یکی از شعرهای دلانگیز، پیچیده، و در عین حال تلخ و غمانگیز نیما که فهم معنایش نیاز به تأمل و تعمق جدی و تسلط کافی بر فضاهای فکری- تصویری او و شعرش و تا حدودی هم توسل به حدس و گمان دارد، شعر "گل مهتاب" است که یکی از سرودههای آزاد ابتدای کارش در این حوزه است. شعر "گل مهتاب" تاریخ اسفند 1318 را در پای خود دارد، یعنی نیما آن را حدود دو سال پس از شعر "ققنوس" که نخستین سرودهی آزادش بوده، سروده است.
با خواندن این شعر احساس میکنیم که با رویدادی تلخ و دردناک روبروییم و نیما تحت تأثیر رخدادی ناگوار و تکان دهنده شعر "گل مهتاب" را سروده، رخدادی بد، رخدادی شوم، رخدادی فاجعهآمیز؛ و شعرش گزارشی تصویری و کم و بیش فراواقعی (سوررئال) از آن رویداد غمانگیز است، رویدادی که نشان از ناکامی و حرمان دارد، نشان از یک فقدان تأسفبار، نشان از ناگاه از دست دادن یک گل، از دست دادن گل مهتاب.
"گل مهتاب" شعری معماوار است و در بر گیرندهی سه معمای اصلی پیچیده که پاسخ روشن و قاطعی ندارند، و تنها میشود با تفسیرشان بر مبنای خطوط فکری نیما در نوشتهها و شعرهای دیگرش و به کمک ظن و گمان، پاسخ این معماها را حدس زد.
معمای اول خود "گل مهتاب" است. نیما دربارهاش در این شعر تصویرهایی دلکش و خیالانگیز ساخته و آن را چنین توصیف کرده:
از رنگهای درهم مهتاب
رنگی شکفتهتر به در آمد
همچون سپیدهدم
در انتهای شب
کاید ز عطسههای شبی تیرهدل پدید.
...
وان نودمیده رنگ مصفا
بشکفت همچنان گل و آگنده شد ز نور
بر ما نمود قامت خود را
با گونههای سرد خود و پنجههای زرد
نزدیک آمد از بر آن کوههای دور
چشمش به رنگ آب
بر ما نگاه کرد.
تا دیدگان گمره گرداب
روشنترش ببیند
دست روندگان
آسانترش بچیند
آمد به روی لانهی چندین صدا فرود
بر بالهای پرصور مرغ لاجورد
گرد طلا کشید
از یکسره حکایت ویرانهی وجود
زنگار غم زدود
وز هرچه دید زرد
یک چیز تازه کرد.
معما این است: "گل مهتاب" چیست؟ اگر نماد است، نماد چیست؟ اگر استعاره است، استعاره برای چه چیزیست؟
در هیچیک از شعرهای دیگر نیما یوشیج توصیف چنین گلی، یا توصیفی کم و بیش مشابه آن نیامده که بر مبنای آن بشود فهمید که این چه گلیست و نماد چیست. البته این شعر را میتوان عضوی از خانوادهی شعرهای پیچیدهی نیما با عنوانهای بحثانگیزی چون "من لبخند" و "پادشاه فتح" دانست، ولی از آنها به مراتب مادیتر و ملموستر است، و نشانههای بیشتری از اشاره به یک رویدادی تلخ واقعی دارد.
از مجموعهی توصیفهای نیما دربارهی "گل مهتاب" چنین برمیآید که "گل مهتاب" گلیست آسمانی که در دل شبی تیره، در آسمان، با رنگهای شکفته چون گلی پرطراوت و تر و تازه، از دل مهتاب برآمده، آکنده از نور و رنگ و روشنی و صفا، گلی به سان فرشتهای زیبا و نورانی، با پنجههای زرین و رویی درخشان، در نهایت دلربایی و افسونگری، گلی اثیری، سرشار از افسون و جذبه، گلی در مقابل شکلی سیاه و مهیب که در دل شب چشم میدریده، شکلی که به نمادی از دیو میماند در برابر فرشته و در چالش با او، چالش نومیدی با امید، چالش تاریکی با روشنی، چالش زشتی با زیبایی، چالش پستی با والایی.
پس به تعبیری گل مهتاب فرشتهایست آسمانی که در شبی تیره، از پس کوهها و از دل مهتاب برآمده، در هیئت دوشیزهای زیبا و با روی و رخساری تابناک و پرتوافشان و دلافروز، برآمده تا امیدافشانی کند و بر تاریکیها آبشار نور بتاباند و بباراند و جهان را روشن کند و شبنوردان را امیدوار و خوشبین به آیندهی راهی که در دل تاریکی میپیمایند.
واضحتر اینکه "گل مهتاب" نمادیست از اندیشههای پویا و روشنی که در دوران سلطنت آزادیکش و استبدادی رضاشاه پدید آمد و امثال دکتر ارانی و "مجلهی دنیا" نمایندهاش بودند.
