آدمی در آغاز نه به کوتاه بودن شعر می اندیشیده است و نه به بلند بودنش , چنان که نه به آرایه دار بودنش و نه
به بی آرایه بودنش . برای او واژه ها چیزی جدا ازطبیعت پیرامونش نبوده اند . واژگان عینیت یافتن چیزهایی
بوده اند که روزانه با آنان می زیسته , تماشایشان می کرده و از دیدنشان , گاه , سرخوش می شده است و
گاهی نیز می هراسیده است . شعر برای او چیزی شبیه ثبت دقایق , پرسش ها و حادثه های شگفت
انگیز
پیرامونش بوده است . شعرهای آغازین بشر شعرهای
ناخودآگاهی بوده اند که به ناگهان در جان جستجوگر
و پرسش گرش جرقه می زدند . شاید برای همین است که هر چه به روزهای آغازین هنر و زمان بر می گردیم ,
شعر بی پیرایه تر , بی پیچش تر و زلال تر می شود
. شعر زلال و بی پیچش بازتاب یکی بودن آدمی با هستی , زبان و زندگی است . به سخنی دیگر سرشت شعر
در دقایق آغازین زبان چیزی شبیه زیستن در زبان بوده است , شاید نیز گونه ای نیایش روزانه در پیشگاه خدایان
ریز و درشت برای در امان ماندن از خشم طبیعت و نیز خرسند نگه داشتن آنان برای گریز از مرگ و نیستی .
پر بیراهه نیست اگر باورمند باشیم که نام دیگر شعر در جهان باستان راز و نیاز , ورد خوانی , نیایش
, درخواست , خواهش, فریاد , هذیان
و چیزی شبیه اینها بوده است
. قالبهای شعری برای او چون ظرف ها و
ابزار مهمی بودهاند , ظرف ها و ابزاری برای پیشکش
کردن هدایایی به خدایان ناشناخته و نیروهای مرموز طبیعت . از این دیدگاه این ابزار و ظرف های مهم
میبایست ویزگی هایی برای تأثیر گذاری بر نیروهای ناشناخته طبیعتو خدایان می داشتند تا در کمترین زمان
به آرزوها ها و خواستههای شان
میرسیدند . بی گمان یکی از مهمترین ویزگی این
قالب ها
کوتاه بودنشان بوده است . بر پایه همین باور است
که باورمندم که نخستین شعر جهان , کوتاه بوده است
. به کوتاهی دمی و غمی . به کوتاهی نگاهی و آهی , و شاید نیز به کوتاهی پرسش بی پاسخی که به ناگهان
از دیدن پدیدهای ناشناخته در بن جان آدمی جوانه زنده است . شعر کوتاه راز کوتاهی برای پیمودن راه دراز
زندگی ست. گره خوردن شور وشعور و به بلوغ رسیدن جنون زدگی های ناگهانی آدمی ست .
شعر برای آدمی گونه ای نیاش بوده است . نیایش برای سپاس از خدایان , در امان ماندن از خشونت طبیعت
, هراس از تنهایی و مرگ و نیز خشنود ساختن آسمان . ناتوانی اش در برابر نیروهای ناشناخته طبیعت او
را وا می داشته است تا با سخنانی کوتاه و ورد گونه از خدایان مهربانی و پشتیبانی بخواهد
. سخنان کوتاهی که آدمیان بتوانند در کم ترین زمان آنان را برای خشنودی خدایان زمزمه کنند . هر نیایش و
وردی برای از بر شدن , ماندگاری و زمزمه شدن بایستی چند ویژگی مهم می داشته است . یکی کوتاه بودن
. دیگری ریتم داربودن و سومی
ساده وزلال بودن . . شاید برای همین است که
هنوز نیایش ها و وردها در بیشتر فرهنگ ها و
ادیان کوتاه , ساده و ریتم دار هستند . بر پایه این باور
شعر
کوتاه معاصر هرگز زاده ی شرایط مدرن , کم زمانی و دلزدگی آدمی به دلیل کم حوصلگی اش نیست . شاید بهتر
آن باشد که بینگاریم شعر کوتاه با سرشت جان آدمی دمسازتر است و با تمام کوتاهی اش دقایق مهم و ارجمندی
را در او بازسازی و باز آفرینی می کند . تنوع قالب های کوتاه در شعر نشانه ی اشتیاق و دلبستگی آدمی به شعر
کوتاه ست چرا که شعر کوتاه شیوهای در خویش سخن گفتن و زمزمه کردن رازهای بزرگ ناخوداگاه آدمی ست .
رازهای بلندی که در کوتاه ترین دم و بازدم زیستن می دمند . روزنه ها و دریچه هایی هستند که از ناخوداگاه
آدمی تا دور دست های زندگی کشیده می شوند . فریاد بلندی هستند که با تمامی کوتاهی تا ژرفای جان جهان و زبان
پرتاب می شوند . لبخندها و غم های رازداری هستند که در زبان مهرو موم می شوند . زخم های استخوان سوزی
اند که به ناگهان سر باز می کنند و شاید نیز جرعه های شرابی که سرخوشی زایند . جرعه های شرابی که چکه
چکه از فشرده شدن انگورهای رسیده ی جان سراینده می چکند .
شعر کوتاه کوتاه شده ی شعر بلندی نیست که با کمی جابجایی بخواهیم آن را کوتاه کنیم و شعر کوتاه بنامیم
بلکه شعری ست که از بنیاد چنین زاده می شود ومحصول فشرده بودن و عمیق بودن جان و جهان سراینده است
.شعری ست که در پی آن است تا با پرهیز از زبان درازی خود را به عمیق ترین بخش های زبان و زندگی پرتاب
کند . در پی آن است تا زمان , جان و جهان را بفشرد و سپس جوهره ی این ها را در صیقل یافته ترین , تندرست ترین ,
باور پذیر ترین , کوتاه ترین و سرزنده ترین زبان به کام خواننده بچکاند . از این دیدگاه شعر کوتاه خطر کردن در
زبان است . راه رفتن روی لبه ی تیز و پرتگاه عمیقی ست که فرصت هر گونه اشتباه را از سراینده می گیرد ,
زیرا در شعر کوتاه سراینده فرصت اشتباه کردن ندارد و هر گونه اشتباهی در چینش واژگان , فضا سازی و عینیت
بخشیدن به تجربه های زندگی خسارت زا خواهد بود . شاید بتوان در شعربلند کاستی ها را جبران کرد اما این
فرصت هرگز در شعر کوتاه به سراینده داده نخواهد
شد
با بررسی و واکاوی نام های شعر در زبان های کهن , آشکارا به رازوارگی شعر در جهان باستان پی خواهیم
برد .
حتی شعر هایی که امروزه پژوهشگران آنان را شعرهای بلند می نامند , شعر های کوتاه ودنباله داری بوده اند که هرکدام
برای کارکرد خاصی سروده و سپس خوانده می شدند . به دیگر سخن یکی دیگر از مهم ترین ویژگی های شعر در
جهان باستان کارکرد آن بوده است . هر سروده ای افزون بر این که با آرزوها و خواهش های سراینده اش در پیوند
بوده است کارکرد نیایشی نیز داشته است . کارکردی که خوانندگانش هر روز آن ها را در مراسم خاصی با سازهای
خاصی در نیایشگاهای خویش زمزمه می کردند . شاید راز پیوند موسیقی و شعر نیز در همین باشد .
همانگونه که یادآور شدم شعر کوتاه در ایران پیشینه ی دور و درازی دارد . پیشینه ای که ریشه هایش را می توان
در دوردست ترین زینه های فرهنگ و ادبیات کهن ایران جست . نکته ای که به سادگی شاید نتوان آن را ندیده گرفت موضوع تاریخ شعر ایران است ,دریغا و دردا که بسیاری از پزوهشگران هنگام بررسی تاریخ ادبیات ایران ,
بجز زبان فارسی دری به بررسی شعر در زبانهای دیگری که در کنار زبان فارسی دری زیسته اند نمی پردازند .
به دیگر سخن , همان گونه که نمی توان تاریخ , اسطوره ها و زبان سرزمینی را تنها در یک زبان خلاصه کرد
, نیز نمی توان تاریخ و شناسنامه شعر را تنها در یک زبان جستجو کرد و پی گرفت . تاریخ شعر در سرزمین ما با
تاریخ زبان ها و اقوام دیگر ایران گره خورده است و جدا سازی اینها خسارت بسیار بزرگی به سرشت و سرنوشت
شعر ما خواهد زد و ما را از شناخت درست و نیز بهره گیری از توان ها و ظرفیت های فرهنگی ما بی بهره
خواهد کرد . برای نمونه سنت شعر ایران سرشار از قالب های کوتاهی ست که برخی از این قالب ها نه تنها توان
ملی شدن دارند بلکه توان آن را دارند تا فراتر از مرزهای ملی نیز مطرح شوند .
شعر کوتاه در ایران نام های زیادی دارد که برخی از این نام ها کهن هستند و برخی نو و تازه . برخی در شعر فارسی
دری سابقه دارند و برخی ندارند . بسیاری از شعرهای سانسکریتی , گاهانی , پهلوی , مانوی و بودایی شعرهای کهن
کوتاهی هستند که دریغا در ادبیات امروز ایران ندیده گرفته شده اند .
قالب شعر کوتاه رادر زبان کردی کرمانجی سه خشتی می نامند . در بلوچستان , لیکو و زهیروک . در شعر پشتو لندی .
درسیستان , سیتک , الوکه , بیت , بس و بیت , تران , کور , سه کایی و آیکه . در شعر امروز مازنی و گیلک هسه شع
ر و در شعر فارسی دری , بیت , دوبیتی و رباعی
برخی از این قالبها بسیار
کوتاهند و حتی کوتاه تر از کوتاه ترین شعری که ما امروز به نام هایکو می شناسیم . برای نمونه
زهیروک , لیکو , آیکه بسیار کوتاه تر از
هایکو هستند .
مهمترین و زنده ترین قالبی که از شعر پیش از اسلام و یا زبان پهلوی به ما رسیده است , پهلویات و خسروانی
هایست .
در شعر معاصر نیز نام های زیادی برای شعر کوتاه پیشنهاد شده است از جمله . طرح , آنک , پریسکه , شعر کوتاه نیمایی هایکو , سه گاهی , سه گانی , سه کایی و آیکه .ما از میان همه این نام ها , تنها به نام هایی که در پیوند با شعر
سه
مصرعی هستند , از سوی سرایندگانشان جدی
گرفته شده اند , بسنده می کنیم . جدی ترین نام ها برای شعرهای سه
مصرعی , خسروانی , نو خسروانی , سه خشتی , سه گاهی , سه گانی , سه کایی , هایکو و آیکه هستند . هرچند برخی
نام سه گونه , سه تایی , سه لختی , سه گویه , سه پاره و سه بندی را
نیز گاه بکار می برند. براستی راز این گونه
گونگی و سردرگمی ها در نام های شعر کوتاه معاصر چیست ؟
در یک دسته بندی ساده شعر کوتاه ایران را میتوان به شعر کوتاه سنتی , شعر کوتاه نیمایی و شعر کوتاه سپید بخش
بندی کرد . این نوشته بر آن است تا به بررسی , واکاوی و آسیبشناسی شعر کوتاه ایران بپردازد اما از آن جایی که
سخن به درازا میکشد در این بخش , تنها به شعر کوتاه سه مصرعی بسنده میکند و در بخشهای پسین تر به
بررسی و آسیبشناسی قالبهای دیگر شعر کوتاه معاصر میپردازد .
شعر سه مصرعی شعری ست که اگر گزافه نگویم در بیشتر زبان های زنده و مرده جهان سابقه داشته است و
چیز تازه ای نیست . اما آن چه تازه می نماید این است که ما می خواهیم کارکرد و زبانی تازه را در این قالب بدمیم
تا به آن شخصیت شناسنامه , جان , جهان و زبان تازهای بدهیم . شخصیتی که بتواند بخشی از بار زندگی و زبان امروز
ما را بدوش بکشد وچون رودخانه ای زاینده در کنار رودخانه های دیگر شعر های معاصر جاری باشد . بی تردید
پی و
ساختمان این قالب
, نخست بر سنت شعر کوتاه
ایران و دو دیگر بر سنت شعر نیمایی استوار است. ما مرز بین دیروز و
امروز و سنت و
مدرن هستیم . شعر ما پلی ست که یک سویش شور آغازین و دیرینه سال فرهنگ ماست و سوی دیگرش شعور به
بلوغ رسیده ی شعر ما . ما این دو را آگاهانه به هم پیوند زده ایم تا میوه تازهای را از این درخت ریشهدار بچینیم .
