نگاه اندیشمندان و نخبگان سرزمین ما به بهار طبیعت و زیبایی های آن نگاهیست سخت کمال طلبانه و آرمان گرایانه بدون پرداختن به خود بهار. یعنی فرصتی گذرا برای دم غنیمت شمردن و حذر از این که مبادا خزان عمر در رسد و این بزم گذرا را به غارت برد.گواه این مدعا نقاشی های مینیاتوری (نگارگری) و خاصه اشعار سبک هندی ست .
در این نقاشی ها بیشتر تداعی ها و ذهنیت خالق اثر بدون رعایت پرسپکتیو و تناسب ابعاد اشیا ترسیم می شود مثلا سرو نماد اعتدالست بدون کمترین اعوجاجی و بلبل گویای ترنم و دلدادگی و غنچه بلااستثنا گویای حجب و در پرده بودن است.
در شعرها نیز اگر شاعر تصویری می سازد عناصرش فقط در استخدام رساندن مقصود شاعر است:
چو گل گر خرده ای داری خدا را صرف عشرت کن /که قارون را غلط ها داد سودای زر اندوزی
یا
مرا ز سیر چمن غم ترا نشاط رسد/که تو پیاله و من داغ لاله می بینم
یعنی حتی در وصف طبیعت نیز ردپای اضطرابها و کابوسهای های شاعر دیده می شود. نگرانی هایی که ریشه ای تاریخی دارد، در سرزمینی که هیچ چیز پایدار نبوده و نیست و شوکت و اقبال در حکم حبابی زود گذر است که به واسطه خشم سلطان خودکامه یا هجوم اقوام غارتگر به طرفه العینی به فلاکت و افلاس بدل می شود.
به نظر بنده حقیر این بینش نوعی فرار از حقیقت وسواس آمیز نیست . بازتابی از آمال و آرزوهای سرکوب شده ایست که ریشه در تاریخ محنت آلود و پر مشقت این سرزمین غمگین دارد و سایه های ترس آن هنوز در ذهن ما ته نشین شده است.