اثری از بت بزرگ نبود، کَم کَمک ما اثر در آوردیم
بس که بر کفر خویش پاییدیم، کفرشان را دگر در آوردیم
هی عصا مار و اژدها کردند، ماه را از وسط دوتا کردند
ما هم از کج کلاه شعبده مان، جای خرگوش، خر در آوردیم
دلشان خوش به جفت - شش بود و، تاس ما جفت - هفت می آوَر٘د
آن طرف هر چه حکم رو کردند، این طرف، برگِ سر در آوردیم
ما که در انتهای صف بودیم، خود ِ اولاد نا خلف بودیم
خاطرات خوش بهشتش را، از دماغ پدر در آوردیم
شکل نیلوفران پیچاپیچ، ریشه کردیم در لجن، در هیچ
اسوه ی زندگی شدیم - اگر، خود ز مرداب سر در آوردیم
ما که از ابتدا فلج بودیم، کرم بی دست و پای کج بودیم
پیله کردیم و پای کوبیدیم، عاقبت بال و پر در آوردیم