تلاش ما بر این است تا با بهره گیری از دیدگاهای نیمایوشیج در باره وزن , مصرع و قافیه , فرم , ساختمان و ریخت
دلخواه مستقلی را بیافرینیم و یا پیشنهاد بدهیم . فرم و مدل دلخواهی که افزون بر ریشه مندی مستقل , با کیفیت ,
توانمند و آفرینشگر باشد و دستکم توان ماندگاری و رقابت با قالبهای کوتاه دیگر ی چون دوبیتی , رباعی , خسروانی
و حتی قالبهای کوتاه شعر بی وزن را نیز داشته باشد و هنگام رویارویی با ساختمان جمله , دست و پا گیر نباشد
. بهره گیری از سنت شعر کهن دری و دیدگاهای نیما مثل آن است که ما ساختمانی را با مصالح شناخته شده , با فرمی
دلخواه , طراحی دلخواه و مهندسی دلخواه پی ریزی کنیم . شاید برخی از دوستان با سخنان من در باره پافشاری بر
روی ریشه داشتن زیر ساخت های شعر سه مصرعی در سنت شعر نیمایی همداستان نباشند اما دستکم من در آغاز و
بنیاد این شعر , همواره وامدار باورهای نیمایوشیج بوده و همچنان نیز هستم . افزون بر این اگر ما نتوانیم در باره ی
شکستن وزن , جابجایی هجا ها و نیز کوتاه و بلندی مصرع ها در شعر های سه مصرعی توضیحی جز باورهای
نیما بیاوریم دچار بحران بیهویتی میشویم و هرگز در شعر جدی ایران ,جدی گرفته نمیشویم . اگر بر این سخن
پافشاری کنیم که شعر ما دامه منطقی شعرهای سه
مصرعی گذشته , از جمله خسروانی , سه خشتی , آیکه و هایکو است , ناخواسته خود را در گروه قالبهای
ستنی انداخته ایم که این هرگز با سرشت
ساختمان رها و مواج , تغییر وزن , کوتاه بلندی مصرع ها و
جابجایی قافیه در شعر های سه مصرعی معاصر سازگار
نیست . از سویی نیز اگر نپذیریم که بخش مهمی از فلسفه وجودی این شعرهای سه مصرعی , ریشه در سنت شعر های
نیمایی دارند دچار خطایی فلسفی شدهایم که جبران ناپذیر است و در در نهایت نیز بخشی از شعر ما , به سرخور
دگی , چند دستگی , ولنگاری و بی بند و باری زبانی دچار میشود و سرنوشتی شبیه سرنوشت بسیاری از جریانات
فراموش شده ی ادبی مییابد . با افزون بر این که در زیر ساخت های این قالب از رودخانه شعر نیمایی بهره می
گیریم , بتوانیم آن را به عنوان قالبی مجزا برای آفرینش و بازسازی بخش هایی از زندگی و زبان بکار بندیم .قالبی
که توان های بسیار زیادی برای آفرینش و یورش بردن به پستوهای تو در توی زبان و زندگی را دارد و نیز ویزگی
های زیادی برای ماندگاری . این کار چون آن است که ما از وزن و قافیه برای آفرینش قالب هایی چون دوبیتی یا
رباعی و نیز غزل , قصیده و یا قطعه استفاده می کنیم . براستی تفاوت دوبیتی و رباعی در چیست ؟ و یا غزل ,
قصیده و قطعه ؟ دوبیتی در دو بیت بودن و وزن دار بودن و قافیه داشتن با رباعی مشترک است , یعنی در شکل
بیرونی اش , اما هیچ کس آنان را یک قالب نمی داند . یا تفاوت غزل , قصیده و قطعه حتی بسیار کمتر از دوبیتی
و رباعی ست اما باز هم ما هر سه را سه قالب جداگانه می دانیم . براستی راز این جدا سازیناخودآگاهانه ی ما در
چیست ؟ آیا ساده
انگارانه نیست که تنها نداشتن و نبودن یک قافیه راز و شخصیت سه قالب باشد ؟
به گمان بنده راز این تفاوت ها
در زبان , شخصیت و کارکرد این قالب
هاست .
از این دیدگاه هر قالبی زبان
, شخصیت و کارکردی دارد که مهم ترین و زیربنایی ترین عناصر سازنده و زندگی بخش قالب هایند . عناصری
که اگر نتوان به رازشان پی برد , نه می توان شعر پر ویژه ماندگاری در این قالب ها آفرید ؛ نه می توان به فهم
درستی از شخصیت راستین شان رسید و نه میتوان راز رازناکی زبانشان را دریافت . . کوتاه سخن آن که شعر
همواره پیوند شگفت و رازآلودی با قالب خویش دارد و هر قالبی زبان و شخصیتی دارد که تاثیر بسیار زیادی
در جزیی ترین عناصر درونی شعر دارند .
امروزه دسته بندی های زیادی در شعر کوتاه معاصر وجود دارد . دسته ها و گروههایی که هر کدام ساز و کار خویش
را دارند و و فضای باز جهان رایانه ای نیز این فرصت را به آنان می دهد تا سروده های خویش را نشر کنند . از یاد
نبریم که این میدان باز و گسترده , هم می تواند به سود شعر باشد و هم نباشد . هم زاینده باشد و هم خسارت زا و هم
کارا باشد و هم ناکار شاید اگر صادقانه بخواهیم به این فرصت های نشر بنگریم و به آسیب شناسی اش بپردازیم در
بخش های زیادی این جهان بی مرز هم زاینده و کارا بوده است و هم خسارت زا , زیرا در این جهان گسترده و
گل آلود یافتن سره از ناسره کمی دشوار شده است اما با تمامی این سخنان از سویی به سود شعر ناب , پر ویژه و
ریشه دار نیز بوده است چرا که خوانندگان در همین فضای گل الود به ارزش شعرهای خوب بیشتر پی خواهند برد .
شعر کوتاه معاصر ایران شعر جوانی ست . شعر جوانی که هنوز به بلوغ و پختگی نرسیده است و بایستی به آن
فرصت شکوفایی داد . به سخنی دیگر با توجه به حجم وسیع شعرهای نشر شده , تعداد شعرهای کوتاهی که
ویژگی های ماندگاری را داشته باشند اندکند . از این دیدگاه به گمان من شعر کوتاه ایران فاقد زبان و شخصیت ریشه داری
شده است که از سوی منتقدین شعر جدی گرفته شود
شعر کوتاه وزن دار معاصر ما فاقد اعتماد به نفس در برخورد با قالب های دیگر شعری ست و از آنجایی که فاقد
اعتماد به نفس است به حضوری تفننی در کنار شعرهای دیگر بسنده کرده است . همین نداشتن اعتماد به نفس در
برخورد با انواع دیگر شعر باعث شده است تا شخصیتی متزلزل , سست , کم جان و کم باوری پیدا کند تا جایی
که حتی شاعران و منتقدین جدی شعر نیمایی نیز یا وجودش را ندیده بگیرند , یا با سکوت از کنارش بگذرند و یا به
خوش و بش بی باور و بی پشتوانه ای بسنده کنند . ننوشتن نقد , معرفی نکردن این گونه شعرها در نشریات و
نپرداختن به چند و چون آن نشانه ای از باور نداشتنش می تواند باشد. آسیب دیگری که هر روز خسارتش
بیشتر می شود فرهنگ مرید و مرشدی و نگاه پدرسالارانه ایست که از دیر باز در شعر و فرهنگ ما بوده است و
بی تردید این سنت و فرهنگ نامرغوب , شعر کوتاه نیمایی ما را نیز آسیب پذیر کرده است , تا جایی که اگر با
این سنت و فرهنگ همسو و همداستان نباشی , اگر بهترین شعرها را هم سروده باشی , نه شعرت را نشر می کنند
و نه در نوشته ها و تذکره هایشان نامت را ذکر می کنند . آسیب دیگر شعر کوتاه سه مصرعی ویا شعر کوتاه نیمایی , سردرگمی در گزینش یک نام گیرا , تاثیر گذار , پر ویژه و همه گیری ست که بتواند مورد قبول شاعران شناخته
شده ای باشد که در روند شکل گیری و پختگی این قالب تاثیر گذار باشند . چرا که نام از مهم ترینبخش های یک
قالب است . نام دریچه و شناسنامه است . رازوارگی قالب در نامش نهفته است و نام هر قالبی سهم زیادی در جا
افتادگی و ماندگاری اش دارد . براستی آیا وجود نام
های زیادی برای قالب شعر سه مصرعی , نمی تواند
یکی از دلایل جدی نگرفتنش از سوی جدی ترین
شاعران نیمایی سرا باشد ؟برای
نمونه سه گاهی , سه خشتی , سه
گونه , سه گانی , سه تایی , سه کایی و... چنان که بارها دیده
ایم برخی نیز یا برای شوخی و یا از سر تفنن نام هایی
چون سه بیتی , سه رویه , سه لختی , سه پاره , سه پره , سه بندی را بکار می
برند و دردناک تر این که اگر نتوانیم به
فلسفه ی شعورمندی در این باره برسیم , بی تردید فردا شاهد نام
هایی چون چارگانه , چهار گانی چهار گویه , چهار
تایی, پنج گانی , شش گانی , هفت گانی , هشت گانی .. خواهیم بود و نیز شاید فردا
شاهد قالب سازی هایی بر اساس
تعداد اعداد ریاضی از سوی برخی فرصت
طلبان شویم که این داستان دستکم برای شعر و شاعران جدی
خسارت زا خواهد شد و ریشخند
آمیز
.
شاید زمان آن رسیده باشد که بدور از هر
گونه شورمنشی و من منشی از سرایندگان و بزرگان شعر
نیمایی و نیز
سرایندگانی که خواسته و یا ناخواسته و از عمد و یا غیر
عمد نام های دیگری را برای این قالب بکار می برند
خواهش کنیم تا به صورت مجازی چاره ای در این باره بیندیشند . بنده بدون هیچ گونه پیشداوری پیشقدم خواهم شد
و از دوستان دیگر نیز خواهش می کنم تا اگر دلبسته شعرند در همین نشریه شاعران نیمایی گرد هم بیایند و دیدگاه
خویش را بی پرده در این باره بنویسند . هراس من این است که اگر دیر چاره اندیشی کنیم و فریب فضای نابسمان
مجازی را بخوریم پس از آنکه تب و تاب و هیاهوها فرو نشست به سرنوشت برخی از قالبها و جریانات شعری چون جریان غزل پست مدرن دچارشویم . جریانی که اگر به هیاهو زدگی دچار نمی شد بی تردید می توانست
زاینده و کارا باشد .
پیشنهاد دیگر بنده این است که پس
از همسوشدن سرایندگان شعرهای سه مصرعی در باره نام و فلسفه وجودیاش
, جایزه ای سالانه را
برای بهترین شعرهای کوتاه نیمایی پی ریزی کنیم , تا هم مسیر ما از شعرهای کوتاه بی وزن
و قالب های دیگر جدا شود و هم به گونه ای بسیار جدیتر شعر کوتاه نیمایی را پی بگیریم .
بخش نخست نوشتهام را با پرسشی به پایان
میرسانم و در بخشهای پسین تر , این نوشته را با
کالبدشکافی و بررسی
سخنان برخی از شاعران شعر
کوتاه سه مصرعی و نیز معرفیشعرهای شان پی میگیرم .
چه ویژگی هایی شعر کوتاه سه مصرعی ما را از شعر نیمایی جدا می سازد ؟
آقای آقامجیدی عزیز
سلام و ارادت همیشگی.
بنده چنان که شما خودتان هم مسحضرید، از سال 83 در سرودن نوخسروانی ام و از همان سال ها رسماً در وبلاگ و مجله شعر و کتاب پرنده بودن کارهایم را نشر کرده ام.
