در سوگ دوست عزیزم جناب لطف الله شیرین زبان:
تاب آور ای سرباز زخم واپسین را
در آخرین پیکار، تشویش کمین را
هرچند زخم زندگی از پایت انداخت
عزمت رقم زد داستانی راستین را
پاییز ها بر چون تو سروی بی اثر بود
تا بر کشیدی پرچم سبز یقین را
طنز تو در واقع نمایی ذره بین بود
بردی میان ضعف هامان ذره بین را
تا بر جبینت گرد هر ظالم نیفتد
ترجیح دادی زحمت کد یمین را
آبشخور مشکل پسندان بی نیازیست
مکروه می دانند جام هر لعین را
گو نام تو در خاطر دوران نماند
نزدیک بین هر گز نمی بیند نگین را
شیرین زبان، بر عجز این راثی ببخشای
در سوگ تو گر گفت این غث و سمین را