه دلتان می خواهد بنویسید . اگر پاسخی داشته باشند برایتان می نویسند و اگر نداشته باشند هم نمی نویسند . من هم به عنوان کسی که شعر می نویسم و شعر می خوانم حق دارم که دیدگاهم را بنویسم , همچنان که شما با همین حق نوشتید ..اما من حق ندارم اگر کسی در باره نوشته و شعرم چیزی نوشت به او ناسزا بگویم و به جای سپاس گزاری از او او را دشمن خویش بنپدارم و به جای پاسخگویی پرسش را با پرسش پاسخ بدهم .
تردیدی نکن که خوصله بنده بسیار زیاد است . در این سال ها آموخته ام که خوصله و پرهیز ار بی حوصلگی ها در گفت و گو هاست که به بلندگی و زایندگی گفت و گو ها می انجامد و فرهنگ گفت و گو را ر ما نهادینه می کند . اصل دوم احترام گذاشتن به کسی ست که با او گفت و گو می کنی , حتی اگر صدر صدر با او همسو نباشی . اصل سوم پافشاری نکردن بر باورهای نادرست خویش است . می دانم که این دشوارترین کار آدمی ست اما به همان اندازه که دشوار است زیبنده و مهم است .پافشاری کردن بر باورهای نادرست , افزون بر این که به زایندگی نمی رسد , گونه ای تکرار نادرستی هاست . و در پایان نیز به من منشی و یکسو نگری می انجامد . درست به همان جایی که ما به آن خودکامگی می گوییم .
عزیز دلم اگر برای شما پی گرفتن خردمندانه و بدون هیاهو دشوار است نیازی به از این شاخه به آن شاخه پریدن و دلخور شدن نیست . , هیچ کس شما را مجبور به شرکت کردن در گفت و گو نمی کند . اما اگر دلبسته گفت و گو هستی ناچاری فرهنگ گفت و گو را باور داشته باشی و رعایت کنی . از یاد مبر که در این جهان بی در و پیکر مجازی , همه مخاطبین چون بنده پر خوصله نیستند . توقع بنده از شما بسیار بیشتر بود . من همیشه در گفت و گوها بسیار جدی هستم , این جدی بودن نشانه احترام به طرف گفت و گوست . و بنده هم چون شما را جدی گرفتم , این گفت و گو را بسیار جدی پی گرفتم وگر نه روزی صدها و شاید هم هزاران نوشته ی بی پایه و بنیاد در جهان مجازی نشر می شود که نه مجال خواندشان است و نه مجال پاسخ دادنشان . اگر بدانم که گفت و گو با بنده , برای شما آزار دهنده است و شما را می رنجاند , بی تردید به گفت و گو ها پایان می دهد و اگر سهنی داشته باشم که دارم , آن ها را در جستارهایی جداگانه نشر می کنم. اینجوری نه شما می رنجید و نه ناچار می شوید که به جای پرداختن به جان سخن , به حاشیه ها بپردازید . البته از نقد و گفت و گو زیاد خاطرات خوشی هم ندارم . چند سال پیش نطرم را در باره کتاب تاریخی در جایی عنوان کردم و افزون بر بنده چندین نفر دیگر هم دیدگاهایشان را بیان کرده بودند . برخی از دوستان نویسنده همه را رها کردند و گریبان بنده را چسبیدند و تا جایی پیش رفتند که عنوان کردند که بنده از آنسوی جهان آمده ام تا به تاریخ و فرهنگ صربه بزنم و چندین اتهام دیگر که زیاد دیده اید و شنیده اید ...
ارادتمند شما / پیام سیستانی
جناب سیستانی!
به سرغ مسائل طنز و جد دیگرتان نیز به موقعش خواهیم آمد. فعلا لطف کنید به این کامنت پاسخ دهید تا گفتگو واقعیت پیدا کند. من هستم و جایی نمی روم و از قضا قرار است تا مدتی دیگر دقیقا همانجایی باشم که شما زندگی می کنید. پس لطفا گام به گام پیش برویم. این کامنت جواب داده نشده ی بنده است:
اما می روم سر دو نکتهای که شما در پایان آخرین کامنت خود فرموده اید؟ گام به گام پیش می روم.
نخستین نکته:
شما الان به خاطر نسبت دادن ادعایی به من، موظفید جمله ای را که ادعای مدرن و پست مدرن من در آن مطرح شده است، با آدرس نشان دهید.
اگر نشان دادید، بنده پاسخ خواهم داد و چنانچه نتوانستید نشان دهید، نکته ی دیگری در این باره خواهم گفت.
منتظرم.
درود بر جناب عاطف راد
بنده بخش هایی مهم از سخنان شما را که در واقع باید آنان را زیر بنای فلسفه شعر نیمایی و اندیشه نیما نامید نقل می کنم. این نقل و قول برای برجسته سازی و اهمیت این موضوع است . همچنان که با بسیاری از پرسش های شما در باره نوشته ی جناب فولادی همداستان هستم و بنده نیز چشم به راه پاسخ های ایشان خواهم ماند تا همچنان این گفت و گوی مهم پی گرفته شود . امیدوارم که جناب فولادی به اهمیت این گفت و گو پی ببرند و دریابند که در این گفت و گو هیچ کس در پی مصادره کردن جایگاه رفیع ایشان نیست و دستکم بنده هرگز در این اندیشه نیستم . هدف همه ما گفت و گوی فرهنگی ست . باز هم از جناب فولادی خواهش می کنم که بی هیاهو و جنجال و سخنان نامهربانانه , تنها جان سخن را پی بگیرند.
"اصولن برای نیما و پیروانش به هیچ وجه تعداد سطرهای شعر اهمیتی نداشت و آنها اصلن از قبل به این موضوع فکر نمیکردند که شعرشان چند سطری قرار است باشد. از نظر آنها تعداد سطرهای شعر کاملن بستگی به موضوع و فضا و حال و هوای شعر داشت و اینکه شاعر کجا احساس میکرد که حرفش به پایان رسیده و ساختمان شعرش از نظر فرم و معنا و موضوع کامل شده است."
پیام سیستانی
درود بر عزیز دلم چناب فولادی مهربان
بهتر است اکنون که سخن را بدین سوها کشاندی آرام آرام گام برداریم و بی هیاهو سخن بگوییم . باز هم پیشاپیش حصرتعالی را به خونسردی دعوت می کنم. دوست عزیز من , اینجا میدان جنگ نیست و یا گود زورخانه که نشان دهیم زور کدامیک از ما بیشتر است . اینجا دشت گسترده ادبیات ,سخن / منطق و دانش است و در این دشت وسیع جای برای همه ما هست . هیچکس جای هیچ کسی را تنگ نمی کند . برای همین نباید زیاد نگران تنگی جا باشیم . هم برای بنده جایی پیدا می شود و هم برای شما . زیاد جوش اینگونه مسایل را نزدید . هدف از تمامی این گفت و گو ها نیز سهیم شدن در دانش و تجربه های یکدیگر است . اکنون برای پی گرفتن می خواهم داستان بوی کباب شما را پی بگیرم .
اندر داستان کباب و پیتزای قرمه سبزی
بی تردید اعتراف می کنم که تا کنون عقلم به این مثال ارزشمند و مهم کباب و بوی کباب نرسیده بود . بهترین مثالی ست که تا کنون خوانده و شنیده ام . درود بر شما و کشف مهم شما .این مثال می تواند گره گشای بسیاری چیزها باشد. اصلا باور بفرمایید که مشکل گشای موصوع ما همین کباب است . بگذارید با خاطره ای داستان کباب شما را پی بگیرم . چندی پیش سرگرم کباب پذیری بودم که به ناگهان یکی از همشهریانم از دیار " راقیه " و از کشور ایتالیا تماس گرفتند که فلانی چرا نشسته ای که عده ای دارند افتخارات فرهنگی ما را غارت می کنند و بدتر این که تعدادی حسود که چشم دیدن افتخارات مرا ندارند بر من تاخته اند .. عرض کردم داستان چیست ؟ فرمودند : من چندی ست در پی افتخار آفرینی و افتخار سازی برای فرهنگ / تاریخ و مردم غیور سیستان و بعد هم ایران هستم اما برخی چشم دیدن مرا ندارند و با سخنانی ریشخد آمیز مرا به سخره گرفته اند.. من اما می خواهم ابداع و اختراعی که کرده ام را به ثبت برسانم اما هم اجانب بر من تاخته اند و هم همشهریان . پرسیدم فلانی جان , این ابداع تاریخی و مهم شما شما چیست که چنین شرق و غرب عالم را پریشان کرده است و بر شما تاخته اند تا این ابداع و اختراع و کشف مهم شما را ناجوانمردانه از شما بربایند . سینه ای صاف کرد و فرمود : من پیتزایی تازه ابداع کرده ام و نامش را هم گذاشته ام پیتزای قرمه سبزی . عرض کردم پیتزای قرمه سبزی دیگر چه صیغه ای ست . فرمودند : قرمه سبزی را می پزی و با قاشق کمی روی پیتزا می مالی تا رنگش عوض شود. رنگش که هوض شد می شود پیتزای قورمه سبزی . چیزی برای گفتن نداشتم .
اکنون برای همین است که مثال بوی کباب شما را یکی از بهترین مثال های تازیخ ادبیات می دانم . بنده نیز سخنانم را در راستای واکاوی کباب و بوی کباب و جنس کباب و فرمول کباب شما پی می گیرم . فرض می کنیم که بر پایه باور شما تمام کسانی که شعر می گویند از صنف کباب پزان هستند و هر کسی در محله ای و خیابانی کباب خودش را می پزد و می فروشد . از یکی حوشمزه تر است و از یکی بدمزه تر ..یکی فلفل و نمکش را بیشتر می کند و یکی کمتر..یکی بیشتر مشت و مالش می دهد و یکی کمتر.. اما به ناگهان در این میانه یکی پیدا می شود که ادعا می کند تاریخ صنف کباب پزان تنها برای رسیدن به کبابی که او می پزد بنیان نهاده شده است و چنین فتوا می دهد که تا پیش از او همه کباب ها باطل بوده است و کباب پزان تا طهور ایشان به ابطال رفته اند . شما اگر می فرمودید که جنس کباب من از باقی بهتر است باز کسی سخنی نمی گفت .. حق داشتید .. اگر می فرمودید که کباب شما از کباب نیما و اخوان و شاملو و فروغ و سهراب و الباقی کباب پزان بهتر است باز هم سخنی نبود اما اکنون سخن شما بر سر خوبی و بدی کباب نیست شما ادعا دارید که از بنیاد کباب را شما ابداع و اختراع کرده اید و مهم تر این که آن چیزی که تا کنون کباب پزان به نام کباب می پختند و به خورد خلق الله می دادند , اصلا کباب نبوده است و همه ی این بزرگوارن کباب پزانی بوده اند که کباب پزیری را برای ظهور چنس کباب جنابعالی می پختند . هنگامی گه این بزرگواران گباب خوران بارگاه جنابعالی و ملازمان درگاه شما هستند , بنده ی عاجز چه کسی باشم که از بوی کباب شما سرمست نشوم . در هر روی اگر چیزی هم از این کباب به حقیر برسد جای دوری نمی رود .بالاخره هر چه باشد خوردن کباب مدرن و پست مدرن بهتر از نوع سنتی اش است .