آن زمان ها هنوز کسی نشر نکرده بود کارش را. کم کم کارهای آقای سیستانی را در اینترنت خواندیم. از پاییز هشتاد و نه هم جناب فولادی آمدند.از آغاز تا امروز همه ی حرفم مشخص است: "حفظ هویت شعری که از من و ما اصیل تر است."
این که می فرمایید قانع شدن هریک از طرف ها ناشدنی است، من با حرف شما در عین ارادت قلبی مخالفم.
اگر شما ملاحظه بفرمایید، و حرف و سخن ها را مطالعه بفرمایید، می بینید که منطق حرف های بنده و آقای پیام سیستانی کمی نزدیک به هم است. البته ایشان از نظر بسیاری جزئیات با بنده اختلاف نظر دارند، اما چون زیرساخت دیدگاهشان و منطقشان نزدیک است تا حدی به بنده، بنده هر زمانی حاضرم با ایشان به گفت و گو بنشینم.
می دانم نتیجه ای که از گفت و گو با ایشان حاصل شود به صلاح و مصلحت شعر خواهد بود.
اما حقیقت این است این یار و یارکشی ای که دارد در سیولیشه اتفاق می افتد، اصلا مورد تایید بنده نیست.
نمی دانم.
دوستان چرا چشمشان را می بندند بر حقایق و نظراتی می دهند که گاهی متحیر می مانم که ما را و جامعه فرهیختگان ما را چه شده است...
دوست عزیز
جناب توکل
منطق میوه فروشی را بگذاریم برای میوه فروشی!
بحث بازاریابی و فروش نیست اینجا!
این را بگویم که من به حرف جناب سیستانی از این باب معتقدم که فرمودند " پذیرفتن هر نام، پذیرفتن فلسفه ای ست که در پس هر نام است"
اینجا کسی خرده نمی گیرد که چرا آقای فولادی تبلیغ کرده.
اتفاقا این حرکت ایشان قابل ستایش است.
اما اگر آمار جستجو در اینترنت معیار درستی و صحت است، امروزه هزاران دروغ تاریخی و شایعات جعلی به وفور در اینترنت قابل جستجوست. مثلا ـ معذرت می خواهم ـ پمپه دیوث و بیلاخوخان که حکایتی تمسخر آمیز است و کم کم مردم دارند باورش می کنند.
بحث و گفت و گوی ادبی، شیوه و منطقی دارد. اینجا همه ی عزیزان سالهاست در عالم ادبیات قلم می زنند.
از این عزیزان توقع بیشتری می رود
با سلام خدمت همه ی دوستان ،
بنده ذیل مطلب جناب آقای دکتر فولادی تحت عنوان " سه یادداشت در باب سه گانی " نظرمخالفم را ــ اختصاصا راجع به یاداشت اولشان ــ نوشته ام . در مورد بحثی که اینجا در گرفته است نیز با دکتر راثی پور موافق ترم ؛ اینکه حساسیت نسبت به نام قالب نشان داده نشود . این امید که طرفی ، طرف دیگر را بتواند مجاب کند ، نشدنی است .
بنده خدمت تمام دوستان که توی بحث شرکت کردند سلام عرض می کنم.
چون ممکنه حرف زدن من تعبیر به طرفداری بشه فقط می خواهم یک مسئله کوچک رو بگم.
حتما القای معنی رو شنیدید.مثلا وقتی می گیم سبک هندی بلافاصله صائب به ذهن ادم میاد.یا مثلا چنگیز بلافاصله مغول تداعی می شه.
اما وقتی می گیم شعر سه سطری یا نو خسروانی این ها نمی تونن تداعی معانی کنن.
علتش هم اینه که نتونستن تو عرصه ادبی برا خودشون جا باز کنن.
همین محیط اینترنت بگرد ببین سه گانی چندتا نتیجه جستجو می ده و بعد بگرد ببین نو خسروانی یا سه کایی چند تا نتیجه میاد.
می بخشین که یه مثال پیش پا افتاده می زنم اما انگار دو تا میوه فروشن یکی تبلیغ می کنه و خوب می فروشه اما یکی تبلیغ نمی کنه.
خب حالا گناه اونکه تبلیغ می کنه چیه؟
تبلیغ نکنه؟
به قول گفتنی تبلیغ هزینه نیست یک نوع سرمایه گذاریه!
پیغام جناب عاطف راد در باره یادداشت نخست جناب فولادی
از آن جایی که این پیغام برای شاعران جوان مهم و ارزشمند است , بنده تصمیم گرفتم که این پیغام را بی کم و کاست در اینجا نیز نشر کنم .
.....................
دوست گرامی
با سلام
نیما میخواست تمام قید و بندهای غیر ضروری را از دست و پا و پیکر شعر باز کند و شعر را از محبس قید و بندهای دستوپاگیر رها سازد. هنر اصلیاش هم همین بود که جسارت این کار را داشت و با مهارت و هنرمندی این کار را انجام داد.
شما میخواهید باز بر دست و پای شعر قید و بندی تحت نام "سه گانی" بزنید و باز شعر را اسیر محبسی تازه کنید. باشد. این کار را بکنید (چون صلاح مملکت خویش خسروان دانند) ولی لطفن از اسم نیما برای این عقبگرد مایه نگذارید و تمایلات خود را تمایلات نیما و پیروانش وانمود نکنید.
دوست گرامی
این حرف که "سهگانی هستهی مرکزی تمایلات هنری نیما و پیروانش بوده است" یک ادعای بیپایه و نادرست است و هیچ واقعیتی در آن نیست..
پس دوستان احتمالا برخی از بزرگواران از فرم های دیگری که بنده و سرایندگان دیگر سروده اند بی خبرند وگرنه ده ها فرم دیگر را هم می توانند به سه پاره بیفزایند . ساختمان جمله و نیز فعل در زبان فارسی دری چنان گسترده است که شما هزار گونه ی دیگر هم می توانید به این داستان بیفزاید اما اینها جز به ریشخند گرفتن ما سودی ندارند . براستی ختما گمان دوستان این است که من هزار سه پاره به زبان مادری ام یعنی زبان مردم سیستان و سه پاره های فارسی دری را هم در مکتب برخی از دوستان تلمذ کرده ام.. جناب راثی پور عزیز این چیز شگفت انگیزی نیست به گمان شما ؟ این مسیر نابودی شعر ما نیست . تازه تا پیش از یاداشت های جناب فولادی که کل شعر نیمایی را پیش قراولی برای رسیدن به سه پاره می داند , هرگز در این باره ها سخن نگفتم اما دیگر سکوت جایز نیست چون خسارت زا است. او حق دارد بنویسد و بگوید من و دیگران هم حق داریم بنویسیم و بگوییم .
شما می توانید برای هر کدام از این سه پاره ها نامی بگذارید .. گمتن نمی کنم چیز دشواری باشد.
۱-
بوسه زد بر گونه های سیب , بادی مست
گفت با خود " خانه ات آباد "
سیب کمرو؛ سرخ شد ؛ افتاد .
***
۲-
چشمه, نامه ای به ماه بالغی نوشته است :
" ماه من سلام
عاشقت شدم ـ به جان چشمه ـ والسلام "
***
۳-
کنار گیسویش می گفت دستی :
" چه گیسوهای خودمختار مستی "
- چرا گیسوی مستت را نبستی ؟
***
۴-
غم به او می گفت " دلتنگم به جانت ؛ مست کن ما را "
با دلی همدست کن ما را
لرزه بر اندام من افتاد
***
۵-
چشمه بی تاب است.
ماه آیا می رسد از راه ؟
حرف دارد؛ حرف دارد؛ حرف دارد؛ ماه.
***
۶-
تازه پی بردم چرا گیسوی مستش ؛ پیچ در پیچ است
زندگی در گیسویش هیچ است
گیسویش وردی ست؛ باید خواند.
***
۷-
پشت کوه قاف شهری بود
پادشاهی داشت قاتل بود
نام او دل بود
پیام سیستانی .
ادامه ...
عزیز دلم جناب راثی پور همانگونه که عرض کردم بنده هرگز نگران این جریان نیستم اما نگران بهره برداری از تلاش های خودم و دوستان دیگرم هستم . به سخنی دیگر اگر فردا دیدید و خواندید که این سروده های بنده نیز به عنوان شعرداستان ها و یا داستانشعرهای جریان سه پاره , یا سه پاره های روایی , یا قصه گویی در سه پاره.. یادداشت شدند هرگز شگفت زده نخواهم شد .. همانگونه که فرض گنید اگر من روزی از وزنهای رایج در غزل برای سه پارها بهره بگیرم و عنقریب است که فردا ما شاهد , غزل -سه پاره / مثنوی - سه پاره / دوبیتی - سه پاره / رباعی - سه پاره / خواهیم بود . یا این که اگر سراینده در گوشه ای از جهان سه پاره ای غاشقانه / اجتماعی / سیاسی / طنز و.. بنویسد و کسی و یا بنده الساعه دست بکار تدوین و دسته بندی براید و بنویسد . سه پاره سرایی از دید مضومن انواعی دارد از جمله / سه پاره عاشقانه / سه پاره اجتماعی / سه پاره سیاسی / سه پاره طنیز.... سه پاره شاد / سه پاره ناشاد / و یا شاعری قافیه را به ضرورت در مصرع جا به جا کند همانگونه که این سنت در شعر ما بوده است و بنده و دوستان دیگر هم صدها بار این کار را کرده ام اما کسی برخیزد و برایش تدوین نامه ای بنویسد و بگوید , سه پاره با قافیه اول و دوم / سه پاره با قافیه دوم و سوم / سه پاره با قافیه اول و سوم / سه پاره بی قافیه / سه پاره سپید.. عزیز دلم جناب راثی پور همانگونه که پیشتر عرض کردم شما استاد ما هستید و چون بنده هر سال صدها دانشجو تربیت می کنید اما بی تردید خوب هم معنای سخت و راز سخنم را در می یابید ... برایستی به گمان شما آیا این ها سخنان سنجیده ای ست ؟
ادامه..
سخنان ارزنده شما در باره بی معیاری و بی درو پیکری برخی از این نوشته های سست مهم است . خواندم و درد شما را می دانم . درست است که هر کسی می تواند به تعداد اعداد ریاضی قالب بیافریند و کار چندان دشواری هم نیست اما شخصیت دادن به این قالب و تشخص , هویت و نیز داشتن زبان از ویزگی های هر قالبی ست .. که اگر داستان به اینگونه پیش برود شما فردا شاهد دوباره نویسی بسیاری از دوبیتی ها و رباعی ها و شعرهای کوتاه نیمایی در سه پاره خواهید بود .. من اصلا نگران این جریان نیستم همان گونه که از روزی که شنیدم هم نبودم. همان گونه که اگر شما و جناب عاطف راد هم به یاد داشته باشید در دینگ دانگ خبری از این گونه شعرهای سست نبود . بی گمان به یاد دارید ... همنگونه که بنده به یاد دارم .
همه ما مقصریم . همه سردبیران آگاه , دانشمند و چیزدانی چون شما هم مقصر هستید .. سنت سر دبیری در فرهنگ و ادبیات گلچین کردن شعرها و جدایی سره از ناسرها بوده است. من خود سردبیر چندین نشریه بوده ام . بی تردید اگر نوشته و یا شعری از خود مدیر مسیول هم باشد , اما سست و نازیبا و دسته چندم باشد نباید نشر شود . هر نشریه ای منشی دارد که باید نویسنده خود را با منش نشریه همداستان کند . این سنت در هر نشریه خوبی در کل جهان وجود دارد . اگر نوشته ای سست باشد هیچ نشریه ای نشر نخواهد کرد. سخن بر سر سانسور نیست , سخن بر سر سست بودن نوشته است . این دو با هم اشتباه نشود . . درست است که هر کسی می تواند هر گونه که دوست داشته باشد بنویسد و فکر کند اما نشریات هم بر همین باور نباید تن به هر شعر سست و نوشته ی نامرغوبی بسپارند که در کوتاه زمان هویت و شخصیت خود را از دست خواهند داد. اگر این سنت و این منش نباشد شما نمی توانید شعرهای سپید و بی وزن را در نشریه سیولیشه نشر نکنید .
