فصل دلتنگی احساس من است
ونگاهم به شنا کردن یک خاطره
می شوید پر
تهی ام از خود وپر شده ام از باران
آسمان آبی نیست
نه چراغی که به خورشید رساند ما را
ونه دستی که به ساحل برساند دل را
سائل شب زد ه ی شهردعایم گویی
دراین میکده باز است هنوز
آب را بهر شفاعت به وضو می طلبم
نیتم،چون گل یاس پرازرایحه است
شکرت ای آبی عشق
غرق نور است وجودم یکسر
چشم هایم خشکند
و دلم ،لبریز از لبخند.
✍ منیره مقدم زاده
ازشاعران شهر چابکسر
باسپاس از ایشان برای اشتراک گذاری اشعار خوبشون
┅ ✶❃ ⃟