تنها یک نکته ریز می ماند و آن هم این است که خدای نکرده , خدای نکرده گر روزی روزگاری زنده یاد نیما و اخوان و شاملو و فروغ و شهراب و آتشی و کسرایی و آزاد و مشیری و سپانلو و عمران صلاحی / مرتض کیوان و...دیگران در خواب گریبان بنده را بگیرند و گله مند شوند که شما چرا سهم کباب ما را از جناب فولادی نگرفتید , برای بنده گران است.. شاید بتوانم پاسخ شاعران زنده ای چون محمود کیانوش / ابتهاج / و تعدادی از شاعران دیگر کرد و سیستان و چین و ماچین را چه بدهم . خوب این جماعت هم حق دارند با بوی کباب جنابعالی مست شوند و دلشان لقمه ای کباب آرزو کند . .
ارادتمند شما / پیام سیستانی
جناب آقای سیستانی!
اما می روم سر دو نکتهای که شما در پایان آخرین کامنت خود فرموده اید؟ گام به گام پیش می روم.
نخستین نکته:
شما الان به خاطر نسبت دادن ادعایی به من، موظفید جمله ای را که ادعای مدرن و پست مدرن من در آن مطرح شده است، با آدرس نشان دهید.
اگر نشان دادید، بنده پاسخ خواهم داد و چنانچه نتوانستید نشان دهید، نکته ی دیگری در این باره خواهم گفت.
منتظرم.
سلام و عرض ادب و احترم خدمت دوستان عزیزم.
جناب آقای سیستانی عزیز!
من و شما اهل ادبیاتیم و راز سخنان را درمییابیم. بهتر نبود از همان آغاز، بحث را با آرامش پیش می بردید، تا جایی که اکنون نیازمند انکار ناآرامی خودتان نباشید. ادعاها در عمل مشخص میشود؛ وگرنه خیلی ها می توانند ادعای ادیب بودن و فرهیخته بودن داشته باشند برادر من. این ها چند نمونهی کوره هایی است که شما می فرمایید از آنها در نرفته اید:
1. تحول بنیادینی که جناب فولادی از آن سخن می گوید و گمان دارد که نیما و بزرگان شعر معاصر قارسی دری ازدریافتنش عاجز بودند تا چه اندازه بی بنیاد است
2. اکنون که جناب فولادی می پندارند که با ابداع خویش شعر فارسی دری را به بلوغی کامل رسانده اند
3. ادعاهای گاه خسارت زا . برای نمونه یادداشت های جناب فولادی در همین شماره بسیار سخنان خسارت زایی ست
4. بی تردید یاداشت پرتناقض ایشان در همین شماره سیولیشه برای شعر نوپای کوتاه ما بسیار گران تمام خواهد شد
5. مشکل بزرگ من این سخنان خسارت زا است .
6. گاهی برخی از سخنان ویرانگر هستند و ناخواسته خاموش ترین انسان را به واکنش وا می دارند .
7. کنون خواهش من از شما و دوستان این است که آیا این سخنان شورمنشانه شعر نوپای ما را نابود نخواهد کرد ؟ آیا ما را دیگران با این سخنان به ریشخند نمی گیرند ؟
8. نگران بهره برداری از تلاش های خودم و دوستان دیگرم هستم . به سخنی دیگر اگر فردا دیدید و خواندید که این سروده های بنده نیز به عنوان شعرداستان ها و یا داستانشعرهای جریان سه پاره , یا سه پاره های روایی , یا قصه گویی در سه پاره.. یادداشت شدند هرگز شگفت زده نخواهم شد.
درود بر جناب فولادی عزیز
راستش راز این پرخاشگری و از کوره در رفتن شما را درنیافتم . بنده که تا کنون از گل پایین تر به شما نگفته ام و نخواهم گفت . همانگونه که پیش تر نیز عرض کردم و جناب راثی پور نیز بارها و بارها در نوشته های خویش فرمودند اینجا مکانی فرهنگی / علمی ست و با همین منش است که ما و دیگران اینجا گرد آمده ایم تا گفت و گو کنیم و شعر نشر کنیم و در باورهای یکدیگر سهیم شویم . هر گفت و گویی با پرهیز از ناسزایی گویی روشنگرانه خواهد بود .. هنوز گفت و گوی بنده به پایان نرسیده است و تمامی این نوشته ها پیش در آمدی برای رسیدن به جان سخن است.. شما اندکی تحمل بفرمایید تا بنده سخنانم را به پایان برسانم و پس از آن شما و دیگران در باره نوشته های بنده داوری کنید. اگر غیر علمی و غیر منطقی بودند , آنگاه شما اینگونه پرخاشگرانه سخن بگویید . در هر روی پرخاشگری زیبنده هیچ ادیب و سخندانی نیست . از یاد نبرید که ساده ترین راه و ساده ترین کار برای هر آدمی پرخاشگری , ناسزاگویی , توهین و اینگونه رفتارهای غیر فرهنگی و غلمی ست ,و شما هم که , هم ادیب هستید و هم شاعر . پس چنین رفتارهای غیر عالمانه و غیر شاعرانه ای , زیبنده شما نیست . شما نوشته هایی را نشر کرده اید و ادعاهایی را مطرح فرموده اید . چه ایرادی دارد که دیگران هم که با شما همداستان نیستند به کندوکاور این سخنان بپردازند ..
فعلا تا پایان سخنانم به توهین ها و ناسزاها و پرخاشگری های شما پاسخ نمی دهم چون از روزی که گام در گستره ادبیات نهادم با خویش پیمان بسته ام که هرگز دوستی ها و دلخوری ها را با ادبیات پیوند نزنم و تردیدی نکن که اگر هزاران ناسزای دیگر هم بدهی اینکار را نخواهم کرد.و بر عهدی که بسته ام پایبند خواهم ماند . از این گذشته پرخاشگری ها و اینگونه هیاهوها ما را از مسیر اصلی سخنمان که همان ادعاهای شماست دور تر می کند . . پس شما را به خونسردی دعوت می کنم و به خوب خواندن سخنانم و دریافتن رازشان . نوشته ی بعدی بنده بررسی شعر کوتاه معاصر است و نشر شعرهایی که پیش از شعرهای من و شما نشر شده اند .
موضوعیاتی که نباید در این هیاهوها کم شود , نخست , موضوع مدرنیسم و پست مدرنیسمی ست که شما بارها در نوشته های خود تکرار کرده اید و دیگر , موضوع تحول بنیادین شما در شعر . . برای ناسزا گفتن فرصت زیادی دارید اما اکنون بهتر است به گفت و گوی خودمان برگردیم و موضوع مدرن و پست مدرن و تحول بنیادین را دز شعر های شما پی بگیریم . چشم به راه شما خواهم ماند تا به بدون هیاهو و جنجال و پرخاشگری به گفت و گوی ساده خودمان بپردازیم تا هم , بنده چیزی بیاموزم و هم دیگران . از این گذشته چه چیزی بهتر از این که از ابطال شدن بنده و دیگران هم جلوگیری بفرماید تا برای همیشه وامدار همیشه وامدار مهربانی شما باشیم .
ارادتمند شما / پیام سیستانی
جوابم طول کشید و از محضر همه ی عزیزان عذر می خواهم. نکته ای را عرض کنم و بگذرم. کسانی را که معلم باشند، این نکته را بخوبی درمی یابند. پنج سال است پاسخ بسیاری از جوابها را با تأنی پیرامون سه گانی داده ام، اما حرفهایی از نوع حرفهای آقای سییستانی، برای من دقیقا مثل این بود که در کلاس پنجم، سؤال از کتاب ملاس اول بشود. تا کی باید عقب ماندگی خود را از دنیای ادبیات، با گرفتن وقت دیگران جبران کنیم؟ بهتر نیست تا از راحت طلبی و افزون خواهی دست برداریم و قدری مطالعه داشته باشیم تا عرض خود را نبریم و زحمت دیگران نداریم؟
با دعا برای همه ی عزیزان.
شعر کوتاه، از جهت فرم بیرونی- کلی، محدود است و بنا بر ظرفیت ذهن آدمی در یک بخشبندی، ظاهراً نمیتواند پنج لَخت، بیشتر داشته باشد؛ خواه موزون، که در این صورت، لَخت، یعنی مصراع، و خواه غیرموزون، که در این صورت، لَخت، یعنی سطر. اینجاست که شعرهای کوتاه کلاسیک فارسی، تا کنون یا دولَختی (تکبیت) بودهاند یا چهارلَختی (دوبیتی و رباعی) و امروزه نیز شعرهای کوتاه نیمایی و سپید فارسی، اکثرا یکلَختی تا پنجلَختیاند و نمونههای فراتر از پنجلَختی آنها چندان نیست. این نکته را گفتیم تا بگوییم، به باور ما حدومرز شعر کوتاه فارسی، از جهت فرم بیرونی- کلی، در تقطیع معمولی لَختها، یکلَختی تا پنجلَختی است و بنابراین، سهگانی به عنوان یک نوع شعر سهلَختی، نقطهی تعادل شعر کوتاه را پیش روی ما میگذارد و یگانی و دوگانی و چهارگانی و پنجگانی، لبریختههای آن را تشکیل میدهند.
باری، عدد سه، یک عدد کهنالگویی است. برای اثبات این قضیه لازم نیست از اهرام ثلاثه و تثلیث مسیحی و سه بار سلام دادن در نماز و سه باور بنیادین پندار نیک، کردار نیک و گفتار نیک در آیین زردشت و مَثَل «تا سه نشه، بازی نشه» و مَثَل «یکی غمه، دوتا کمه، سهتا خاطرجَمعه» و این قبیل چیزها که شمارشان فراوان است، سخن بگوییم تا پیشینههای اسطورهای و تاریخی و دینی و فرهنگی آن را نشان دهیم، زیرا وجود سربستهی خسروانی در ایران باستان که سهخشتیهای کرمانجی بازماندهی آن است و همچنین وجود هایکو در شعر ژاپنی و همینطور وجود نمونههای مشابه، در برخی ادبیاتها و خردهادبیاتها کافی است تا این نکته را دریابیم و نوخسروانیهای مهدی اخوان ثالث (م.امید) هم بر همین پایه پدید آمدهاند
و اما راجع به وجود سه لختی در اوستا:
باز بی مطالعه چیزی پرانده اید که با ادعاهای شما متناقض است.
سه لختی خاص اوستا نیست و در جاهای دیگر، مثلا در هایکو نیز وجود دارد. دوست عزیزی، مقاله ای برایم فرستاده اند با عنوان «نامگذاری سه گانی و اهمیت عدد 3 در اسطوره و تاریخ» که در مجموعه ای از مباحث نظری راجع به سه گانی چاپ خواهد شد. این چه چیزی را می رساند جز حقانیت سه گانی را؟ به قول دوستی، این سوره ی قرآن کریم که جانم فدایش باد، نیز سه لختی قافیه دار است:
انا اعطیناک الکوثر
فصل لربک وانحر
ان شانئک هو الابتر.