بنده تا زمانی که گفت و گو ها با بی احترامی کردن آلوده نشود هیچ ایرادی در پی کرفتن گفت و گوها نمی بینم . نشریه حانه ای و محفلی و کانونی برای گفت و گوست . برای روشنگری و بالندگی . هیچ ایرادی ندارد که تا روشن شدن فلسفه و ریشه های وجودی این قالب , دوستان از همان نامی که می اندیشند زیبنده است ااستفاده کنند ما نیز از همان نام های پیشنهادی بهره می گیریم تا ببینیم زمان چه داوری خواهد کرد . راستش جناب راثی پور بنده از بنیاد با بسیاری از سخنانی که ایشان در نوشته های خود بدان ها پرداخته اند ناباورم . اما هرگز نیز در این چند سال پا را از دایره اخلاق بیرون نگذاشتم و هرگز نیز نخواهم گذاشت , اما از نوشتن و روشنکری نیز پا پس نمی کشم چرا که برای شعر نیمایی خسارت زا خواهد بود . ما برای شعر نیمای و آزاد تلاش کرده ایم , خون دل خورده ایم و سال ها مبارزه کرده ایم تا نشان دهیم که بر باور بسیاری از منتقدین هنوز این جریان زنده است و شعر کوتاه من پیش درآمدی برای نشان دادن شعر بلند نیمایی و آزاد است . اکنون من از شما می پرسم که آیا سه پاره های ما شعر نیمایی و آزاد است یا نیست ؟ اگر هست چرا و اگر نیست چرا ؟
ارادتمند شما / پیام سیستانی
درود بر جناب راثی پور عزیز و مهربان
بی تردید تا همیشه وامدار مهربانی های شما برای پی گرفتن این گفت و گو هستم . شاید بپرسید چرا این گفت و گو برای بنده مهم است ؟ نخستین دلیلش شعر نیمایی و فلسفه شعر نیماست. می دانید که سال هاست شعرنیمایی را / خواسته و یا ناخواسته / خوب یا بد / به حق و ناحق / بسیاری از شاعران , صاحبان نشر , دست اندرکاران مطبوعات و نیز بی درو پیکر شدن جهان مجازی به حاشیه رانده اند . امروز تا با ناشری از شعر نیمایی سخن می گوید ناخواسته واکنش منفی نشان می دهد . تا با نشریه ای برای باز کردن صفحه ای گفت و گو می کنی بدون این که شعرت را خوانده باشد و دیده باشد برایت می نویسد که نشریه ما شعر نیمایی نشر نمی کند . می دانی چرا عزیز دلم ؟ نخست برای این که بسیاری از نقادان گمان دارند که شعر نیمایی سال هاست دور خودش می چرخد . جانش کم تپش شده است . نتوانسته است پوست اندازی کند . دیگر توان باروزی و زایندگی ندارد . زهدان آفریننده اش سترون شده است . به بلوغ کامل رسیده است و دیگر جایی برای نفسس کشیدن نمانده است . انگیرهایش را از دست داده است و رویا سازی در او مرده است . بسیاری گمان دارند که پس از قله های بزرگ شعر نیمایی زبان نیمایی نیز با به قله رسیدن انگیزه هایش را از دست داده است .. دیگر نتوانسته است جهان تازه ای را در زبان نشان دهد .. شاعران تن اسان شده اند ..توان رویارویی با وزن را از دست داده اند.. شاید به گمان بسیاری این سخنان پر بیراهه هم نباشد اما من باور ندارم . شاید باور داشته باشم که چندی ست در لاک خویش فرو رفته است و یا کم تپش شده است اما باور ندارم که میرا شده باشد.. سال هاست در پی نشان دادن شعر نفس گیر و ریشه دای هستم که هنوز می تواند تر و تازه باشد و با لحنی تازه با زبان و زندگی سخن بگوید .نشریات بسیاری را ناگزیر کرده ام تا این شعر را بپذیرند و باور کنند . پس نخستین بنیاد هر راه تازه زبانش است که در این باره بیشتر سخن هواهم گفت .
در مجموعه عصرها که به زودی نشر می شود این را نشان دده ام . شعر های کوتاه من ادامه همین سنت است . هم با شعر بلند و هم کوتاه سال هاست خوگیرم تا نشان دهم که وزن هنوز کاراست. ریتم هنوز زنده است . و با این شعرها توانسته ام در حارج از ایران و داخل بسیاری از کسانی که به شعر نیمایی بد باور شده بودند که متقاعد کنم , اگر خودستایی نباشد نامه های بسیاری از شاعران و صاحبان نشریات و منتقدین و بزرپان شعر نیمایی دارم که باور دارند که با این شعر شعر نیمایی و آزاد زنده است . وزن هنوز توان دارد که لحن هایی تازه بیافریند . به ناشناخته های زبان یورش ببرد و با درجازدگی زبان بجنگد .. اینها را گفتم تا بگویم که سخن من شخصی نیست . سخن بر سر ادبیات است. ادبیات جایی برای سهم خواهی و دوست بازی و تغارف نیست . ما اگر ادبیات را به تغارفات بسپاریم قافیه شعر نیمایی را باخته ایم . اکنون در این وادی پرهیاهو اگر هم یکی خواسته و ناخواسته و آگاهانه و ناآگاهانه بیاید سخنانی شورمنشانه را بی آن که واقعی باشند بزند کار ما ساخته است. درست می فرمایی هر کسی حق دارد سخن بگوید و من به این باور دارو و به همین دلیل است که من و شما سحن می گوییم و گفت و گو می کنیم . نکته ریز این است که برخی از جریانات ادبی را نمی توان با هم مقایسه کرد.. این مقایسه خسازت زا و اگر بی پرده بگویم نا برابر است . مثل این است که جوانی دو وازه لوستر و بوق و ماشین را وارد غزل کرده باشد و نامش را هم مدرنیزم گذاشته باشد و ادعای زیر و رو کردن زبان و جهان غزل را داشته باشد , بدون این که درکی درستی از زبان و شخصیت غزل داشته باشد و بعو هم نامش را کنار صایب تبریزی و بیدل و منزوی و ابتهاج جار بزنیم .. آیا به گمان شما اگر این به فرهنگی تبدیل شود با این بی در و پیکری جهان مجازی چیزی برای ادبیات می ماند؟ اما او حق دارد بگوید و جا ربزند اما گرفتار شدن چیزدان ها و سخندان ها و اهل دانش در اینگونه بازی ها خسارت زاست .
شبیه به همین داستان را ما چند سال پیش در غزل داشتیم که هم شما به یاد دارید و هم بنده . اما چه شد ؟ به کجا رفت ..نه تنها سودی برای غزل نداشت بلکه به شخصیت غزل هم در نگاه مردم خسازت زد ... .
درود بر جناب عباس نژاد عزیز
بی تردید من نگرانی و احساس شما را با جان و دل می فهمم و درک می کنم چرا که اگر ما بدور از هرگونه شورمنشی و جانبداری نتوانیم گفت وگو کنیم بی تردید جایی از مسیر فرهنگی ما ایراد دارد . گفت وگو های منطقی نشان دهنده بلوغ فرهنگی ما می تواند باشد و ما همچنان با آرامش و با پرهیز از پیشداوری و شورمنشی پی گیر خواهیم بود و از این که دوستان همواره پیگیر این بحث هستند شادمانم. خواهش من از شما این است که هم چنان در این گفت و گو شرکت کنید , شرکت کردن عالمانه , بدون پیشداوری و با پرهیز از جانبداری شما و دوستان دیگر بهترین شیوه برای پیشبرد اهداف مهم فرهنگی و سازندگی و بالندگی ست . همه می دانند که نه من سود شخصی دارم و نه شما و شاید کمی خودخواهانه نیز باشد اما باز بر هیچ کس پوشیده نیست که هم شما از دیرباز / حتی / پیش از این که برخی دوستان به سه پاره سرایی دل بسپاند , سه پاره می سرودید و هم بنده. تازه داستان بنده در سه پاره سرایی اگر عمرش به درازای جند دهه نباشد کمتر نیست اما باز ادعایی نداریم چون هدف رشد و بالندگی شعر است . نکته مهم تر این که دستکم کسی نمی تواند به بنده یا شما اتهام خودخواهی و من منشی بزند چرا که اگر در این ادنیشه بودیم سال ها پیش و در زمانی که برخی دوستان تازه پا به دایره سه پاره سرایی گذاشته بوند باید این سخنان را می گفتیم اما چون ذات شعر برای ما مهم بوده است , دل به چنین داستان هایی نسپردیم . از این گذشته جنس شعر بنده جز در سه پاره بودن هیچ شباهتی به آن چه برخی از دوستان می گویند ندارد ..به سخنی دیگر از روز نخست آن چه من در پی اش بودم شعر بود . شعری که هم شخصیت داشته باشد و هم زبان . زبان مستقلی که بتواند گویای جهان و جان این قالب باشد .. اما از قضا برخی از دوستان با سطحی نگری و هباهو و جنجال جنس نامرغوبی از این شعر را نشان دادند که دستکم به سود بنده و شما خواهد بود چون داوری نهایی با خواننده است..و نیز با اهل دانش ادب.
تا همین اکنون نیز بسیاری از بزرگوارانی که یا شعر نیمایی می سرایند و یا دستی در شعر دارند با ما همداستانند . / حتی شاعران سپید سرا که به شدت با شعر نیمایی در تضاد هستند / نیز مدل ما از این شعر را بسیار مدرن می دانند و , مدلی که بسیار پیش تر در شعرهایمان نشان داده ایم . یکی از دلایلی که بسیاری از دوستان و شاعران نیمایی از این گفت و گو پرهیز می کنند اما با بنده و شما همداستان هستند , برای دور شدن از دلخوری ست اما با نامه و پیغام همچنان با سخنان ما همداستان هستند . تنها تفاوت این است که ما کمتر اهل مصاحبه و جنجال بوده ایم و برخی از دوستان به جای سرودن بیشتر گرفتار این داستان های حاشیه ای بوده اند . اکنون کار به جایی رسیده است که ما به جای گفت و گو در باره جوهر شعر و نیز ساختمان شعر به این گونه گفت و گوهای توانفرسا رسیده ایم . بخشی از تلاش آینده من نشان دادن این ساختمان است . چرا که اگر ما نتوانیم ساختمان مدرن خودرا نشان دهیم تا همیشه از شعرهایمان بهره برداری خواهد شد . برای نمونه به محض این که ما شعر تازه ای با فرم تازه ای نشر کنیم , ساعتی بعد تر این فرم و ساختمان تازه را یا گپی برداری می کنند و یا درزیر مجموعه جریان سترون خویش قرار می دهند . گویا برای ما چاره ای جز گفت و گو و پیگیری نشر مداوم نیست . همان کاری که من در رازنای این چند سال نکردم و کار چنین شد که می بینی .
از این گذشته بخشی از سخنان ما شخصی نیست . پس ما هم چنان پی گیر این گفت و گو خواهیم بود که بی تردید به سود بالندگی شعر است .
ارادتمند شما / پیام سیستانی
سلام مجدد خدمت علاقه مندان شعر نو و دوستان بزرگواری که در این بحث شرکت کرده اند .
اول از همه در تایید فرمایش جناب مظفری خدمتتان عارضم
در همان وبلاگ مذکور شعری چنین نوشته شده بود:
کودکی در دفترش طرح کبوتر زد
صفحه های دفترش بال کبوتر شد
دفترش پر زد
که در نقد همه تعریف و تئصیف کرده بودند و یکی الله و اکبر می گفت و دیگری فتبارک الله احسن الخالقین.
وقتی بنده به تکرار دفتر اعتراض کردم و گفتم می شود شعر را می توان چنین نوشت :
کودکی طرح کبوتر زد
صفحه شکل بال پیدا کرد
دفترش پر زد
مدیر محترم سایت چنین افاضه فرمودند که: البته همه جا تکرار عیب نیست.مثلا ما در دعا ها و ذکر ها هم تکرار کلمات را داریم!!!!!!!!!!!!!!!
این مبنا و این شیوه خودش بدترین ضربه را به سه گانی و جریان آن می زند.
در مورد پاره اول نوشته های دکتر فولادی نظرم این است که مشابه چنین ادعا هائی در همه کتابهای شارحان و منقدان شعر نیمائی دیده می شود.
