وصال دوستان روزیِ ما نیست
بخوان حافظ غزلهای فراقی
#حافظ
@literature9
فراقی (۱)
سپیده که سر بزند
نخستین روزِ روزهای بی تو
آغاز میشود.
آفتاب
سرگشته و پرسان
تا مرا کنار کدام سنگ
تنها بیابد / به تماشای سوسنی نوزاد
به نخستین درهی سرگشتیهام.
در اندیشهی توام
که زنبقی به جگر میپروری
و نسترنی به گریبان.
که انگشت اشارهات
بهتهدیدِ بازیگوشانه
منقار میزند به هوا
و فضا را
سیراب میکند از شبنم و گیاه.
سپیده که سر بزند خواهی دید
که نیست به نظرگاه تو / آن سدر فرتوتی / که هر بامداد
گنجشکان بر شاخساران معطرش به ترنم
آخرین ستارگان کهکشان شیری را
تا خوابگاه آفتابیشان
بدرقه میکردند.
سپیده که سر بزند
نخستین روزِ روزهای بی مرا
آغاز خواهی کرد:
مثل گل سرخ تنهایی
آه خواهی کشید،
به پروانهها خواهی اندیشید
و به شاخهی سدری
که سایه نینداخته بر آستانهات.
جموریز، فروردینماه ۱۳۶۹
#منوچهر_آتشی
گندم و گیلاس: مجموعهشعر. تهران: قطره، ۱۳۷۰، چ ۱، صص ۳۰-۳۱