برادر من! اگر حرف شما درست باشد که در اوستا سه لختی داریم، چرا شما بارها بر نام سه گانی تاخته اید و وجود این موارد را دلیل بر حقانیت این نام نمی گیرید؟
گفتم در این باره نیز بی مطالعه حرف زدید و ناچارم باز بخشی از «بوطیقای سه گانی» را بیاورم تا دلیل این سخنم روشن شود، زیرا بنده در آنجا به این نکات اشاره داشته ام و از قضا در زبان عامیانه ی فارسی، متلها و چیستانهای سه لختی بسیاری یافته ام که امیدوارم فرصت تدوین آنها طی یک مقاله فراهم آید.
مطلب را در کامنت بعدی بخوانید:
[1] ن.ک: «گریز از روزمرگی در شعر»: 31-34.
[2] دوزخ اما سرد: 16.
[3] همان: 17.
[4] همان 18:
[5] همان: 19.
[6] همان: 20.
[7] همان: 21.
[8] تو را ای کهنبوموبر دوست دارم: 261.
[9] همان: 451.
[10] ن.ک: پرنده بودن: 75-110 و آه در مه: 5-74.
[11] بر یادگار قمری همخون: 149.
[12] برهان قاطع: خسروانی.
[13] ن.ک: موسیقی شعر: 573.
[14] برگردان از نگارنده است.
[15] سبکشناسی: 2/ 175.
[16] این واژه را هم میتوان «رَسته»، یعنی «ردیفشده» خواند و هم «رُسته»، یعنی «روییده»، اما با توجّه به دو قافیهی دیگر شعر، خوانش اول، رجحان دارد.
[17] در بارهی منابع این شعر و شعر پیشین، ن.ک: به همین کوتاهی: 18-19.
[18] کوتهسرایی: 28-32.
[19] ن.ک: موسیقی شعر: 572.
[20] همان: 572، پانوشت و 573.
[21] بدایع و بدعتها و عطا و لقای نیما یوشیج: 616. این نمونه در سبکشناسی: 2/175، به صورت زیر آمده است:
شاهم بر گاه برآرید
گاهش بر تخت زرین
تختش بر بزم برآرید
بزمش در نَو کرِد شاه
و البته در پانویس آمده است: ظاهراً: بزم اندر.
[22] برای آگاهی بیشتر در این باره، ن.ک: همان: 2/174-177.
[23] نوشداروی طرح ژنریک: 19.
[24] همان.
[25] همان: 36.
[26] خسروانی: 69.
[27] همان: 286.
[28] همان: 526.
[29] گنجشک ناتمام: 93.
[30] همان.
[31] همان: 42. این شعر درواقع یک یگانی است به صورت زیر:
در دوردست، نیمهشبان، بسته شد دری.
[32] همان: 70. این شعر درواقع یک دوگانی است به صورت زیر:
خود اگر یک نفس است
باغ را ابر نگاه تو بس است
[33] همان: 80.
[34] برای آگاهی از دیدگاه نگارنده در بارهی این دست شعرهای رحمانی، ن.ک: سبزها قرمزها: 84-88.
[35] همان: 8.
[36] همان: 12.
[37] همان: 15. این شعر درواقع یک دوگانی است به صورت زیر:
در حسرت پیراهن بیرنگ توام
ای خانهی بی سکینه دلتنگ توام
[38] همان: 20.
[39] قمری غمخوار در شامگاه خزانی: 175.
[40] همان: 281.
[41] آینه در آینه: 142.
[42] همان: 154.
[43] گلها همه آفتابگردانند: 69.
[44] دستور زبان عشق: 32.
گاه در میان کارهای شاعران معاصر، مانند محمد زهری، سیاوش کسرایی، نصرت رحمانی، هوشنگ ابتهاج، عمران صلاحی و قیصر امینپور به طور جستهوگریخته شعرهای سهلَختی نیز مییابیم که به دلایل زیر، اتفاقیاند:
الف) بین کارهای کوتاه غیرسهلَختی یا حتی بین کارهای بلند آن شاعران قرار گرفتهاند.
ب) چهبسا تقطیع مصراعهایشان سهلَختی نیست و بعداً بر اساس روش تقطیع مصراعهای سهگانی، تقطیع سهلَختی را بپذیرند.
ج) عموماً بیقافیهاند.
د) انطباقشان بر بوطیقای سهگانی، نسبی است.
بیگمان این موارد را نمیتوان سهگانی دانست و تنها قابلیتشان این است که اصالت شعر سهلَختی را در ذهن و زبان شاعران پیشین نشان دهند.
اینک دو نمونه از هوشنگ ابتهاج:
تا نیاراید گیسوی کبودش را
به شقایقها،
صبح فرخنده
در آیینه نخواهد خندید.[41]
*
دل من باز چو نی مینالد
ای خدا، خون کدامین عاشق
باز در چاه چکید؟[42]
و دو نمونه از قیصر امینپور:
گفت: احوالت چهطور است؟
گفتمش عالیست
مثل حال گل!
حال گل در چنگ چنگیز مغول![43]
*
پرنده
نشسته روی دیوار
گرفتهیک قفس به منقار[44]
گاه ضمن شعرهای بلند نیمایی یا سپید، بندهای سهلَختی هم وجود دارد که آنها را نباید با سهگانی اشتباه گرفت. این کار مانند آن است که دو بیت از آغاز یک غزل یا قصیده برداریم و نامش را دوبیتی یا رباعی بگذاریم.
باری، سهگانی از اساس با قصد و نیت سهگانی پدید میآید و حتی دوبیتیها و رباعیهای ناقصی که بخواهند جای سهگانی بنشینند، در این کار کامروا نخواهند بود.
2. سید علی صالحی
بومیسازی هایکو راهی است که برخی شاعران معاصر در پیش گرفتهاند، ولی از آن میان کوشش سید علی صالحی برجستهتر مینماید. کتاب «قمری غمخوار در شامگاه خزانی» وی، هزار و یک هایکوی ایرانی را در بر دارد و ضمن آن، هم با هایکووارههای سپید به تبعیت از هایکوی کلاسیک مواجهیم:
موسم بهار
هیچ درختی را سنگسار نمیکنند
کودکان ولایت من[39]
و هم با هایکووارههای سپید به تبعیت از هایکوی مدرن:
هر کجا رد پایی هست
جستجو کن
به چشمه خواهی رسید[40]
چنان که میبینیم، همهی کوششهای بالا، با همهی ارجمندیاشان، کوششهایی جزئیاند؛ ضمن این که مبانی عملی و نظری هیچکدام از آنها منطبق بر مبانی عملی و نظری سهگانی نیست، چه:
سهگانی افزون بر «کوتاه»، «سهلَختی» و افزون بر «سهلَختی»، «بسته» و افزون بر «بسته»، «کوبشی» است.
سهگانی در سه شاخهی کلاسیک و نیمایی و سپید پدید میآید و شاخههای کلاسیک و نیمایی آن، وزن عروضی دارند.
فرمهای جزئی سهگانی، اعم از بیرونی و درونی، متعدّد و متنوّع و کاملاً مشخّص است.
اصول هفتگانه و موضوعات و جهانبینی سهگانی بدان وجههای متمایزتر بخشیده است.
براینپایه، اکنون سهگانی واقعاً یک دستگاه شعری است، نه صرفاً قالبی شعری.
پس جا دارد بگوییم کوششهای ششگانهی بالا، خواه ما آنها را قبلاً دیده باشیم یا نه، خردهالگوهایی برای سهگانی بیش نبودهاند. با ذکر دو نکتهی افزوده، این یادداشت را به پایان میبریم:
2. سید حسن حسینی
در «نوشداروی طرح ژنریک»، اشعار کوتاه موزونی به صورت کلاسیک و نیمایی سرود که چندی ِ مصراعها و همچنین چونی ِ قافیهی آنها، دلبخواه بود و بیشترشان یک وزن داشتند:
شاعری شعری گفت
هبلی تازه به دنیا آمد.[23]
*
شاعری وارد دانشکده شد،
دم در
ذوق خود را به نگهبانی دارد.[24]
*
شاعری خرما را
با خدا قافیه کرد؛
تاجران رحم به حالش کردند،
ناقدان شاعر سالش کردند.[25]
3. یارتا یاران
این هنرمند گرافیست، یک مجموعه به نام «خسروانی» با وزن هجایی و طرح قافیهی «یک- سه» سرود که در آن پیروی از تنها خسروانی سهلَختی بازمانده را هدف قرار داده بود:
میان گندمزار
زنی نشسته است
سر به زانو، زار زار[26]
*
عصر، بوی یاس زرد
با دری که بسته بود
روز را تمام میکرد[27]
*
شعلهی آماده برای خاموشی
درخشانترین لرزش خویش را دارد
پیش از همهی تارهای فراموشی[28]
4. سید علی میرافضلی
اولاً پای تحوّل در قالب رباعی را پیش کشید و اشعاری با همان وزن رباعی و در قالب سهمصراعی به شیوهی نوخسروانی سرود:
یک پارهی ابر روی یک پارهی ماه
میآید و از پیادهرو میگذرد
یک تکه سپید زیر یک تکه سیاه[29]
*
در خلوت شب نخوانده آواز هنوز
یک بند ندانسته ازین خانه تمام
دم باید بست زیر خشتی یک روز[30]
و ثانیاً سرودن اشعار کوتاه موزون را هم، جدیتر و متنوّعتر از سید حسن حسینی دنبال نمود:
در دور دست
نیمهشبان
بسته شد دری[31]
*
خود اگر یک نفس است
باغ را
ابر نگاه تو بس است[32]
*
تکتک چراغها
تسلیم شب شدند
بی چشمهای تو[33]
1. صادق رحمانی
پیشنهاد سید علی میرافضلی را برای ایجاد تحوّل در قالب «رباعی» با سرودن شعرهای کوتاهی که آنها را «رباعی نیمایی» مینامد، پذیرفت و آن را تا اعمال تحوّل بیشتر در تعداد مصراعها و طرحهای قافیهی این قالب پیش برد؛ هرچند شماری از این شعرها، اساساً وزن رباعی ندارند:[34]
در گوشهی متروکهی این قبرستان
گوری تنها
با نام رضا
آزاد و رها...[35]
*
ماه از پشت حسینیهی اعظم پیدا
اوّل شوّال است
... وای لبخند خدا![36]
*
در حسرت پیراهن بیرنگ توام
ای خانهی بی سکینه
دلتنگ توام[37]
*
در مقبرهی فقیه با دلتنگی
یک مشت تراب تازه را کردم بو
عطر نفس نفیسه میآمد از او[38]
ناگفته نماند که راجع به «خسروانی» در «برهان قاطع» میخوانیم: «نام لحنی است از مصنفات باربد و آن نثری بوده است مسجّع مشتمل بر دعا و ثنای خسرو و مطلقاً نظم در آن به کار نرفته است».[12] گویا صاحب برهان بدیندلیل «لحنِ موسیقایی» را با «نوعِ شعری» یکی گرفته است که آن لحن، همواره به همراه این نوع اجرا میشده است؛ وگرنه تفاوت میان این دو، چندان بدیهی است که نیاز به توضیح ندارد.