همین اواخر در کتاب بوطیقای شعر نو مولف محترم در کل کتاب نتیجه گرفته است که کار اساسی نیما حرکت از ابژه به سوبژه بوده و نه مرحوم احمد شاملو و نه مرحوم اخوان نتانسته اند این نو آوری را درک و پیاده کنند.
اگر جناب فولادی در اول عبارت ....آنی که از نظر نیما و اخوان و شاملو، باید باشد، سهگانی است. سهگانی، هستهی مرکزی تمایلات هنری نیما و پیروانش بوده است...
می نوشت این استنباط من است مسئله حل بود.خوب قبول کنید هر کسی حق دارد از کارش و شعرش دفاع کند.
اما در مورد نو خسروانی بنده هیچ گونه جبهه ای نگرفته ام و اصلا بحث خسرو پرویز و... را موضوعی خارج از شعر می دانم.
خود جناب فولادی نیز در طبقه بندی شعر سه گاهی ،آنهائی را که هر سه مصراع هم وزن هستند سه گانی کلاسیک یا نو خسروانی می نامد که از قضا از 70-80 سه گانی که من نوشته ام شاید بیش از 70 درصد شان نو خسروانی محسوب می شود.نمونه اش هم در همین شماره اخیر موجود است
جناب راثی پور
هیچ موافق آنچه در پس این جریان ها دارد اتفاق می افتد نیستم.
اگر بناست بر سنت کج رفتاری ادبی و فرهنگی صحه بگذارید، دیگر با امثال بنده چه کارتان؟
بسیار خب! نوخسروانی زشت و خسرو پرویز ظالم و امریکا جنایتکار و مریخ قرمز!
اما اگر هزار نام برای شعر سه سطری بخواهیم بیاوریم، قطعا آخرینش چیزی است که آقای فولادی از خودشان گذاشته اند.
با آقای سیستانی به شدت موافقم که پذیرفتن هر نام، پذیرفتن تعاریف، فلسفه و بوطیقای پشت آن نام است.
شعر این قدر بی قاعده است؟
حتما هست!
ادامه...
اکنون خواهش من از شما و دوستان این است که آیا این سخنان شورمنشانه شعر نوپای ما را نابود نخواهد کرد ؟ آیا ما را دیگران با این سخنان به ریشخند نمی گیرند ؟ آیا براستی این تحول عظیمی که جناب فولادی ادعای آن را دارند در شعر سه پاره ایشان و دوستانش اتفاق افتاده است ؟ دستکم شما و دوستان دیگر که اهل خرد و دانش و نقد هستید و سالیانه صدها دانشجو دارید به دانشجوی کوچکی چون بنده این تحول را در شعر های ایشان نشان دهید . از این گذشته با سخنان تازه ایشان دیگر گمان نمی کنم که دستکم بتوان با ایشان همداستان و همسو شد .. چرا که همسویی با ابیشان به معنای پذیرفتن باورهای شورمنشانه ایشان است و من چون خود را شاعری نیمایی می دانم و چون شما از جرعه نوشان این مکتب هستم , هرگز نمی توانم این شعر را از سنت نیمایی جدا بدانم . از این گذشته بنده هرگز به دنبال نخستین شاعر سه پاره سرا نمی گردم و نخواهم گشت , همان گونه ما نمی توانیم روشن سازیم که نخستین دوبیتی سرا و رباعی سرا و غزل سرا و چارپاره سرا و...... چه کسی بوده است .؟آیا به گمان شما اگر امروز جوانی در وبلاگش شعر سه پاره ای بسراید و بعد هم نامش را ثلاثی , ثلاثه و چیزی شبیه به اینها بگذارد بی آن که در شعرش جز چند تصویر ساده هیچ تحول زبانی اتفاق نیفتاده باشد بر شما یا ما که داستان را میدانیم بایسته است که در پی اش راه بیفتیم و او را مکتب دار جریان ثلاثه سرایی بنامیم ؟ عزیز دلم جناب راثی پور به گمانم بایسته است که ما هنگامی که در باره ادبیات سخن می گوییم , بنا به سنت فرهنگی و ادبی و نیز اخلاق فرهنگی , دوستی ها و رفاقت ها را از ادبیات و فرهنگ جدا سازیم تا دستکم سهمی در نابودی فرهنگی نداشته باشیم . من و جناب فولادی دوست هستیم و این نقدها گمان نمی کنم که چیزی از دوستی ما بکاهد . همانگون که در سنت ادبی ما همواره گفت و گوهایی داغ بین شاعرن جریان داشته است .
شما بهتر از هر کسی می دانی که بنده چند سال است که سکوت کرده ام . سکوت بنده به معنای تایید سخنان برخی از دوستان نبوده است , بلکه به این معنا بوده است که این شعر است که باید تاثیر گزار و جریان ساز باشد نه گفته ها و سخنان ما و هنوز هم همان گمان را دارم اما گاهی برخی از سخنان ویرانگر هستند و ناخواسته خاموش ترین انسان را به واکنش وا می دارند . گویا در سنت ادبی ایران سکوت کردن چیز خوبی نیست . و بنده این بار چون سخن بر سر نیما و پیروان نیماست و من هم بی تردید پیرو نیما و از دلبستکان مکتب نیمایی هستم و از قضا یکی از شاعرانی هستم که بیشترین سرئده هایم در دو زبان مادری ام و فارسی دری سه پاره سرایی ست و از نخستین کسانی هستم که از سال ها پیش به زبان مادری ام و فارسی دری سه پاره ها را به نام های سه کایی و آیکه در زبان مادری ام می سرودم , سرودهایی که از قضا همگی در اوزان نیمایی هستند و وزن آزاد دارند . . در هر روی من نه خواستی شخصی دارم و نه در جدل های شخصی شرکت کرده و می کنم . سخن من نقدی در باره نوشته های ایشان است و چند پرسش ساده . ایشان ادعاهایی را مطرح کرده اند و دستکم من نمی توانم در باره این سخنان خاموش باشم و خاموشی من اینبار خسارت زا خواهد شد . از این گذشته تا هنوز من به یادداشت های دوم و سوم ایشان نیز پاسخ نداده ام که در آنجا ها نیز ادعاهای شورمنشانه زیادی را مطرح کرده است که باید کالبد شکافی کنم .
در باره اهمیت نام در نوشته ای جداگانه سخن خواهم گفت ...
ارادتمند شما / پیام سیستانی
سه یادداشت در باب سهگانی / دکتر علیرضا فولادی
یادداشت اول: از نیما تا سهگانی
رسیدن به شعر کوتاه، هدف نهایی شعر نیمایی بوده است. بااینحال، نیما و پیروانش به دو دلیل از این کار بازماندند:
1. شرایط جامعه اجازهی این تحول یکباره را به آنان نمیداد، زیرا هرچند ایشان مقتضیات مدرنیسم و از جمله، جزئینگری را با جان و دل دریافته بودند، جامعهی ما هنوز در شرایط سنتی به سر میبرد و یک قرن طول کشید تا بتواند بهتدریج از این شرایط فاصله بگیرد.
2. هم نیما و هم پیروانش کوشیدند مدرنیسم را به شعر کلاسیک فارسی پیوند بزنند و با این که شعر کلاسیک ما پیشینههایی در کوتاهسرایی دارد، پیشینههای شناختهی آن، انطباق با ساختشکنیهای مدرن را برنمیتافتند.
این موانع سبب شد نیما در شعر به کاری متناقض دست یازد. اصل پیام شاعرانه در شعر نیمایی، کوتاه است، اما وی با تمهیداتی، به کش دادن آن پرداخت. از این چشمانداز، شعرهای نیمایی، عموما شعرهای کوتاه گسترشیافتهاند. یکی از تمهیدات نیما برای این منظور، تمسک به روایت در شعر بود. پیام کوتاه شعر با روایت، گسترشی هنرمندانه میپذیرفت. این یعنی یک نوع پدیدآمدن فضا برای هنرنماییهای بیشتر در پیرامون پیامی واحد که با شعر کوتاه نیز قابل انتقال است. نیما در این باره مینویسد: «قطعهشعر اگر کوتاه باشد، بهتر است تا این که مطالبی باشد که با وجود زیبایی آنها، بتوان آنها را حذف کرد. وقتی که شعر حادثهای را شرح نمیدهد و سرگذشتی نیست، هر قدر خلاصهتر باشد، بهتر است».
البته نه نیما و نه پیروانش هرگز نتوانستند این واقعیت را که «رسیدن به شعر کوتاه، هدف نهایی شعر نیمایی بوده است» انکار کنند و آن را از چند راه نشان دادند و ضمن آن، موانع را هم آشکار ساختند:
1. نیما 593 رباعی سرود و تلویحا ما را به عمق قضیه برد. عمق قضیه یعنی این که من میخواستم کوتاه مدرن بگویم، اما به دو دلیل بالا و شاید به دلایل دیگر، نشد که نشد و حال، این تمایل را با سرودن اینهمه رباعی پیش روی نسلهای آینده میگذارم.
2. اخوان با سرودن شش نوخسروانی، این تمایل را آشکارا به رخ کشید و در این راستا، گامی از نیما جلوتر نهاد.
3. شاملو، با ع.پاشایی به ترجمهی هایکوهای ژاپنی همت گماشت تا شاید راهی برای کوتاه در سپید باز شود.
این کارها با وجود ارجمندیاشان، هیچکدام، آنی که باید باشد، نبودند. آنی که از نظر نیما و اخوان و شاملو، باید باشد، سهگانی است. سهگانی، هستهی مرکزی تمایلات هنری نیما و پیروانش بوده است...
درود بر جناب راثی پور عزیز
سپاس از مهربانی شما که این گفت و گو را پی گرفته اید . بنده سخنان شما را به دو بخش , بخشبندی می کنم . بخشی که در باره گفته ها و نوشته های جناب فولادی است و بخش دیگری که در باره نام سه پاره است . بنده نخست بدون کم و کاست گفته های ایشان را نقل می کنم تا نشان بدهم که تلطیف کردن مهربانانه ی شما هم در جوهر سخنان ایشان کارساز و چاره گر نیست چرا که ایشان نه یک بار بلکه چندین بار در باره تحول عطیم شعر سه پاره و عدم درک نادرست نیما و پیروانش از مدرنیسم و این که هنوز بستر لازم برای رسیدن نیما و پیروان اخوان در کوتاه کردن شعر و رسیدن به سه پاره فراهم نبود تا این که یک قرن بعد تر شعر نیمایی با افتادن در جاده شعر سه پاره به ناگهان به بلوغ رسید . در صورتی که هم شما می دانید و هم بنده و هم هر کسی که اندک آشنایی با شعر داشته باشد که این سخنان نه عالمانه است و بیش از آنی که عالمانه باشد شورمنشانه است . من برای شماره آینده سیولیشه نقد بلندی بر گفته های ایشان نوشته ام و نیز به برسی این تحول عطیم . اکنون من نوشته ایشان را دوباره می نویسم .
ادامه دارد....
با درود به همه ی دوستانی که در این زمینه نظر داده اند.
اتفاقن جناب راثی پور در قسمت پایانی نظراتش به نکته ی ظریفی اشاره کرده اند.
در این چند سال اخیر به جای این که به اصل موضوع و شعریت یک سروده ی سه سطری پرداخته شود ، بیشتر به یار کشی و پذیرفتن هرگونه متن سه سطری به عنوان " سه گانی " اهمیت داده شده است . در این راستا هم وبلاگ هایی ساخته شده است که من نام یکی از آن ها را در خاطر دارم به نام سه گانیکو که ظاهرن در هفته یک شعر سه سطری را به نقد گذاشته و به اصطلاح نقد می کنند . با تورقی سرسری در این وبلاگ که اتفاقن یک بار خود من نیز یک شعر سه سطری برایشان فرستاده بودم متوجه نقد های آبکی و تعارفات معمول نشریات زرد را شاهد بودم . در این شعر ها و نقد ها بیشتر از هر چیزی شاهد واژه ی دستمالی شده ی " استاد " بودم . که دوستان به راحتی از این واژه ی مقدس برای هر کسی استفاده می کنند . اگر هم نقدی صورت می گیرد نه اصولی است و نه فنی . در هر صورت اگر در این باب کمتر نظر می دهم به این خاطر است که این مسئله به ذهن دوستان متبادر نشود که بنده هم دنبال سهمی در این زمینه هستم . من یک دوست دار و خواننده ی حرفه ای شعر نیمایی هستم و با چهار چوبی که بزرگان معاصر نیمایی برایم مشخص کرده اند ، شعر خوب و بد را برای خودم مشخص می کنم . همین.