معمای دوم، هویت همراه نیما در این شعر است. همراهی که نیما دربارهاش چنین سروده:
آن وقت سوی ساحل راندیم با شتاب
با حالتی که بود
نه زندگی نه خواب
میخواست همرهم که ببوسد ز دست او
میخواستم که او
مانند من همیشه بود پایبست او
این همراه که میخواسته دست گل مهتاب را ببوسد و نیما میخواسته که او، مانند خودش، همیشه پایبند و دلبستهی گل مهتاب باشد، که بوده؟ میشود حدس زد که این همراه کسی جز لادبن- برادر کوچکتر نیما و تنها برادرش نبوده و نیست. پورنامداریان هم در کتاب "خانهام ابری است" همین حدس را زده است. تاریخ سرودن شعر "گل مهتاب" اسفند 1318 است و در آن تاریخ، چند سال از آخرین دیدار دو برادر میگذشته و نیما چند سالی بوده که از برادرش هیچ خبری نداشته، و بعید نیست که در هنگام سرودن شعر "گل مهتاب" دلتنگ برادرش شده و خواسته در آن شعر یادی از او کند و تصویری از او در قالب همراهش در سفر دریایی برای دیدار "گل مهتاب" ترسیم کند.
معمای سوم اتفاق ناگهانی تراژیکیست که در پایان شعر برای "گل مهتاب" افتاده و باعث افسردگی آن گل دلجو و کمرنگی و تیرهنظری او شده است، و نیما خیلی مبهم و ناروشن دربارهی آن سخن گفته:
اما به ناگهان
تیره نمود رهگذر موج
شکلی دوید از ره پایین
آنگه بیافت بر زبری اوج
در پیش روی ما گل مهتاب
کمرنگ ماند و تیرهنظر شد
در زیر کاج و بر سر ساحل
جادوگری شد از پی باطل
وفسردهتر بشد گل دلجو
هولی نشست و چیزی برخاست
دوشیزهای به راه دگر شد.
راستی، چه اتفاق شومی رخ داد که باعث کمرنگ ماندن و تیرهنظری گل مهتاب و افسردگیاش شد؟ چرا رهگذر موج تیره شد؟ آن چه شکلی بود که از ره پایین دوید و بر بالای موج رسید؟ کدام جادوگر از پی باطل شد؟ آن کدام هول بود که نشست و چه چیز به جایش برخاست؟ و منظور نیما از اینکه گفته "دوشیزهای به راه دگر شد" چیست؟ کدام دوشیزه؟ کدام راه دیگر؟
برای هیچ کدام از این پرسشها پاسخی روشن و قاطع نیست و جز به حدس و گمان نمیتوان چیزی از معنای نهانی و پنهان این سطرهای معماوار دانست.
در سایر شعرهای نیما هم تصویرهایی مشابه این تصویرهای مبهم و ناروشن وجود دارد، از جمله در شعر "چراغ" که تصویری مشابه تصویر پایانی شعر "گل مهتاب" در آن دیده میشود:
پیت پیت، درآی با من نزدیک
تا قصه گویمت ز شبی سرد
کامد چگونه با کفاش آتش
از ناحیهی همین ره تاریک
اول درآمد از در
گرچه نگاه او نه هراسان
خاموشوار دستش بگشاد
باشد که مشکلی کند آسان
آخر نهاد با من باقی
این قصهام که خون جگر شد
با ابری از شمال درآمد
وز بادی از جنوب به در شد.
اشاره کردم که "گل مهتاب" میتواند نمادی از دکتر ارانی باشد. آنچه این حدس را تقویت میکند، تاریخ سرودن این شعر است: اسفند 1318. میدانیم که دکتر ارانی در 14 بهمن 1318 در زندان قصر به قتل رسید یا در وضعیت پر از زجر و شکنجهای که برایش به وجود آورده بودند، در سلولی تاریک و نمور به مرگ تدریجی جان باخت. به این ترتیب مبارزهی او با دیکتاتوری رضاشاهی و استبداد و اختناق ناشی از آن با از بین رفتن او و به سود ارتجاع و استبداد حاکم (شکلی مهیب که در دل شب چشم میدرید) به پایان رسید. با مقایسهی تاریخ سرودن شعر و تاریخ جان باختن دکتر ارانی میتوان این حدس را پذیرفت که شعر "گل مهتاب" را نیما یوشیج تحت تأثیر زندگی و مرگ تراژیک دکتر ارانی، چند روز پس از شنیدن خبر جان باختن او سروده و در آن او را به صورت تصویر رؤیایی "گل مهتاب" و رضاشاه و دیکتاتوریاش را به صورت "شکلی مهیب که در دل شب چشم میدرد" تصویر کرده است.
دو سال بعد، در 13 بهمن 1320 نیما یوشیج شعر "نه، او نمرده است" را به یاد دکتر ارانی و تحت تأثیر اندوه ناشی از فقدان او سرود:
دو سال از نبود غمانگیز او گذشت
...