تاکنون یک نمونه خسروانی سهلَختی به دست آمده است که وزن هجایی و طرح قافیهی «یک- سه» دارد:
قیصر ماه مانذ و خاقان خرشید
ان من خذای ابر مانذ کامغاران
کخاهذ ماه بوشد کخاهذ خرشیذ[13]
یعنی:
قیصر به ماه میماند و خاقان به خورشید،
شاه من به ابر میماند، ای کامگاران!
که بخواهد، ماه را میپوشاند و بخواهد، خورشید را.[14]
وزن هجایی، پس از رواج وزن عروضی، برای ایرانیان، غیرموزون به نظر میآمده است و ازاینرو گذشتگان عموماً خسروانی را نثر شمردهاند.[15]
بههرحال، بر اساس نمونهی بالا، خسروانی شعر سهلَختی بوده است. البته در میان نخستین شعرهای بازمانده به فارسی دری نیز، دو شعر سهلَختی با همان وزن هجایی پیدا میکنیم که یکی این است:
نرگس اُزمرد دسته
مروارید فَدو رسته[16]
زرش در میان بسته
و دیگری این:
آب است نبیذ است
عصارات زبیب است
سمیه روسبیذ است[17]
ضمناً در پارهای گویشهای فارسی هم، شعر سهلَختی مییابیم و از آن جمله است شعرهایی به گویش کُرمانجی که «سهخشتی» نام دارد و چیزی مانند دو نمونهی اخیر است، باز، با همان وزن هجایی و طرح قافیهی «یک- دو- سه».[18] در همهی این موارد، دو طرح قافیهی «یک- سه» و «یک- دو- سه» بیشتر به کار رفته است.
قبل از بستن پروندهی نوخسروانی این نکته را بگوییم که نگارش خسروانی مذکور، دراصل باید اینگونه بوده باشد:
قیصر ماه مانذ و خاقان خرشیذ
آن من خذای ابر مانذ کامغاران
کخاهذ ماه بوشذ کخاهذ خرشیذ
چنان که نسخهی چاپی منبع، بر اساس تنها نسخهی خطی آن نشان میدهد، پیش از این شعر، سطر «عسا زیارة قیصر و خاقان کسری ابرویز» آمده است[19] و دکتر شفیعی کدکنی حدس میزند که صحیح آن «عند زیارة...» و چیزی مانند عنوان شعر باشد.[20]
ناگفته نماند که اولاً بر اساس متن شعر، میان «خاقان» و «کسری ابرویز»، حتماً واو عطف میخواهد و ثانیاً بر اساس همین اغتشاش کتابت، آن نیز دقیقاً پیش از این متن، نمیتوان حکم قطعی به سهلَختی بودن خسروانیها داد؛ چنان که دیگرنمونهی احتمالی آنها، یعنی نمونهی زیر، چهارلَختی است:
شاهی بر گاه برآرید
گاهش بر تخت زرین
تختش در بزم برآرید
بزم اندر نو کرد شاه[21]
دو دلیل دیگر هم در این باره وجود دارد: نخست همراهی نوخسروانیها با موسیقی که قبلاً از قول صاحب برهان گذشت و دوم عدم تصریح یا اشارهی قدما به سهلَختی بودن آنها.[22]
بااینهمه، بر اساس دیگرشواهد که پیشتر آنها را آوردیم، وجود شعر سهلَختی در گذشتهی ادبی ایران جای تردید ندارد.
1. مهدی اخوان ثالث
بر پایهی آنچه سربسته در بارهی خسروانیهای عصر ساسانی میدانست، طرح «نوخسروانی» را ریخت و براینپایه هشت نوخسروانی در کتابهای «دوزخ اما سرد» و «تو را ای کهنبوموبر دوست دارم» به چاپ رساند:
آب زلال و برگ گل بر آب
ماند به مَه در برکهی مهتاب
وین هردو چون لبخند او در خواب[2]
*
گفت: «آیَمَت مَهبَرایان به دیدار»،
اینک دمد مهر هم، بی وی اما،
این هرگز آیا کند یار با یار؟[3]
*
هان! ماه ماهان! کجایی؟
خورشید اینک برآید،
تنها تو با او برآیی[4]
*
گل از خوبی به مَه گویند ماند ماه با خورشید
تو آن ابری که عطر سایهات یا سایهی عطرت
تواند هم گل و هم ماه هم خورشید را پوشید[5]
*
کس در زمستان این شگفتی نشنید
آن مرغک آواز بهاری میخواند
بویت اگر نشنید پس رویت دید[6]
*
چه بود این، از سبکروحی چو آوای تو در گوشم؟
پری، چون سایهی مهتابیِ پروانه؟ یا عطری؟
نسیم آورده؟ یا گلبرگ؟ یا دست تو بر دوشم؟[7]
*
آن گرانکالای عشقآیین که نازان میخروشد
وز بدان نالد برم، چون گویمش این، تا نرنجد؟
کان که جنس ارزان فروشد، مشتری بر وی بجوشد[8]
*
این مثل خوش میسرود از کولیان رقّاصهای:
جام بر پیشانی و در رقص، کای بهرام گور
هیچ عامینیست کاندر وی نباشد خاصهای[9]
نوخسروانیهای اخوان ثالث با وزن کلاسیک و طرح قافیهی «یک- سه» سروده شدهاند، جز یک مورد که طرح قافیهی «یک- دو- سه» دارد. همچنین اخیراً دو شاعر[10] به پیروی از اخوان نوخسروانیهایی با طرح قافیهی «یک- سه» سرودهاند که کارهایشان ایجاز بیشتری نشان میدهند و بااینحال در ویژگیهای بنیادین با نوخسروانیهای اخوان فرق چندانی ندارند؛ چنان که علی عباسنژاد، ضمن مؤخّرهی کتاب دومش در سال 1390 مینویسد: «وزن نوخسروانی، وزنی عروضی است و به شیوهی ادبیات کلاسیک، تساوی تعداد و شکل هجاهای مصراعها ضروری است. بعد از وزن، نوبت به قافیه میرسد. رعایت قافیه در مصراع اول و سوم نوخسروانی، اجباری و در مصراع دوم، اختیاری است. این تمام چیزی است که چارچوب صورت نوخسروانی را مشخّص میکند».[11]
خردهالگوهای سهگانی
پیش از ورود به بحث، جا دارد بگوییم که منظور از «خردهالگو» در اینجا، مکتبها، سبکها، انواع و آثار ادبی ناکامل کمابیش همگون با مکتب، سبک، نوع و اثر ادبی جریانساز است. از این چشمانداز برای نمونه گشتاسبنامهی دقیقی طوسی نسبت به شاهنامهی فردوسی یا شعرهای عرفانی امثال ابوسعید ابوالخیر نسبت به شعر سنائی یا شعرهای نامتقارن ابوالقاسم لاهوتی و تقی رفعت و جعفر خامنهای و شمس کسمایی نسبت به شعر نیما خردهالگو خواهند بود.[1]
پیشنهاد یک قالب شعری روزآمد ناهمگون با قالبهای کلاسیک «تکبیت» و «دوبیتی» و «رباعی» برای شعر کوتاه فارسی، دغدغهی چند شاعر بوده است. این شاعران به ترتیب زمان کارهایشان عبارتند از:
مهدی اخوان ثالث
سید حسن حسینی
یارتا یاران
سید علی میرافضلی
صادق رحمانی
سید علی صالحی
البته بوده و هستند شاعران پرشماری که شعر کوتاه، سروده و میسرایند، اما کوشش عملی این شش شاعر در راه تعیین حدّومرز برای شعر کوتاه فارسی، دغدغهی آنان را برجستهتر نشان میدهد. از آن میان:
آقای سیستانی!
شما چند شعر سه لختی از شاعران معاصر آورده اید و در بوق کرده اید که اینها وجود دارند. اگر براستی اهل مطالعه بودید، حرف خود ما را تحویل خودمان نمی دادید و دست کم به آبرویتان می اندیشید. کافی بود یک نگاه گذرا به نوشتار من در فضای مجازی - مطابق دأب خودتان که همه چیز را از فضای مجازی می گیرید و این ماجراها دارد که فقط خودتان و من می دانیم - می انداختید و بعد این حرف را می زدید. پس لازم است در اینجا نشانی مطلب را بنویسم تا بروید و بخوانید، اگر گوش شنوایی باشد:
http://segani.blogfa.com/post-8.aspx
اما برای دوستان، با این که مطلب، نسبتا طولانی است، ناچارم آن را اینجا طی چند کامنت کپی کنم تا زحمت رفتن و گشتن بر دوش نازنینشان نیفتد. قبلا از طول کلام، پوزش می طلبم. بخوانید لطفا:
شما بوی کباب شنیده اید و قصدتان این است تا جایی در تحولات شعر معاصر که با سه گانی پدید آمده است برای خودتان دست و پا کنید. شما آن نوشتار را بهانه قرار می دهید تا بدون شایستگی به این هدف برسید. راستی اسم این رفتار چیست؟
گفتم من بیش از اطرافیانتان شما را می شناسم، اما تنها برای دوستان اجمالا بگویم: یکسالی بعد از ظهور سه گانی و زمانی که من دبیر بخش سه گانی سایت آنات بودم، ایشان چهار پنج سه گانی دست و پا شکسته سرودند و با اسم سه کایی برای من فرستادند و ادعاهایی داشتند. از آنجا که هم من و هم دوستان، دریافته بودیم که حتی نام (سه کایی) جناس لفظ (سه گانی) است و ایشان ابداعشان در حد همین تقلید ناشیانه ی غیراخلاقی بیش نیست، به دلیل زبان گرم و نرمشان راضی شدیم آنها را با نام سه گانی منتشر کنیم و البته خود بنده یکی دو بار خصوصی به این برادر خارجنشین با ایمیل و چت توضیح دادم و از ایشان خواستم مراقب باشند و بهتر است با راستی و درستی به ما بپیوندند، اما ظاهرا نپذیرفتند و رفتند و الان بازگشته اند که سهم نداشته اشان را بگیرند.
البته ناگفته نماند دلیل بازگشتشان فریب خوردگی خود ایشان از نوشتار آقای علی عباس نژاد است که به صورتی غیراخلاقی نام ایشان را برده اند و دقیقا هدفشان کشاندان ایشان به میدانی بوده است که الان فاتحانش در حال برگزاری جشن پیروزی هستند. بگذریم.
جناب آقای سیستانی! بنده اهل تندروی نیستم و دستکم همان نظر دوست عزیزم جناب آقای مظفری، می تواند دلیل صحت این مدعا باشد، اما این حداقل جوابی بود که در برابر رفتارهای ناشایست این بیست روز شما بناچار و براساس خواست دوستان باید خدمتتان می دادم.