سلام و درود خدمت پیام عزیز و دیگر دوستانی که در این زمینه قلم زدند.
نظر من در مورد قسمت اول نوشته های دکتر فولادی این است که این نوشته به منزله نفی زحمتهای نیما و دیگران نیست.شاید نتوانسته است منظورش را برساند.هدف نیما نوعی رها کردن شعر از قید و بندهای دست و پا گیر قدیم بود.نیمای بزرگ شعرهای بلند مثل پادشاه فتح،ققنوس،مرغ آمین و....کم ندارد
فکر می کنم کسی نیست که از میزان علاقه من به اخوان ثالث و تاثیری که از شعرهای ایشان گرفته ام بی خبر باشد .اما خودمانیم اگر قرار بود خسروانی با نام اخوان رایج شود تا به حال شده بود.متاسفانه زمانی اخوان این قالب را مطرح کرد که پیر شده بود و توان شاعریش تحلیل رفته بود.تا آنجا که شمس لنگرودی در کتاب باغ بی برگی شعر
کس در زمستان این شگفتی نشنید
آن مرغک آواز بهاری می خواند
بویت اگر نشنید پس رویت دید
را به سخره می گیرد.
برای اینکه نامی در حافظه ها رسوخ کند باید اولا بتواند از صافی انکارها و لج بازی ها که برای هر چیز تازه ای طبیعی است و ذهنهای معتاد به عادتها در گیر با آنند عبور کند.
دوم بار معنائی چیزی را که واجد آنست به نوعی منتقل کند.
سوم اینکه تلفظش راحت باشد.امیدوارم مرا به طرفداری از کسی متهم نکنید اما این سه ویژگی فقط در عنوان سه گانی وجود دارد.
هرچند قویا معتقدم که جناب فولادی با سعی در افزایش افزایش طرفدارانش از میان نوآموزان و به نوعی تحویل گرفتن شاعران ضعیف و متوسط سبب کرده است که کیفیت سه گانی هائی که امروز سروده می شود کمی پائین بیاید و کسانی ادعای شاعری و استادی کنند که ....بگذریم. ما اینجا با کسی تعارف نداریم.
درود بر دوستان عزیز
چنان که در زیر نوشته ی دوست عزیزم جناب عباس نژاد نیز عرض کردم , افزون بر پیشنهادات ارزشمند دوستان , بنده نیز پیشنهادی دارم که تا روشن شدن و به توافق رسیدن بر سر نامی که هم زیبنده ی این قالب سه سطری باشد و هم مورد توافق همگان , نام سه پاره را برگزینیم . خوبی سه پاره این است که هم آشناست , هم کوتاه ست , هم درپیوند با شکل بیرونی این قالب است و هم تمامی نام های پیشین را در خویش نهفته دارد , افزون بر این برای خواننده و حافظه فرهنگی و ادبی ما نیز آشناست . از یاد نبریم که ما پیش تر قالب تازه بنیاد چهار پاره را نیز تجربه کرده ایم و بخوبی از سوی حافظه فرهنگی ما نیز پذیرفته شد . هم اهل ادب پذیرفتند و هم هم عامه مردم . در این باره باز هم خواهم نوشت . اگر این پیشنهاد پذیرفته شد و جا افتاد که بهتر , اگر هم نه در ضمن گفت و گو ها می توانیم در پی یافتن نامی در خور باشیم .دوباره تکرارش می کنم .... .
سه پاره.
ارادتمند شما / پیام سیستانی
جناب مظفری
با سلام
با شما موافقم
با متدولوژی اختراع آقای فولادی، همه چیز را می شود دوباره و سه باره و هزارباره اختراع کرد. شاید این روش مشابه مقاله سازی های آکادمیک باشد که این روزها مد شده و از هیچ مقاله می سازند. با این ترتیب، به قول آفای علیرضا قاضی مقدم (صاحب مجموعه نوخسروانی آه در مه) می توان ورزشی اختراع کرد به نام "بال بال" که شامل همه ورزش های توپی دیگر باشد و بعد بگوییم "نگو فوتبال، بگو بال بال"، "نگو بسکتبال، بگو بال بال" و....
نخستین عارضه ی چنین متدولوژی ای، رواج هرج و مرج است.
بنده با شما موافقم. باید بحث و بررسی کنیم. ما مخترع و مکتشف چیزی نیستیم. ما میراث دار و امانتداریم. کاش در امانت خیانت نکنیم.
ادامه...
آیا براستی چنین است ؟ آیا اگر روزی روزگاری کسی چون شما , جناب عباس نزاد , جناب شاکری یکتا , جناب راثی پور , بنده و یا هر دوست دیگری از سر تفنن و یا باور شعری سه سطری بسراید باید بپذیرد که شعر نیما , اخوان , شاملو , فروغ , سهراب , شفیعی کدکنی و بسیار ی از شاعران بزرگ نیمایی ناقص بوده است و هدف همه آنها این بوده است که به شعر سه مصرعی برسند اما چون زور شان نرسیده است و هنوز بستر برای طلوع شعر سه سطری آماده نبوده است آنها بستر سازی کرده اند تا خورشید شعر سه مصرعی به ناگهان برای تکمیل شعر نیمایی طلوغ کند ...فرض کنید که این سخنان را یکی از سخندانان چون شفیعی کدکنی و یا دکتر خویی و یا حتی شمیسا که هنوز زنده هستند بخوانند و بعد هم از قضای روزگار روزی ما همدیگر را در جلسه ای ببینیم و باز از قضای روزگار در آن جلسه هم ما شعری سه مصرعی برای ایشان بخوانیم ... براستی آیا برای این بزرگواران به ما چه خواهند گفت ؟.. بی تردید هیچ نخواهند گفت . شاید تنها دمی به احوال و رفتار ما بنگرند و برای ما از بن جان دعایی و وردی بخوانند . شاید برای بسیاری از دوستان دیگر این ادعاها , سخنان معمولی , پیش پا افتاده و کم مسیولیتی باشد اما برای بنده اینگونه نیست . برای بنده که بیش از هرکسی در این قالب ,,چه به زبان مادری ام و چه به زبان فارسی دری شعرهای بسیاری زیادی سروده ام ,این سخنان بیشتر به شوخی می ماند , شوخی بسیار خطرناکی .
افزون بر این که اگر داستان به همبن گونه به پیش برود یحتمل است که فردا ما شاید به تعداد اعداد ریاضی قالب و ریخت ادبی داشته باشیم .
من شاعر نیمایی هستم و شعر خود را ادامه سنت شعر آزاد و نیمایی می دانم و هرگز خویش را تافته جدابافته ای از این سنت ها نمی دانم و هرگز نیز باور ندارم که این قالب شعر سه مصرعی تحولی شگفت و انقلابی دست نایافتنی در شعر فارسی دری ست . تنها جام کوچکی از اقیانوس شعر فارسی دری ست , تازه هنوز روشن نیست که آیا سخندانان و مردم هم شعر کوچک ما را می پذیرند یا نه . اما این که کسی ادعا کند که اقیانوس شعر نیمایی و سپید تنها و تنها برای رونمایی از جام لب شکسته ی شعر سه مصرعی کمر بسته است و به اینسو آمده است چنان است که کسی ادعا کند که مولانا با تمامی مثنوی ها و غزل هایش , سعدی با تمام شعرهایش , فردوسی با شاهنامه اش , حافظ با غزلهایش , فرخی و منوچهری دامغانی و خاقانی و نظامی و صایب و بیدل و شهریار و منزوی آمده بودند تا راه را برای دوبیتی و رباعی هموار کنند . دلیل هم این که هر کدام از اینها چند تایی رباعی سروده بودند . برادر من , نیما جهان شعر فارسی دری را به هم ریخت اما چنین ادعایی نکرد... اخوان زبان فارسی دری را عظمت بخشید اما چنین لاف نزد . شاملو جان و جهان زبان ما تازه کرد و دم نزد . سهراب سپهری لایه هایی از زبان ما که تا آن زمان بو نکشیده بودیم به ما نشان داد و در سکوت شعرش را گفت . طلبکار نشد . حسین منزوی در غزل تحولی ایجاد کرد و هیچ نگفت . تحولی که به گمانم تنها دوبار در غزل فارسی دری اتفاق افتاده بود . یعنی مثلث حافظ , بیدل و منزوی را تکمیل کرد . اما باز دم فرو بست .
من فعلا برای این که خدای نکرده بحث شخصی نشود از تاریخچه و سنت و روند شکل گیری این شعر سه مصرعی پرهیز می کنم اما اگر نیاز باشد بی تردید خواهم گفت .
سخن کوتاه این که اکنون مشکل من قالب نیست , مشکل بزرگ من این سخنان خسارت زا است . من نیز با شما همسو هستم و تا روشن این داستان , همچنان از نام شعر سه سطری یا سه مصرعی استفاده می کنم . ..
ارادتمند شما / پیام سیستانی
درود بر عزیز دلم جناب جلیل مظفری
از بن جان شادمانم که , هم باورهایت را می خوانم و هم سروده هایت را . همانگونه که می دانی بنده هیچ ادعایی نسبت به هیچ شعر و قالبی ندارم و نخواهم داشت چرا که هرگونه ادعایی جان شاعرانه ما را نابود می کند و شعر از جان شاعرانه ما رخت بر خواهد بست . با ادعا شعر نمی تواند نفس بکشد . می میرد و جوانه نمی زند . بهتر از هر کسی می دانی که دلبستگی ام به این قالب کوتاه و پر توان چقدر است . قالبی که امروز به قول جناب عباس نژاد هزار صاحب دارد اما دستکم من خودش را صاحبش نمی دانم چرا که پیش از آنی که از من یا از هر کس دیگری باشد از زبان و ادبیات است . و برای راستی گفتارم همانگونه که در پیغام توکل عزیز هم نوشتم همواره از دوستان دیگر و نام پیشنهادی شان با احترام یاد کرده ام . مثل این که مثلا کسی رباعی را بگوید چارانه و یا چارگانه... مهم این است که رباعی باشد اما امروز سخن بر سر نم نیست . من با گوناگونی نام ها هیچ مشکلی ندارم . اما اگر کسی امروز بیاید و نام رباعی را بگوید چهارانه و بعد هم مدعی شود که این چارانه داستان و فلسفه ای دارد و مانیفست جدایی برای او بنویسد , اگر شما نام پیشنهادی او را بپذیری به ناچار باید فلسفه اش را نیز بپذیری . برای نمونه با داعایی که دوست عزیزم جناب فولادی در باره نیما و پیروان نیما و کلا شعر معاصر مطرح کرده است و گمان دارد که در شعر تحول بزرگی ایجاد کرده است و هدف نیما و پیروان نیما نیز رسیدن به همین شعر سه سطری بوده است من مشکل دارم . بسیار زیاد هم . این سخنان که شعر سه سطری انقلابی در شعر ماست سخن نپخته و بی بنیادی ست . سخنی که اگر در مقابلش سکوت کنم بی تردید شاعران بزرگ ایران ما را به ریشخند خواهند گرفت . و یا گمان می کنند که ما از کاروان شعر جا مانده ایم و بی خبریم و یا ما را نوجوانانی می پندارند که از سز شور و جوانی چنین سخنانی را مطرح می کنیم و پیش از آنی که غم شعر داشته باشیم در اندیشه من منشی و شهرت خواهی هستیم و چون من هیچ باوری به سخنانی که جناب فولادی در سیولیشه نشر کرده است ندارم , و از سوی دیگر خودم را هنوز شاعری نیمایی و از پیروان نیما می دانم ناچارم که مسیر خود را جدا سازم . به گمان شما آیا این سخن زیبنده ی شعر سه مصرعی ماست ؟
من بخشی از سخنان جناب فولادی را بی کم و کاست نقل می کنم .: ایشان بی هیچ سندی می نویسند " رسیدن به شعر کوتاه، هدف نهایی شعر نیمایی بوده است."
