نصرتالله نوحیان معروف و متخلص به نوح (۱۳۱۰-۱۳۹۹) درگذشت. نوح نویسندهای خوب و شاعری متوسط به پایین بود و اغلب در قاب معانی القاءشده از سوی حزب توده، شعر جدی و طنز و نوگونه و کلاسیک میسرود. از تودهایهای کهنهکار بود. مردمدوست بود. از کودکی کار کرد. درس خواند و نجاری کرد. در دورۀ شاه به زندان افتاد. نفرت عجیبی از شاه و سلطنت داشت که در برخی شعرهایش بازتاب یافته. چند دفتر شعر داشت. برگزیدۀ اشعار سالهای ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۹ او در دفتری به اسم فرزند رنج منتشر شده است. از همین اسم، مذاق تودهای او مشخص است. نوح روزنامهنگار بود. از جوانی در مطبوعات چپ مینوشت. بیستسال در کیهان و سالها در رادیو تلویزیون ملی و مطبوعات دیگر کار کرد. خودش را بیشتر ژورنالیست میدانست و حق همین بود. بعد از مهاجرت هم در مطبوعات خارج نوشت. برنامههای خوب تلویزیونی هم داشت.
نوح طنزپرداز بود. دربارۀ طنز کتاب نوشته: بررسی طنز در ادبیات و مطبوعات فارسی. مقالۀ خوبی هم دربارۀ یغمای جندقی نوشت که حبیب یغمایی از بس خوشش آمد آن را در یغما تجدید چاپ کرد. شیفتۀ محمدعلی افراشته بود و بعضی آثار افراشته را در سه جلد جمع کرد. این کارش با همۀ کاستیها خدمت ارجمندی بود. مطالب مفیدی هم دربارۀ افراشته نوشت. نوح اولین شعرش را در چلنگر افراشته چاپ کرد. مثل افراشته کارگرپیشه بود. مثل افراشته- و البته نه به خوبی افراشته- شعر طنز میگفت. مثل افراشته تودهای و روزنامهنویس بود. مثل افراشته مخاطب طنزش را مردم عادی قرار داده بود. اگر افراشته در شعر گیلکی استاد بود، نوشتهاند که نوح نیز در شعر به لهجۀ سمنانی متبحر بود و مثل افراشته و به خواست و تشویق افراشته، شعر به گویش محلی را در خدمت آرمانهای سیاسی و اجتماعی خود درآورد. حسرت هم میخورد که کاش افراشته زنده بود و پیروزی انقلاب را میدید!
نصرتالله نوح به ادب خطۀ سمنان خدمت کرد. او دیوان رفعت سمنانی، صوفی باذوق، را تصحیح کرد. کتاب تذکرۀ شعرای سمنان او مهم و ارزشمند است. مرارتها برای تدوین آن و نوشتن شرح حال شاعران گمنام سمنان کشید. خاطرات مفصلی هم نوشته به اسم یادماندهها که متأسفانه من آن را ندیدهام و پراکنده بخشهایی از آن را اینجا و آنجا خواندهام . خودش این کتاب را بهترین کارش میدانست.
نصرتالله نوح یک تودهای بود که سالها بغض حکومت پهلوی را در دل نهفت و پرورد. به قول خودش «با سرنگونی آن رژیم خونآشام در جشن پیروزی انقلاب شکوهمند ایران پایکوبی» کرد. بعد از پایکوبی، وقتی عرصه بر رفقا تنگ شد، نوح به عون و نصرت الهی، بر کشتی طنز روزگار نشست و از ورطۀ انقلاب زمانه، رخت به «آمریکای جهانخوار» کشید و در همانجا بزیست تا درگذشت. نامش بماناد.
https://t.me/n00re30yah