اما جواب قسمتهای نسبتا علمی بحث شما:
با سلام و عرض ادب مجدد خدمت دوستان عزیزم.
و اما پاسخ جناب آقای سیستانی:
شما به بار به کل نوشتارهایتان ذیل مطالب این شمارهی سیولیشه نظری بیندازید و ببینید چقدر از موضع اخلاق به دورید.
من نمی خواهم در محضر دوستان و در این مجله ی که دست اندرکارانش همه جزو خوبان روزگاند، خدمتتان توهیبنی بکنم و بگویم شما شیاد هستید. بااین حال بناچار و برای این که دوستانی مانند محمدجلیل مظفری عزیز در پاسخ به اینگونه رفتارها گمان جواب نداشتن نبرند، جوابتان را اینجا ذیل یادداشتهای خودم می نویسم. از آنجا که جواب، طولانی است، امیدوارم دوستان تحمل بفرمایند.
من هدف شما را از این رفتارها بخوبی می دانم. حتی خودتان می دانید که یادداشت من بزرگداشت نیما بود و هدفش این که بگویم سه گانی ادامه ی راه نیما و اخوان و شاملوست، نه چیزی دیگر. ظاهرا برعکس کسانی که ادعای مبارزه برای شعر نیمایی دارند، این یادداشت کوچک من بدون این که ادعایی داشته باشم، بیشتر به شعر نیمایی خدمت کرده است و حداقلش این که راه در معرض قهقرای نیما را مجددا خواسته است به بهانه ای، اگرچه سه گانی باشد، ادامه دهد. حرف من، تفسیری، هرچند خاص خودم، از نیماست، نه کوچکداشت راه او. تفسیر نیما یعنی اعتقاد به راه وی؛ خیلی بیش از ادعتقادی که شما به درست یا نادرست ادعایش را دارید.
اما برویم سر این که شما چرا این تفسیر را با برداشتهای نادرست مورد سوءاستفاده قرار می دهید؟ الان خدمتتان میگویم.
سلام و عرض ادب و احترام خدمت همه دوستان عزیز.
جناب آقای مظفری
جناب آقای سیستانی
و جناب آقای دکتر راثی پور.
راستش فکر می کنم زیر بار (مثلا در کامنت دانی این پست) حرف زدن خیلی سخته و کاش فضایی بود تا می نشستیم و سوء تفاهمها را برطرف می کردیم.
اما چه چاره که فعلا اینجا سخن گفتن مقرر است و امیدوارم ضعف کلام را به بزرگی خودتان ببخشید، که آن که زیر هزار کیلو بار حرف می زند، نمی تواند با دقت تمرکز داشته باشد.
فعلا در این کامنت جواب دوست بسیار عزیزم، محمدجلیل را می دهم.
من از شما توقع بیشتری برای درک شرایط داشتم. کاش متوجه می شدید تا آقایان آمده بودند بگویند «من منم» و اتفاقا هرزمان رفتم چیزی بگویم، با اسائه ی ادب پریدند وسط حرفم و حرفشان را ادامه دادند. کاش متوجه می شدید تحمل این شرایط چقدر سخت است و من تا آخر تحمل کردم. نشستم و هواهای نفسانی سرریز از گودال دهانها را تحمل کردم و دم برنیاوردم. دوستی که پیشم بود و از خود آنان، بارها در گوشم گفت، اینان بسیار نادانند و خودشان با دست خود، خویش را به قهقرای اخلاق بردند. نتیجه این شد که واقعا درست گفتند و از نظر اخلاقی ما پیروز شدیم و این مهمتر است تا این که از نظر علمی بخواهیم پیروز شویم، چون از نظر علمی از قبل پیروز بودیم و شائبه ای در این مورد برای دوستان و عدم اطمینانی برای خودمان وجود نداشت. از نظر اخلاقی پیروز شدیم، چون موقع رفتن من هفت نفر از آقایان و بانوان آنجا هم آمدند و پشت سر آن رفتارهای نادرست برای من بدوبیراه گفتند و هم از من معذرت خواهی کردند و هم بعضیهاشون که دستی برقلم دارند، هرچند موافق سه گانی نیستند، الان مخالفش هم نیستند و دیر نیست که در دفاع از آن مطلب بنویسند.
من با نکته ی ظریفی که دکتر راثی پور فرمودند، موافقم. در موضع بگم بگم، آدم باید سعی کند اخلاق را حفظ کند و بقیه ی حقانیتها پشت سر اخلاق به بار می آید.
نکته آخر: از زمان همان جلسه، شاعران بیشترین گرایشها را به سه گانی داشتند و خیلیهاشون با خواندن اخبار همان جلسه به این ژانر گرایش یافتند.
همیشه ممکن است نکته ای وجود داشته باشد که ما ندانیم. بنابراین نباید رفتار مرا در هر شرایطی و به هر صورتی به خود سه گانی نسبت دهید. شما عاشقانه با سه گانی همراه بودید و خودتان خیلی خوب می دانید من با این که بسیار دوستتان دارم، هیچگاه کسی را لوس نکرده ام. پس الان که شمار سه گانی پردازان واقعا از حد شمار گذشته است و در واتساپ و تلگرام گروهها دارند، نمی تواند دلیل بر توانمدی سه گانی باشد؟
به هر حال از زبان تندم در کامنت قبلی پوزش می طلبم و امیدوارم برنیاوردن توقع شما را در آن جلسه به حساب شخص من بگذارید نه به حساب سه گانی.
آقای فولادی گرامی
با درود دوباره
همان طور که آقای سیستانی ارجمند به درستی توضیح دادند من عرض نکردم نیما میخواسته شعر را "از هر قید و بندی رها کند" بلکه عرض کردم نیما میخواسته "تمام قید و بندهای غیر ضروری را از دست و پا و پیکر شعر باز کند و شعر را از محبس قید و بندهای دستوپاگیر رها سازد." و بین این دو موضوع تفاوت از زمین تا آسمان است. شما نوشتهاید: "به نظر بنده، نیما به هیچ وجه نمی خواست شعر را از هر قید و بندی رها کند و این نکته را بارها در نامه هایش گفته است." میشود سه چهار مورد از این بارهایی را که نیما در نامههایش چنین چیزی گفته، در اینجا برای من و سایر دوستان ذکر کنید تا ببینیم در کجاها و به چه مناسبتهایی نیما چنین چیزی گفته و منظورش دقیقن چه بوده؟
شما نوشتهاید: "رسیدن به شعر کوتاه، هدف نهایی شعر نیمایی بوده است." لطف کنید و مستندات چنین ادعایی را بیان کنید و بفرمایید بر اساس کدام نوشتههای نیما یا سایر شاعران نیمایی به این نتیجه رسیدهاید.
شما نوشتهاید: " اصل پیام شاعرانه در شعر نیمایی، کوتاه است، اما وی با تمهیداتی، به کش دادن آن پرداخت. از این چشمانداز، شعرهای نیمایی، عموما شعرهای کوتاه گسترشیافتهاند." در مورد این ادعا هم لطف کنید و مستندات خود را ذکر بفرمایید و بیان کنید بر اساس چه شواهد و دلایلی به این نتیجه رسیدهاید.
شما نوشتهاید:"این کارها با وجود ارجمندیاشان، هیچکدام، آنی که باید باشد، نبودند. آنی که از نظر نیما و اخوان و شاملو، باید باشد، سهگانی است. سهگانی، هستهی مرکزی تمایلات هنری نیما و پیروانش بوده است." در این مورد هم لطف کنید و مستندات و ادلهی خود را بیان کنید.
به نظر من "سهگانی" یکی از آن قیدوبندهای نالازم و بیفایدهی جدید است که میخواهد مثل قیدوبندهای نالازم و بیفایدهی قدیم دست و پای شعر را ببندد و آن را در محبس خود حبس کند و از نفس بیندازد. شعر سه سطری هیچ مزیت و ارجحیتی بر شعر چهارسطری و پنج سطری و شش سطری و ... ندارد و اصولن برای نیما و پیروانش به هیچ وجه تعداد سطرهای شعر اهمیتی نداشت و آنها اصلن از قبل به این موضوع فکر نمیکردند که شعرشان چند سطری قرار است باشد. از نظر آنها تعداد سطرهای شعر کاملن بستگی به موضوع و فضا و حال و هوای شعر داشت و اینکه شاعر کجا احساس میکرد که حرفش به پایان رسیده و ساختمان شعرش از نظر فرم و معنا و موضوع کامل شده است. به نظر من سه گانی فرم نارسا و ناتوانیست که مثل یک مرغ خانگی اسیر قفس، توان پرواز و اوج گرفتن ندارد و بالهای ضعیفش تنها برای پرشهای کوتاه بازیهای کلامی و سرگرمی شاعرانه مناسب است، درست مثل رباعیهای نیما که برایش وسیلهی سرگرمی و استراحت ذوقی و فکری بین شعرهای جدیاش بودند.
جناب مظفری
فرموده اید:
اگر در چنین جلساتی نتوانیم از خود و اندیشه خود دفاع کنیم ، پس کجا می توانیم . نظر گذاشتن در دنیای مجازی که خیلی ساده است . چون ما قشنگ می نشینیم و حرف های طرف مقابل را خوانده و حلاجی می کنیم و بعد نظر خودمان را می نویسیم . چنین کارهای خطیری در حضور جمع فقط از کسانی بر می اید که حضور ذهنی خوب داشته باشند و اینقدر از کار خود اطمینان داشته باشند که فی البداهه، فنی و محکم جواب دیگران را بدهند
.استنباط من این است که اشنائی با فن مناظره و حاضر جوابی یک مسئله است و دادن جوابهای منطقی و حضور ذهن یک مسئله دیگر.یکی دانستن این ها سبب می شود که ما قضاوتمان دقیق نباشد.بهرحال سالها امثال من به انجمن های ادبی رفته اند و از محذوریت ها و محدودیتهای ان آگاهی دارند.اما حرف اول و آخر را نوشتار و جوابهای نوشتاری می دهد نه مناظره.
اگر بر این مبنا بود می بایست همه طرفدار آن علیه ما علیه بودیم که بگم بگم راه می انداخت.
نمونه هایی را از زبان اوستایی برای شما خواهم نوشت . نخستین نمونه از مهریشت , از کتاب تاریخ ادبیات ایران :
۱
نمونه ای از مهریشت . در این باره استاد دکتر رضا زاده شفق در کتاب تاریخ ادبیات ایران صفحه ۲۱ می نویسد : (وزن اشعار اوستایی از روی شماره هجاها یا سیلاب ها ی هر مصرع است ... چنان که می بینیم در هریک از این سه مصراع هشت هجا موجود است و نظم و وزن دارد ).
تم امونتم یزتم
سورم دامو هو سوشتم
میثرم یزیی زیو ثراییو
برگردان:
آن ایزد نیرومند توانا
و در میان موجودات تواناترین را
مهر را با وثر می ستایم .
..................