" این کارها با وجود ارجمندیاشان، هیچکدام، آنی که باید باشد، نبودند. آنی که از نظر نیما و اخوان و شاملو، باید باشد، سهگانی است. سهگانی، هستهی مرکزی تمایلات هنری نیما و پیروانش بوده است."
.....
ادامه دارد ......
درود بر جناب غباس نژاد عزیز
سپاس از مهربانی ات برای نوشته ی ارجمندت . یادآوری های شما را با جان و دل خواندم . پوزش مرا بپذیرید . بی گمان اشتباه از سوی من بوده است . در باره نام ها هم گفت و گو خواهیم کرد .
ارادتمند شما / پیام سیستانی
درود بر توکل عزیز
از این که در این گفت و گو همراه هستی و ما را در دیدگاهای خویش سهیم می کنی , از بن جان شادمانم . بی تردید هدف بیشتر دوستان سراینده بالندگی و شکوفایی شعر ماست . بی تردید پس از اندک زمانی نام زیبنده ای نیز از دل این شعرها بدر می آید و من نیز برای پرهیز از هر گونه تنشی از سال ها پیش تلاش کرده ام تا تمامی نام ها را با هم زیر شعرهایم بنویسم اما گمان می کنم که اکنون پس از چند سال سکوت و نیز دوری جستن از هر گونه گفت و گویی در این باره , با نشر نوشته ی سه یادداشت از سوی جناب فولادی در نشریه سیولیشه بر خویش بایسته می دانستم که راه و مسیر خود را آشکارا روشن سازم چرا که اگر نام خاصی را بپذیرم ناچارم که فلسفه ای را که دوستان برای آن نام نگاشته اند را نیز بپذیرم . راستش تا پیش از این نوشته تلاش می کردم و کرده ام که از این بحث دوری کنم اما نوشتن این یادداشت ها گویا هیچ راه چاره ای را برای ما باز نگذاشته است . باز هم اگر شما و دوستان راه چاره و پیشنهادی دارید , بفرمایید تا دوستان دیگر نیز دیدگاهای خویش را بنویسند .
این سخن شما بسیار بجا و مهم است که با مدعیان سخن گفتن دشوار است .
ارادتمند شما / پیام سیستانی
قسمت دوم
به نظر حقیر، بزرگترین آسیبی که نام " سه گانی "به این ژانر شعری زده و می زند این است که: متاسفانه عده ای از دوستان که اتفاقن خود را از شاگردان جناب فولادی عزیز معرفی می کنند، چند صباحی است که دست به ابداع قالب هایی با نام " چهار گانی " و... زده اند. و شهر را شلوغ کرده و خود را با نام پدر شعر " چهار گانی " می نامند .
بماند این که کسی نیست به این جنابان بگوید که: عزیز جان ما درقالب " چهارگانی " زیباترین قالب ها و سروده های تمام تاریخ چندین و چند قرن شعر پارسی را داریم . فکرمی کنم اگر کسی تنها و تنها نام خیام و بابا طاهررا شنیده باشد، از طرح چنین مسائلی باید شرم داشته باشد.
به نظر بنده تنها و تنها اگر باور کنیم که شعر پارسی یتیم نیست و پدر و مادر دارد، و احتیاجی به قیم ونه نه و له له ندارد ، کافی است و البته نصف بیشتر راه را هم طی کرده ایم و از آسیب های احتمالی و جبران ناپذیر در امان خواهیم بود.
به نظر من کار جناب دکتر فولادی عزیز بسیار ارجمند بوده و اتفاقن سه سطری سراهای خوبی هم به جامعه ی شعر ما معرفی کرده اند (بماند اینکه عده ای هم با آسانگیری و تصور این که حرف خود را می توانند در سه سطر بزنند- البته بیشتر در قالب سپید که اتفاقن یکی از مشتقات سه گانی است که دکتر فولادی مطرح کرده اند، هر متنی را با عنوان "سه گانی" تحویل مخاطب می دهند)
احساس من این است که بهترین راه حل برای نامیدن این دست شعرها فعلن ( دقت شود ، فعلن ) " سه سطری "است . چون بنده در جایگاهی نیستم که نامی را پیشنهاد بدهم و فعلن تا رسیدن به یک جمع بندی کامل توسط اساتید و آگاهان به شعر کوتاه ِامروز ایران بهتراست که با همین عنوان از این دست شعر ها یاد کنیم.
با درود و عرض ادب
خوشحالم که بحث بر سر نام ِ قالب شعری که بسیار دوستش دارم و گاه و بی گاه در این ژانر، تفنن می کنم – در این جا در گفته است.
حدود چهار سال پیش بود که با نام " سه گانی " آشنا شدم و البته از طریق مقالات و سروده های دکتر فولادی عزیز .
ناگفته نماند که قبلن تحت تاثیر ِ نوخسروانی های اخوان در دهه ی شصت و هفتاد چند تایی از این دست سروده ها داشتم از جمله این شعر:
تاریک و باز مثل هر شب
از دوستی شب و ستاره
گل کرده حسودی ام دوباره.
اگر اشتباه نکنم اسفند سال 1392بود که قرار شد درکارگاه شعر کوتاه با مدیریت صابر جان کاکایی و حضور جمعی از شعرا و منتقدان شعر کوتاه از جمله جناب حمید رضا شکارسری و جناب اصلان قزللو و...در مورد این ژانر شعری بحث و تبادل نظر صورت گیرد .البته جناب علی رضا فولادی و جمعی از سه سطری سراها هم حضور داشتند . در آن دو جلسه که البته بنده در یک جلسه اش حضور داشتم همین بحث ها و اتفاقن خیلی هم درگیرانه و جدی پیش آمد و به نظر بنده به نتیجه ی قابل قبولی منتج نشد . تاسف بنده در این بود که جناب فولادی عزیز نتوانستند از نام "سه گانی " به آن صورتی که شایسته بود دفاع کنند .بیشتر بحث بر این بود که زنده یاد اخوان ، سال ها پیش این دست شعر ها را با عنوان " نوخسروانی " نامیده اند و دیگر چه اصراری است که بیاییم و نام دیگری را ابداع کنیم . حال بماند که اندک سروده های جاودانیاد اخوان در این زمینه از اوزان عروضی تبعیت نکرده و به نوعی در سرودن این اشعار از وزن های هجایی استفاده شده .
جناب سیستانی
بحثی در ذیل یادداشت بنده آغاز شده که تشریف بیاورید بد نیست. همین طور جناب راثی پور.
ضمنا جنابان
توجه کنیم.
"نوخسروانی" خسروانی نیست.
"سه گاهی" سه سطری نیست.
لااقل برای ورود به بحث این نکته ها را دقت کنیم.
علاوه بر این ها
باید منظری که هر اسمی از آن منظر توجیه دارد بررسی شود.
سه گانی که رسما جعل و نوعی انتحال است.
آیکه، سکایی و سه خشتی، مدعیانی قدرتمند از دو فرهنگ مختلف ایرانی هستند.
اما نکته اینجاست که اگر بخواهیم بوطیقای نویی بر شعر سه سطری بنویسیم، در نام هم ناگزیریم بگوییم: "نو آیکه" ، "نو سه خشتی" و ...
چرا که در سطح ملی و با تفکرات امروزی سامانش داده ایم.
نوخسروانی مزایایی دارد از نظر من که آن را پذیرفته ام و ترجیح می دهم در متنی بلندتر به آن بپردازم.
جناب پیام سیستانی
انتظار هم رایی و همکاری از شاعران که هرکدام خود را حادثه ای در ادبیات می دانند کمی خوش بینانه است.
حق هم دارند که در این ایام زرپرستی و زور پرستی همین که در باره معنویات بحث می کنند جای تقدیر دارد.
اما نظر من این است که عنوانی انتخاب شود که ثقیل نباشد و تعریف کننده هم باشد مثل رباعی که می گوید چهر مصراع هست یا دوبیتی
نو خسروانی هم ثقیل هست هم همان نیست که قبلا بود
آن یک شعر غیر عروضی و هجائی هست که با آلات موسیقی نواخته می شود لذا قطعا این اسم و عنوان باب نخواهد شد
سلام.
ممنونم از آقای سیستانی که از دوستان دیگر به بحث دعوت کردند.
یک نکته را تذکر بدهم و آن اینکه "سه گاهی" که بنده پیشنهاد داده ام، شعر سه سطری نیست. شعر 9سطری است.
در باب اسم، بحث سخت نخواهد بود اگر بتوانیم همه ما کوشندگان این راه، بدون غرض و بدون توهم اراده به ثبت ناممان در تاریخ بیاییم و جمیع شرایط را بررسی کنیم. بنده هم به دلایلی حامی نام "نوخسروانی" ام. اگر کسی از دوستان دلایل عقلانی و منطقی و پشتوانه داری داشته باشد، که کمکی باشد برای شعر سه سطری، بنده می پذیرم. ولی بحث و گفت و گو لازم است.
درود بر عزیز دلم جناب راثی پور
بی تردید همواره با مرامنامه هر نشریه ای همسو و همداستانم و برایم قابل احترام است. اتقاقا نه تنها تلطیف کردن اگر به روند گفت و گو خسارت نزند بد نیست بلکه بسیار هم خوب است . حتی هیچ ایرادی ندارد که سردبیران نوشته ها را ویراستاری بکنند تا هرچه شسته و رفته تر و پاکیزه تر نشر شود زیرا خوانندگان از مدیران این نشربه که به تمامی از استادان سخن هستند توقع ب زیادی دارند . باور کنید هرگز درنیافتم که کجاها را زدوده اید . تنها همین نکته را یاداوری کنم که بنده هرگز تا کنون در گستره ادبیات در اندیشه سود خویش نبوده ام و نخواهم بود چون همانگونه که شما نیز فرمودید , داور راستین زمان و مخاطب است و اگر درگیر این گفت و گو شدم بیشتر برای کم کردن خسارتی بود که این گونه سخنان به شعر نوپای ما خواهد زد . تردیدی نکن که اگر دیگرانی که استادان زبان و چیزدانان این گستره هستند اینگونه نوشته ها را بخوانند شما نیز باید پاسخگو باشی زیرا سردبیر این نشریه شما هستید . و از آنجایی که بنده عضو بسیار کوچک این نشریه هستم بر خویش بایسته دانستم تا پیش از آنی که شاعر و سخندان دیگری گریبانم را برای پاسخ ندادن بگیرد , با تمام احترامی که به دوست خوبم قایل هستم , سخنانشان را واکاوی خواهم کرد . تردیدی نکن که هرگز پا را از گستره نقد نوشته ها و شعرها آنسوتر نخواهم گذاشت . همه این بزرگواران از دوستان خوبم هستند و نیک می دانند که هر نوشته ای آنگاه که نشر می شود قابل نقد و واکاوی نیز می شود . ارادتمند شما / پیام سیستانی
سلام و عرض ادب
جناب سیستانی اول از همه معذرت خواهی مرا به خاطر تلطیف کامنت تان بپذیرید.بهر دلیل اگر نوشته ای حساسیتی برانگیزد و موجب تکدر خاطری شود گناهش به گردن ما می افتد که قصد داریم پاتوق و کلبه ای دوستانه فراهم آوریم.
اما در مورد مطلبی که فرمودید بنده شخصا نظرم این است که در عرصه ادبیات اگر چیزی جوهر و قابلیتی داشته باشد استمرار خواهد یافت و خروارها ادعا به اندازه یک هزارم ثانیه بر بقایش نخواهد افزود لذا حساسیت در این زمینه جز افزودن آتش دشمنی و کدورت فایده ای ندارد.
استنباط بنده این است که این بحث ها بدلیل اینکه طرفین دعوی از ادعایشان کوتاه نمی ایند راه به حداقلی از توافق نمی برد.
همان بهتر که شیوه مدارا در پیش گیریم و هرکس اتیکت و نام خودش را داشته باشد .تا پسند و اقبال عام به کدام تعلق گیرد.