۲
اوستا( Avesta)
نماز معروف اَشِـم وُهـو به زبان اوستایی
ashem vohû vahishtem astî
ushtâ astî ushtâ ahmâi
hyat ashâi vahishtâi ashem.
English
Holiness (Asha) is the best of all good:
it is also happiness.
Happy the man who is holy with perfect holiness!
.....................
برگردان به فارسی دری :
اشویی بهترین نیکی است.
خرسندی است.
خرسندی راستین ازآن کسی است که راستی را برای بهترین راستی بخواهد.
----------------
نماز یتا اهو
یَتا اَهو Yaθā ahu
یَتا . اَهو . وَئیرْیوُ … اَتا . رَتوش . اَشات چیت . هَچا…
وَنْگْهِ-اوش . دَزدا . مَنَنگْهوُ . شْیَئوُ تَنَنام . اَنْگْهِ-اوش . مَزدائی…
خْـشَتْـرِمچا . اَهورائی . آ… ییم . دریگوُ بیوُ . دَدَت . واستارِم …
********
بخش شعرهای معاصر را نیز در پی خواهم آورد تا این داستان پاین خوشی داشته باشد و ژرفای تحول و انقلابی را که جناب فولادی از آن سخن می گوید را بازتر و بهتر و مستند تر نشان دهم . بی هیچ تردیدی آرزوی هر ایرانی این است که شعر فارسی دری به بلوغ و بالندگی برسد و اکنون که جناب فولادی می پندارند که با ابداع خویش شعر فارسی دری را به بلوغی کامل رسانده اند ما هم ناچاریم که یا سخن ایشان را بپذیریم و یا دستکم عمق این بلوغ را نشان دهیم و بنده راه دوم بر می گزینم و گام به گام در پی نشان دادن بی بنیاد بودن سخن جناب فولادی پیش می روم . در نوشته های پسیت نر بیشتر در باره مدرنیسمی که ایشان از آن سخن می گویند خواهم پرداخت ..
ادامه دارد...
از آنجایی که نیازی به دوباره نویسی و پاسخ گویی های تکراری نباشد , همان پاسخی را که در پاسخ دوست عزیزی به نام مراد نوشته ام را در اینجا نیز نشر می کنم تا همگان دریابند که نه سه سطری سرایی چیز تازه ای ست و نه کسی میتواند ادعای مالکیت آن را داشته باشد و هم این که می خواهم نشان بدهم که تحول بنیادینی که جناب فولادی از آن سخن می گوید و گمان دارد که نیما و بزرگان شعر معاصر قارسی دری ازدریافتنش عاجز بودند تا چه اندازه بی بنیاد است
........................
درود بر عزیز دلم جناب مراد
نوشته ی کوتاه ارجمند شما را خواندم و از آنجایی که در آینده جستارهایی را در باره شعر کوتاه ایران نشر می کنم ناچار شدم به صورت گذرا به برخی از شعرهای سه سطری در زبان های گوناگون ایرانی بپردازم . دریغا که فونت های اوستایی را ندارم تا با زبان اضلی این شعرها را نشان دهم . پوزش بنده را بپذیرید . بی تردید از حضور شما خرسند و شادمانم و این که دل به گفت و گو داده اید و ما را در دانش و دیدگاهای خویش سهیم کرده اید سپاس گزارم .
بر هیجکس پوشیده نیست که هر زبانی قالب های گوناگونی را برای ورد , شعر , نیایش و بیان احساسات خویش می پردازد و خوشبختانه در ادبیات بیشترزبان ها قالب های کوتاه بخش مهمی از ادبیات زبان ها را تشکیل می دهند و این قالب ها با توجه به ساختمان هجا , واژه و زبان زاده می شوند . قالب ها و ریخت ها در زبان های گوناگون به فرد و زوج بخش بندی می شوند . بعضی از زبان ها بیشتر به زوج زوج بودن بیت ها رقبت نشان می دهند و برخی نیز افزون بر این به ریخت های فر نیز دلخوش می کنند . مثل زبان های کهن ایرانی و یا زبان کردی و زبان امروز مردم سیستان . برای نمونه ما قالب هایی داریم که سه مصرعی و پنج مصرعی هستند و نیز در کردی چنین است . در زبان امردم نروژ نیز شعر های سه مصرعی وجود دارد . پس نه چیز تازه ای ست و نه کاری نشدنی . این پیش درآمد را عرض کردم تا نشان دهم که ااین قالب هم ریشه دار است و هم توانمند . بخش اعظمی از شعر امروز و دیروز سیستان سه مصرعی ست . سال ها پیش نیز بنده با بهره گیری از سنت های شعر آزاد و نیمایی , این سه مصرعی و پنج مصرعی را مدرنیزه و نو کردم که هر تعداد نمونه بخواهید در بخش های پسین تر برایتان نمونه خواهم آورد و حتی تعدادی از اینها را با وزن آزاد و نیمایی در سه سطر بازسرایی کردم که در نشر هم شده است .
بنده برای این که سه سطری بودن برخی از شعرهای کهن و نو را نشان دهم و نیز شعرهایی را به زبان های کردی و زبان مردم سیستان نشر می کنم تا نشان دهم که این گونه شعر را نه بنده آفریده ام و نه جناب عباس نزاد و نه جناب فولادی و نه هیچ کس دیگری... بلکه این قالب ریشه دار, در بیشتر زبان های زنده و مرده دنیا ریشه دارد .. تنها کار بنده در هم گره زدن همه این تجربه ها برای بیان بخشی از رویاهایم بوده است و هرگز نیز در اندیشه قالب آفرینی نبوده ام و نخواهم بود چرا که سنت سه سطری سرایی ریشه در جان و دل فرهنگی ما دارد . شاید درزبان فارسی دری چیزی تازه بنمایاند اما دستکم در زبان مادری من و شعر ما نه چیز تازه ای ست و نه کسی تا کنون پنداشته است که قالبی ابداع کرده است .. .
ادامه دارد....
سلام جناب دکتر فولادی عزیز
اگر بنده از ان دو جلسه یاد کردم به این خاطر بود که ما همگی آمده بودیم تا از حقانیت به اصطلاح "سه گانی "دفاع کنیم و اگر به یاد داشته باشید نه تنها من بلکه هیچ کدام از دوستان هم در طول جلسه لب به سخن نگشودیم . چرا که منتظربودیم تا این دفاع جانانه را از شما که پیشرو این حرکت بودید بشنویم . اگر در چنین جلساتی نتوانیم از خود و اندیشه خود دفاع کنیم ، پس کجا می توانیم . نظر گذاشتن در دنیای مجازی که خیلی ساده است . چون ما قشنگ می نشینیم و حرف های طرف مقابل را خوانده و حلاجی می کنیم و بعد نظر خودمان را می نویسیم . چنین کارهای خطیری در حضور جمع فقط از کسانی بر می اید که حضور ذهنی خوب داشته باشند و اینقدر از کار خود اطمینان داشته باشند که فی البداهه، فنی و محکم جواب دیگران را بدهند . یاسی را که بعد از ان جلسه به من هجوم اورد را شاید هرگز نتوانید تصور کنید . چون شما بهتراز هر کسی می دانید که بنده ان روزها چقدر شعر های سه سطری را جدی گرفته بودم . ناگفته نماند که همیشه هم مورد تشویق و عنایت شما بوده و هستم . اما به نظر حقیر تعطیلی گاه به گاه وبلاگ "سلام " و همچنین صفحه ی فیسبوک اتان ضربه های مهلکی به ما و دوستان زد . دقیقا یکی از این تعطیلی ها بعد از همان جلسه بود . چون در نبود شما دوستان سه سطری سرا هر متن آبکی را با نام سه گانی و چهار گانی و چند گانی .... به خوراک مخاطب می دادند . فکر می کنم این جمله از لنین باشد که می گوید( نقل به مضمون ) در زمان سخنرانی اتان ببینید چه کسانی و از چه قشری برای شما دست می زنند و تشویق اتان می کنند ! سیاهی لشکر همیشه هم خوب نیست و در مواقع بسیاری هم ضربه های مهلکی به به این گونه جریانات می زند . دقیقا یکی از عواملی که باعث ناراحتی چند نفر از دوستان از این ژانر شعری شد ، طرح چهار گانی و ... از طرف دوستان نزدیک شما بود و متاسفانه شما هم هیچ عکس العملی نشان ندادید.
هر انچه از شما اموخته ام را به رسم احساس و ادب و اندیشه و شاگردی قلبآ در سینه و عقلا در ذهن برای همیشه به یادگار دارم .
زنده باشید
ارادتمند
مظفری
در هر روی این نوشته هم چنان پی گرفته می شود و در بخش های پسین تر به شما نشان خواهم داد که شعر سه سطری پیش از شما و بنده و غباس نزاد و هر کسی دیگر در ادبیات ما وجود داشته است و نیز به شما با توجه به شعرهای خودتان نشان خواهم داد که هیچ تحولی در شعر شما اتفاق نیفتاده است و در بهترین حالت بسیاری از شعر های شما شعرهای نیمایی ساده و پیش پا افتاده ای هستند که نه تنها اتفاقی در زبان و جانشان نیفتاده است بلکه از بسیاری از شعر های نیمایی بسیار معمولی شاعران گذشته و اکنون نیمایی نیز پایین تر هستند . پس این ویزگی و تحولی که جنابغالی مدعی اش هستی در کجای این شعر است که بنده دستکم از دیدنش تا کنون ناتوان مانده ام و هر چه گشتم نیافتم . بهتر است که بر بنده لطف گنید و مرا نیز از باطل شدن برهانید .
ادامه دارد
ارادتمند شما / پیام سیستانی
اکنون به نوشته ی شما باز می گردم تا نشان دهم که پاسخ شما به جناب عاطف راد چقدر شتاب زده و جدل گونه است . جناب عاطف راد نوشته است که :(نیما میخواست تمام قید و بندهای غیر ضروری را از دست و پا و پیکر شعر باز کند و شعر را از محبس قید و بندهای دستوپاگیر رها سازد. هنر اصلیاش هم همین بود که جسارت این کار را داشت و با مهارت و هنرمندی این کار را انجام داد. )...... و شما در پاسخ ایشان نوشته اید که :(فقط خدمت جناب عاطف راد عرض کنم که به نظر بنده، نیما به هیچ وجه نمی خواست شعر را از هر قید و بندی رها کند و این نکته را بارها در نامه هایش گفته است. ا)..... براستی جناب فولادی آیا نخستین اصل سخن علمی , امانت داری در نقل و قول ها و راستی در بیان سخنان دیگران نیست ؟.. نخستین اصلی که اگر نباشد و یا رندانه بخشی از سخن , جذف شود تا به نتیجه ای دلخواه برسد , پا گذاشتن بر اخلاق علمی و فرهنگی نیست ؟ همان اخلاق علمی و فرهنگی ای که اگر ندیده گرفته شود , بنیاد نوشته های ما را به باد خواهد داد و سحنان و نوشته های ما را از اعتبار علمی می انازد ؟... اکنون یک بار دیگر به سخن جناب عاطف راد و خویش بنگرید تا به راز سخنم پی ببرید . جناب عاطف راد بسیار منطقی و درست نوشته اند که :( نیما میخواست تمام قید و بندهای غیر ضروری را از دست و پا و پیکر شعر باز کند و شعر را از محبس قید و بندهای دستوپاگیر رها سازد. هنر اصلیاش هم همین بود که جسارت این کار را داشت و با مهارت و هنرمندی این کار را انجام داد.)... و شما زیرکانه و رندانه اصطلاح غیر ضروری را از سخن ایشان جذف کرده اید و نوشته اید که :(فقط خدمت جناب عاطف راد عرض کنم که به نظر بنده، نیما به هیچ وجه نمی خواست شعر را از هر قید و بندی رها کند و این نکته را بارها در نامه هایش گفته است. ا).....براستی در کجای سخن جناب عاطف راد گفته شده است که نیما می خواست شعر را از قید و بند رها کند ؟ ایشان به درستی نوشته اند که نیما می خواست که شعر را از قید و بندهای غیر ضروری رها کند نه قبد و بند . و شما فکر کرده اید که کشف مهمی اتفاق افتاده است . عزیز دلم هیچ هنری بدون قید و بند نیست . مگر موسیقی بودن قید و بند است ؟ نقاشی بدون قید و بند است ؟ داستان بدون قید و بند است ؟ مجسمه سازی بدون قید و بند است ؟ فیلم بدون قید و بند است ؟ و.... منظور از قید و بند , قید و بندهای غیر ضروری ست که امروز دانستنش از بدیهیات است و هر کسی که با الفبای هنر سروکار داشته باشد تفاوت قید و بند های ضروری و غیر ضروری را می داند . از این گذشته شما مدعی مدرنیسم و پست مدرنیسم در شعرهای سه سطری شده اید . بنده بی پرده می گویم که نمی دانم برداشت و تغریف شما از این مفاهیم چیست و این مدرنیسمی که شما مدعی اش هستید در کجای شعر , زبان شعر و ساختمان و معماری شعر شماست که بنده درنیافتم و کشفش نکردم . بهتر است به جای کلی گویی و تیوری بافی این مدرنیسم را با شعر نشان بدهیم تا دیگران هم به راز سخنان ما پی ببرند و چیزی بیاموزند . تیوری بافی و سخنان کلی زدن کار بسیار ساده ای ست , اما آن چه دشوار است نشان دادن آن و پیاده سازی آن در معماری ساختمان زبان شعر است . چشم به راه شما هستم تا این مدرنیسم را دستکم به بنده بیاموزی تا چیزی از شما آموخته باشم . شاید منطور شما از مدرنیسم بکار بردن برخی از اصطلاخات و واژگان و اسم ابزارهای مدرن چون لوستر و کولر کازی و سگ دست و آچار و پیچ گوشتی و یخچال و اینگونه ابزارهاست .در هر روی چشم به راه شما خواهم ماند تا موضوع مدرن و پست مدرن را با هم به صورتی عملی در شعر پی بگیریم . موضوع دیگر این است که شما مدعی شده ای که :( سه گانی هم راه دیگری را مطابق مدرنیسم و حتی فراتر از آن مطابق پست مدرنیسم نشان می دهد. اعتقاد به بی قیدی در کار نیما بیراهه ای است که شاعران را باطل می کند. باید یادشان بدهیم که مطابق اسلوبهای مدرن شعر بگویند. ).... جناب فولادی عزیز , می توانید برای بنده و دوستان دیگر این جمله ی خود را بشکافید و توضیح بدهید ؟ و دستکم به بنده این اسلوب های مدرنی که مدعی آن هستید , را بیاموزید و نشان دهید تا برای همیشه وامدارمهربانی شما باشم تا -دستکم به فرمایش شما - در گروه باطل شدگان قرار نگیرم . حیف نیست که جماعت بزرگی از شاعران ایران که به گمانم بر پایه باور شما باید چیزی در حدود همه ی شاعران ایران جز کسانی که شعر سه سطری می سرایند , باشند . ( البته بر پایه باور شما , احتمالا در این لیست باطل نشدگان , جز شعر های سه سطری شما , باقی بندگان بی سر و صاحب خداوند از قبیل شاعرانی که از دیرباز شعر کوتاه می سرودند و تا امروز هم می سرایند , قرارندارند و اینها هم در گروه باطل شدگان جای دارند ). پس اگر در حق این جماعت عظیم لطف کنی و آنها را از باطل شدن برهانی , بی گمان جای دوری نمی رود , هم این شاعران تا زنده هستند وامدار شما خواهند بود و هم ادبیات , شعر و زبان فارسی دری از باطل شدگی می رهد , و مهم تر این که آبروی نیما , شعر نیمایی و پیروان نیما را - چه آنان که زنده اند و چه مرده اند - می خرید ....
درود برجناب فولادی
بنده سخنانم را در دو بخش پی می گیرم . بخش نخست در باره کار سترگ نیما ست و بخش دوم در باره ادعای شما در باره نیما و پیروانش که به باور شما بر آن بودند تا شعر به به شعر سه سطری برسانند اما یا زورشان نرسید و یا درک شعری شان به اندازه ای نبود تا در زمانه ی خویش به این باور برسند . اما از آن جایی که در شماره پسین تر سیولیشه سخنان شما را واکاوی می کنم , ناچارم که اکنون سخنانم را فشرده پی بگیرم . اگر تعارف را کنار بگذاریم و ادبیانه بنگریم , سخنان شما در باره دگرگونی و تحولی که نیما در شعر فارسی دری , پی اش را ریخت سطحی ست و بی هیچ گزافه ای عوامانه . تحول نیما در بخش نخست در شکل بیرونی و ساختمان شعر دری ست و تحول بنیادینش در نوع نگرش به شعر , زبان شعر و جان و جهان شعر است . همانگونه که تنی چند از پژوهشگران نیز نشان داده اند شکل شکنی شعر پیش از نیما هم اتفاق افتاده افتاده بود اما چون این شکل شکنی همگام با فلسفه ای ژرف در جهان , زبان و جان شعر نبود پذیرفته نشد . نیما جهان شعری ما را دگرگون کرد . به سخنی دیگر شعر ما از درون دگرگون شد و همین دگرگونی درونی بود که این تحول را به نام نیما سند زد . نیما شعر را به گونه ای دیگر برای ما تعریف کرد . گونه ای دیگری که شعر ما را به دو بخش کرد . بخش پیش از نیما و بخش پس از نیما .
بخش دوم و مهم سخنانم این است که شما ادعا کرده اید که هدف نیما و پیروان او رسیدن به شعر سه سطری بوده است . باز هم اگر بی پرده سخن بگویم این سخن سخنی بی پایه و بنیادی ست . گویا شما بر این باورید که تا پیش از شما هیچ کس به چنین فهم و درکی برای کوتاه سرودن نرسیده است و عقل هیچکس به شعر سه سطری نرسیده است و رسیدن به شعر سه سطری یعنی رسیدن به کمال شعر . و حتی در پیغام جدیدتان که در پاسخ بنده و جناب عاطف راد و جناب بیلویردی نوشته اید باز ادعا کرده اید که :(سه گانی هم راه دیگری را مطابق مدرنیسم و حتی فراتر از آن مطابق پست مدرنیسم نشان می دهد. اعتقاد به بی قیدی در کار نیما بیراهه ای است که شاعران را باطل می کند. باید یادشان بدهیم که مطابق اسلوبهای مدرن شعر بگویند. ).....اما بنده در بخش های پسین تر با نمونه ها شعرهایی سه سطری نشان خواهم داد که یا شما آگاهی ندارید و یا خود را به ندیدن زده اید .
در همین یک خط شما سه موضوع را در هم گره زده اید تا به نتیجه دلخواه برسید که هر سه را بدون شورمنشی می شکافم تا نشان دهم که برداشت های شما از مفاهیم تا چه اندازه , غیر عالمانه و سطحی و گنگ و کلی گویی ست . نخست این که گویا شما از سرنوشت شعر کوتاه و بخصوص شعرهای سه سطری بی خبرید و چندان با پیش فرض این که شما بنیانگذار و بانی شعر سه سطری هستید , سخن گفته اید . نخست این که شعر سه سطری شاید برای شما قالبی تازه باشد که چنین شورمنشانه سخن می گویید اما برای بنده و بسیاری دیگر چنین نیست . سخن شما چون این است که کسی امروز بدون آگاهی از رباعی سرایی و یا دوبیتی سرایی به ناگهان از خواب برخیزد و نام چارانه / چارگانه و یا ثلاثی و سه رویه و سه تایی را کشف کند و بیندیشد که قالبی تازه کشف کرده است و بعد هم بدون آگاهی از شناسنامه و سرنوشتش برایش اساسنامه و مرامنامه ای بنویسد و جار بزند و بعد هم مدعی شود که تمامی تاریخ ادبیات برای این تاکنون قلم فرسایی کرده اند که به چارانه و ثلاثی برسند . به گمان شما آیا این زیبنده و پسندیده و باور پذیر است ؟ شما به او چه خواهید گفت ؟ این سنت نادرستی را پی خواهد ریخت . از شما که هم شاعرید و هم درس خوانده , شنیدن این سخنان زیبنده نیست . این سخنان بی تردید برای ما و شعر کوتاه ما ریشخند آمیز خواهد بود . دستکم از سوی بسیاری از سخندانان . در این که هر کسی آزاد است در جهان رایانه ای تا هر چه دلش می خواهد را بنویسد , تردیدی نیست اما باید چشم به راه پاسخش نیز باشد . بنده تا پیش از خواندن سه یادداشت شما هرگز در اندیشه نوشتن چیزی در باره چیزهایی که شما در باره شعر سه سطری می نوشتید نبودم اما آنگاه که شما ادعاهای بی بنیاد و باور ناپذیری را مطرح کردید که به گونه ای در پیوند با شعر سه سطری می شد ناچار شدم پاسخ بدهم . شما آزاد هستید که نام شعر سه مصرعی خود را هر چه می خواهید بگذارید چرا که داوری نهایی را حافظه فرهنگی ما خواهد کرد اما آنگاه که نوشته های هر کسی به شخصیت شعر سه سطری خسارت بزند ما نیز ناگذیر به پاسخ و دوری جستن از این نوشته ها هستیم . ..
ادامه دارد
سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد آقامجیدی و محمدجلیل مظفری هر دو عزیز.
متشکرم از اظهار نظر اندیشه ورزانه.
اما جا داشت توجه می فرمودید که هر شعر نیمایی بلند نیز پیامش یکی است و برخلاف شعر کلاسیک که هر بیت یا دوسه بیت موقوف المعانی آن یک پیام دارد، هر شعر نیمایی کلا به منزله ی یک بیت شعر کلاسیک طول تفصیل یافته عمل می کند و در غیر این صورت، اساسا حتی اگر از جهت وزن، نیمایی باشد، باز ذات کلاسیک خواهد داشت. این بود مطلب بنده. البته توضیح دادم که برای کش دادن پیام واحد در شعر نیمایی تمهیداتی وجود دارد و یکی از این تمهیدات، روایت است و اشعاری که محمدجلیل عزیز ذکر کردند، همه روایی است. این عین جمله بنده است: «یکی از تمهیدات نیما برای این منظور، تمسک به روایت در شعر بود. پیام کوتاه شعر با روایت، گسترشی هنرمندانه میپذیرفت.»