درود بر جناب راثی پور عزیز . نخست این که باز هم نام جناب جلیل مظفری را از قلم انداختم که باز پوزش می خواهم . سخن شما در باره نام سخن سنجیده ای ست . بنده چند پیشنهاد داشتم اما هدف من نام نیست چرا که آن چه می ماند شعر است و هر شعری پجته تر , زبان آور تر و کامل تر باشد خواهد ماند . به قول قدما آن که برای داوری می آید از پس پشت می آید نه از اکنون و دیروز . من هرگز نگران نام نیستم اما این چند پارگی همواره با ادعاهایی نیز همراه است . ادعاهای گاه خسارت زا . برای نمونه یادداشت های جناب فولادی در همین شماره بسیار سخنان خسارت زایی ست و ما هم به ناچار چون درگیر این شعر هستیم از این خسارت ها در امان نخواهیم ماند . من دارم یادداشت هایی در باره یادداشت های ایشان می نویسم . گاهی ما تنها شعر می سراییم و گاهی ادعا داریم . من با دومی همداستان نیستم و همانگونه که شما و دوستان دیگر هم بنده را می شناسید هرگز اهل جنجال و هیاهو نیستم اما اهل گفت و گو هستم . چند راه باقی ماند . یا هر کسی راه خودش را برود و ساز خودش را بزند . یا بر سر مسیری با هم همداستان می شویم . بی تردید یاداشت پرتناقض ایشان در همین شماره سیولیشه برای شعر نوپای کوتاه ما بسیار گران تمام خواهد شد . بنده با نکته به تکته این یاداشت ها در باره روند تحول شعر نیمایی و شاعران نیمایی مشکل دارم و سرگرم نوشتن پاسخی هستم . تا زمانی که ایشان شعرش را می سرود . با هر نامی / هیچ ایرادی نبود اما امروز که این یادداشت ها را خواندم بی تردید راه ما جداست . شعر و زبان من وامدار نیماست و وامدار شاعرانی چون اخوان / شاملو و سهراپ . من هرگز نمی توانم شعرم را از سنت شعر آزاد و نیمایی ایران جدا بدانم هرچند شاید با وزن و یا شیوه ی مصرع بندی و بکارگیری اجزا جمله به گونه ای دیگری برخورد کنم اما راه همان است . بستر همان است . مسیر همان است . تنها تفاوت در زبان , چهان و جان من است که این هم طبیعی ترین شیوه برای رسیدن به جهان و زبان هر شاعری ست . من هم تاکنون یعنی تا پیش از خواندن این یادداشت ها چون شما می اندیشیدم اما با خواندن این یاداشت ها فکر دیگری می کنم ......... نیک نیز می دانم که در جهان ادبیات و فرهنگ هیچ کس جای کسی را تنگ نمی کند . ادبیات با هیچ کس دشمن نیست و هر شعر خوبی می تواند در اندک زمانی جایگاه خویش را بدست بیاورد . نگران هیچ کدام از اینها نیستم اما از ریشخند شدن نگرانم . ارادتمند شما / پیام
.......................................................................
بنا به پاره ای ملاحظات نوشته شما تلطیف شد
سلام مجدد خدمت پیام عزیز
همچنان که خدمتتان عرض کردم چون در زمینه شعر کوتاه بیشتر تفنن می کنم نمی توانم نظرم مثل شما یا جناب عباس نژاد یا دکتر فولادی صائب باشد.
حقیقتش را بخواهید سالها پیش با خواندن دوزخ اما سرد اشنائی مختصری با نوخسروانی پیدا کردم و چند نو خسروانی هم سرودم
مربوط به سال 71
گاها هم شعرهای کوتاه سه سطری بطور اتفاقی سروده بودم مثل این شعر در سال 88
بجز آذرخش بی صبر
کسی از درون اشفته ی او خبر ندارد
به چه فکر می کند ابر
ولی این شعرها بهرحال تصادفی و اتفاقی بود تا با جناب فولادی و شعرهایش اشنا شدم و تفنن هائی کردم.
نظر شخص من این است که کاری به اسم نداشته باشیم.
خیلی از شعرها چند نام دارند مثل چهارپاره که به آن دوبیتی پیوسته می گویند یا شعر نیمائی که به ان شعر آزاد یا شعر نو می گویند
در نهایت پسند عموم است که بهترین و مناسب ترین نام را انتخاب خواهد کرد
با عرض پوزش که نام دوستان عزیز دیگر را از قلم انداختم . بی هیچ تردیدی بودن عزیزان بزرگواری چون جنایب طارمی , میر افضلی , بیلویردی , همراز , آقا مجیدی و دوستان دیگر در این گفت و گو بایسته است و اگر در این گفت و گو یاری گر باشند بی گمان به نتایج مهمی خواهیم رسید .
بخش دوم
بازگردیم به شعر کوتاه سه مصرعی . خواسته یا ناخواسته با این که شعر کوتاه قالب های زیادی دارد اما گویا ناخواسته موضوع این شماره تمایل بسیار زیادی به بررسی شعرهای سه مصرعی دارد . بنده آگاهانه از امروز برای پرهیز از هرگونه دلخوری و واکنشی تا یافتن راه چاره ای از جناب علی عباس نژاد و جناب علی رضا فولادی نیز خواهش می کنم تا بدور از هر گونه جنجال و دلخوری دور هم گرد بیاییم و دستکم برای رشد و بلوغ این قالب ارزشمند و پر توان چاره ای بیندیشیم . هیچ جایی برای پایان دادن به این تکروی ها بهتر از سیولیشه نیست . جایی که بی تردید بسیاری از دوستداران شعر آزاد و نیمایی دور هم هستند و بی هیچ چشمداشتی برای زنده ماندن جریان ریشه دار شعر آزاد و نیمایی تلاش می کنند . هر کدام از دوستان که تمایل به گفت و گو دارند در حضور بزرگان نشریه می توانند سخنان خویش را بیان کنند و دستکم باور ها و دیدگاهای خویش را در باره نام های گوناگون این قالب بیان کنند . باورهای خویش را بنویسند . پیشنهادات خود را مطرح کنند . از نام پیشنهادی خویش دفاع کننند و من منشی ها را بکناری بگذارند . زیرا همانگونه که جناب عباس نژاد نیز در جستار ارزشمند خویش به خوبی به آن اشاره کرده اند , قالب کوتاه سه مصرعی شعری ست که هم اکنون بیرقش را هفتاد و دو شاعر به دوش می کشند . بنده هم پیشنهادات خویش را در میان گفت و گوها مطرح خواهم کرد . شاید نیز توانستیم نامی زیبنده و نیز منشی را برای این قالب بازنویسی کنیم و توان خویش را برای شکوفیی اش بکار بندیم .
جناب راثی پور عزیز , بنده از شما , جناب شاکری یکتا و جناب عاطف راد خواهش می کنم که در این باره گفت و گوهای سهیم شوید . بی تردید جناب علی عباس نژاد , جناب علیرضا فولادی و بنده نیز به شما خواهیم پیوست و گفت و گو را پی خواهیم گرفت .
ارادتمند شما / پیام سیستانی
درود بر عزیز دلم جنای راثی پور
از این که پس از زمان درازی دوباره در کنار شما هستم از بن جان شادمانم . بی تردید در این جهان بی درو پیکر و پر جنجال مجازی یافتن دوستانی خوب بسی دشوار است و برای بنده , دوستانی که درنشریه سیولیشه هستند , چنین اند . از این که شما و جناب عباس نزاد تلاش هایی را در نشریه برای گفت و گو در باره شعر کوتاه آغاز کرده اید باید به فال نیک گرفت . بی تردید این گفت و گو ها به بار خواهد نشست و تاثیرش را بر جان و زبان شعر کوتاه خواهد گذاشت . مهم ترین نکته اکنون این است که گویی فرهنگ و منش گفت و گو در جهان مجازی ویران شده است و گفت و گو ها پس از چندی به دلخوری و پرخاش می انجامد . امید که در اینجا بتوانیم با پرهیز از هر گونه پرخاشی گقت و گوهایی مهم را در باره شعر کوتاه پی بگیریم .
داستان ما و داستان شعر کوتاه بسیار شبیه به همان خاطره مهم شما شده است . گویی امروز , بسیاری , دیواری کوتاهتر از دیوار شعر کوتاه کسی برای شاعر شدن نمی یابند . شعرهای بریده بریده ای که اگر بی وزن باشند تنها چند تصویر پله کانی هستند و اگر منظوم باشند تنها چند مصرع ...
بگذار من هم برای تایید فرمایشات شما خاطره ای را بازگو کنم . چندی پیش یکی از دوستان شاعر و مترجم برایم نامه ای بلند بالا در کم ارزشی شعر کوتاه نوشته بود و این که اصلا شعر کوتاه به دلیل فرصت ندادن به حرف های بزرگ و بلند قابل دفاع نیست . و چرا باید غم ها و شادی ها و نیز خود زندگی که چنین بلند است را در چند مصرع خلاصه کنیم ؟ و اینگونه سخان .. اما هرگز یادم نمی رود که همین دوست سال ها پیش هنپگمی که شعر بلند می سرودم شبی به من گفت که دوران شعر بلند به دلیل کم فرصتی و بی خوصلگی بشر به پایان رسیده است و باید دیگر دست از شعر بلند برداشت... به گمان بنده کمتر صداقت و باور در هر گفته های این دوستم وجود داشت . از این گذشته اگر قرار بر اینگونه بی خوصلگی های بشر باشد چرا هنوز رمان در همه جهان از پرفروش ترین قالب های ادبی است ؟ با این که اشاید بزرگ ترین شعر بلند ما هم از چند صفحه شاید نگذرد اما رمان دستکم بالای صد صفحه است . چرا در باره داستان کوتاه چنین سخنانی گفته نمی شود ؟
برگردیم به شعر کوتاه . نکته ای که شاید کمتر کسی به آن اشاره می کند موضوع زبان در شعر کوتاه است . زبان در شعر کوتاه بسیار مهم تر و ارزشمند تر از زبان در شعر بلند است . اگر شعر کوتاه نتواند زبان خویش را بیابد و نتواند شخصیت زبانی اش را بازسازی و باز آفرینی کند نمی تواند به شخصیت و هویتی مستقل دست یابد . مصالی می زنم . اگر ما سوای وزن به رباعی و دوبیتی بنگریم زبانی دارند که شاید قابل تعریف نباشند اما فهمیدنی هستند . ما ناخواسته هنگامی که دوبیتی می سراییم این زبان را می فهمیم..برای همین است که اگر شما با وزن دوبیتی و یا رباعی غزلی بسرایید با این که وزن یکی ست اما زبانش دو تاست . شعر کوتاه معاصر ما فاقد این زبان و شخصیت است . این زبان در قالب های سنتی کاملا دیده شدنی هستند و به پختگی رسیده اند اما در شعر کوتاه آزاد و سپید هنوز در زینه های نخستین هستند .
ادامه دارد.....
سلام و عرض ادب خدمت دوست بزرگوارم سیستانی.
مطلب ارزنده شما مثل شعرهایتان جذاب و گیرا و منطقی بود.
اول از همه از سعه صدرتان تشکر دارم.
دوم اینکه با اینکه در زمینه شعر کوتاه کمتر کار کرده ام و بیشتر متفنن بوده ام اما عمیقا معتقدم که اقبال بیش از حد به شعر کوتاه به بهانه کم حوصلگی و بی علاقه گی مخاطبان نوعی عقب نشینی محسوب می شود.اگر به این بهانه به شعر کوتاه بپردازیم به قول شما از همان ابتدا قافیه را باخته ایم.
اما اگر به عنوان ماهیتی مستقل و قائم به ذات به چیستی شعر کوتاه بپردازیم مسئله فرق می کند.آن هم زمینه می خواهد.
به خاطر دارم در ایام دانشجوئی روزی در سالن مطالعه نشسته بودم و خلاصه یک کتاب پایه را می خواندم که زیاد متوجه نمی شدم و چند بار مزاحم یکی از دانشجویان سال بالائی شدم.ایشان در پایان توضیحشان حرف جالبی زدند و گفتند تا خود کتاب پایه را نخوانی متوجه خلاصه آن نخواهی شد.
نسلی هم که با کل شعر مشکل داشته باشد طبعا اقبالی به شعر کوتاه که دیر فهم تر و چالشی تر است نخواهد داشت