ضمنا محمدجلیل عزیز، شما می خواهید خودتان را فریب بدهید یا ما را؟ چشم بسته پسندیده فرض کردن کار انسانهای خردورز نیست و چشم بسته رد کردن هم. من عمری با این نوع برخوردها چه از خودم و چه از دیگران تجربه دارم و چیزی ازش در نیامده. یک زمان از صد دانشجو خواستم شعری را که حفظ هستند بنویسند و نتیجه شد 65 درصد مریم حیدرزاده و 20 درصد حسین پناهی و بقیه هم دکتر شریعتی و مهدی سهیلی و مشیری. پس این ادعاهای شما جایی به درد می خورد که کسی از چیزی مطلع نباشد و گذشته و آینده و ذات و مراتب اثر را نشناسد نه برای من که الان از همین جا ذهن شما را هم می خوانم.
ضمنا فقط پاسخ یک حرف و نظر شما در داخل سخن پراکنی دیگران را اینجا و به حرمت خودتان می دهم: اگر فولادی جایی سکوت کرد، فقط به خاطر نیفتادن به دام منیت دیگران بود، همچنان که در زیر بعضی از نوشتارهای اینجا منیت های بی بنیاد کورکننده و دروغ افزا کار دست انسانیت آدمها داده است و هرگز در این دام نخواهم افتاد. برو این دام بر مرغی دگر نه... فولادی زبان براتری از آنچه در آن مجلس دیدید، دارد و اگر سخنی نگفت، علاوه بر نکته ی بالا همراه بودن دو نفر از جایی بود که آمده بودند تا دیگران را بشناسند نه مرا و شناختند و رفتند. اساسا همین سهم خواهیهای نابجا و عصبی نشان پیروزی سه گانی است و نیازی به زحمت جواب دادن هم ندارد، چه برسد به ارزش جواب دادن.
ارادتمند هر دو عزیز بزرگوار:
با درود و عرض ادب
ما هنوز هم مرغ امین و زمستان و کتیبه و ... حتی آبی، خاکستری ، سیاه و ده ها و صد ها شعر بلند و حتی منظومه را از بزرگان نیمایی می خوانیم و لذت می بریم . و حتی نه تنها ما که دوستدار و مخاطب حرفه ای شعر هستیم بلکه بسیاری از مردم عادی نیز این دست شعر ها را در حافظه ی خود ثبت کرده و هر از گاهی برای خود یا دیگران زمزمه می کنند . بیایید فکر کنیم که یک سطر از کتیبه یا زمستان کم شود . آنگاه چه اتفاقی خواهد افتاد . اگر به قول جناب دکتر فولادی که ( بنده هم به نوبه ی خودم بسیار از ایشان آموخته ام ) قرار بوده است که نیما و اخوان و... همه ی این شاهکار ها را سروده اند به امید اینکه به یک شعر کوتاه سه سطری برسند ، چه فاجعه ای رخ می داد؟ اگر اینگونه بود شاید جاودنیاد اخوان در شعر زمستان به همین یک سطر بسنده می کرد که: زمستان است یا مثلا زنده یاد مصدق در آبی خاکستری سیاه به این سه سطر بسنده می کرد که:
تو اگر بنشینی
من اگر بنشینم
چه کسی برخیزد.
بر می گردم به قسمت اول صحبت هایم که: این همه شعر بلند نیمایی در حافظه ی تاریخی شعر ما ثبت شده است و حالا می پرسم: کدام یک از ما که برای خودمان می بریم و می دوزیم و خود را برای جامعه ی شعری امروز پدر و پدر بزرگ معرفی می کنیم، یک شعر سه سطری را در اذهان خاص و عام نهادینه کرده ایم که در هنگام غم ها و شادی هایشان از حفظ داشته باشند و زمزمه کنند .
به قول شاعر:
برادر جان خراسان است اینجا
سخن گفتن نه آسان است اینجا
یا به قول شاعری:
لیلای من در برج جادو خانه دارد
چون من به دنیا عاشقی دیوانه دارد
من نیز بی لیلای خود غرق جنونم
هشدار دامنت نگیرد سیل خونم
یا هو
مظفری
درود جنا ب دکتر فولادی ،
راستش ، بنده با تمام ارادت و احترامی که برای شما و شعرتان قائل هستم ، مطلقا با نظرتان در یادداشت اول موافق نیستم . نه شواهد و قراین بازمانده از آثار نیما و وپیروانش چنین می نماید ، نه استدلال های شما برای اثبات این ادعا کفایت می کند ؛ اینکه چون شاملو ( شاملویی که خیلی زود راهش را از نیما جد کرده است ) به اتفاق ع . پاشایی ، هایکو ترجمه کرده است و یا اینکه نیما ، کثیری رباعی سروده و نیز دیگر دلایل مطرح شده ، هیچکدام بدین معنا نیست که نیما و نیمایی سرایان از آغاز مایل به سرودن نیمایی های کوتاه ؛ بل ، سه گانی بوده اند و میسرشان نشده است . بر عکس شاید اگر نیما اگر ادعایش را کوچک تر مطرح می کرد و سر آغاز راهش را شعرهای کوتاه تری قرار می داد ، چالش کمتری فرارویش بود و مقبولیت آسانتری می یافت . به نظر من شعر خوب ، شعر خوب است . بزرگی ظرف را مظروف تعیین می کند و بس . چنان که شایسته نیست و لزومی هم ندارد برای استفاده از مثلا 100 سی سی آب ، از پارچی با گنجایش دولیتر استفاده کنیم ؛ در حالیکه هم پارچ موجود است هم لیوان و استکان .
برایتان آرزوی موفقیتی روز افزون دارم .
با سلام مجدد خدمت استاد بیلویردی.
یادداشت اولم که عین حقیقت بود و بعضی دوستان را به واکنش واداشت، تبعاتی برای شعر معاصر ما دارد که از قضا خواست نیما بوده است. اشتباه ما این است که شعر نیمایی را با هدف شعر بلند شروع می کنیم و بعد پرت می شویم وسط دریایی که نمی توانیم خودمان را از آن بیرون بکشیم و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. حال اگر با این دیدگاه که باید شعر کوتاه بگوییم وارد گود بشویم، چه پیش می آید؟ بیش از دهانمان حرف نمی زنیم و آنچه را که باید بگوییم می گوییم، گیریم به جای سه لخت، چهار یا پنج لخت بشود یا حتی بیشتر. ببینید، وقتی که می گوییم سه گانی نگاه به شعر را عوض می کند، یعنی همین. یعنی دیگر خواننده را دنبال هذیانات بیهوده نمی فرستیم و حرفی را که لازم است، به او هدیه میکنیم.
با احترام.
سلام و عرض ادب و احترام خدمت
جناب سیستانی
جناب عاطف راد
و جناب بیلویردی.
ممنون از نظر همه دوستان که هر کدام از بعدی محترم است.
فقط خدمت جناب عاطف راد عرض کنم که به نظر بنده، نیما به هیچ وجه نمی خواست شعر را از هر قید و بندی رها کند و این نکته را بارها در نامه هایش گفته است. اساسا شعر امکان رهایی ندارد و همین که قالب و صورت و وزن و غیره دارد، گرفتار است. نیما می خواست قید و بندهای کلاسیک شعر را تغییر دهد و آن را به قید و بندهای مدرن و مطابق زمان دگرگون سازد. یادمان باشد مدرنیسم بی قید نیست و برعکس بسیار منضبط است، اما قیدهای ناکارآمد سنت را نمی پذیرد. همین و بس. سه گانی هم راه دیگری را مطابق مدرنیسم و حتی فراتر از آن مطابق پست مدرنیسم نشان می دهد. اعتقاد به بی قیدی در کار نیما بیراهه ای است که شاعران را باطل می کند. باید یادشان بدهیم که مطابق اسلوبهای مدرن شعر بگویند.
پاینده باشید.
درود بر جناب عاطف زاد
سپاس از شما که پی گیر این موضوع هستید . بنده با شما همداستان هستم و گمان نمی کنم که شعر کوتاه سه سطری ما جدای از سنت شعر نیمایی شخصیت و هویت داشته باشد . از نخستین روزهایی که سه کایی و یا شهر سه سطری نشر کردم نیز بر این باور بوده ام . حتی چند سال پیش که در دینگ دانگ که شما سردبیرش بودید شعرهایی را با نام سه کایی نشر کردم هم در آغاز شعرها به این موضوع اشاره کرددم و همواره نیز این شعر از روز آفرینشش تا امروز جدای از سنت شعر نیمایی نبوده است. شاید در لخن تنها تفاوت هایی داشته باشد که این هم بسیار طبیعی است..مقل لحن اخوان که با شاملو و یا خود نیما تفاوت دارد اما چارچوب و سنت ها همان هستند ..
در هر روی از آن جایی که زیر نوشته ی آسیب شناسی شعر کوتاه ایران به قلم بنده گفت و گوهایی آغاز شده است شما را نیز با کمال افتخار به این گفت و گو دعوت می کنم. بی تردید شما از صاحب نطران شعر نیمایی امروز هستید . .
ارادتمند شما / پیام سیستانی
درود بر جناب فولادی
در مورد یادداشت نخست شما زیر نوشته ی آسب شناسی شعر کوتاه ایران به قلم بنده , گفت و گوهایی آغاز شده است.. از شما و همه دوستان خواهش می کنم که در این گفت و گوها شرکت نمایید .
پیام سیستانی
دوست گرامی
با سلام
نیما میخواست تمام قید و بندهای غیر ضروری را از دست و پا و پیکر شعر باز کند و شعر را از محبس قید و بندهای دستوپاگیر رها سازد. هنر اصلیاش هم همین بود که جسارت این کار را داشت و با مهارت و هنرمندی این کار را انجام داد.
شما میخواهید باز بر دست و پای شعر قید و بندی تحت نام "سه گانی" بزنید و باز شعر را اسیر محبسی تازه کنید. باشد. این کار را بکنید (چون صلاح مملکت خویش خسروان دانند) ولی لطفن از اسم نیما برای این عقبگرد مایه نگذارید و تمایلات خود را تمایلات نیما و پیروانش وانمود نکنید.
دوست گرامی
این حرف که "سهگانی هستهی مرکزی تمایلات هنری نیما و پیروانش بوده است" یک ادعای بیپایه و نادرست است و هیچ واقعیتی در آن نیست.
سلام و عرض ادب
در مورد یاداشت اولتون می خواستم بگم که همیشه وسوسه هست که آدم با کوتاهترین کلمات حرفهایش را بزند اما بهرحال هر حرفی را نمی شود به کوتاهی گفت.
مثل ساز می ماند که برای تلقین حالت خاصی مناسب است.