آیا آنچه به شکار اندیشه در نمیآید
به درد زندگی ما نیز نمیخورد؟
آیا پیش از آن که چیزی به دام اندیشهی ما در آید
پیشتر باید توسط زبان اهلی شود؟
زبانهای جهان بسیارند؛
آیا ممکن است زبانهای بیگانه چیزی را به دام اندازند که زبان ما نمیتواند آن را بیابد؟
آیا ترجمه میتواند واسطهگری کند یا اینکه در داد و ستد میان زبانها آن چیز باز با نقاب ظاهر میشود؟ یک احساس در تمام شاعران خلاق وجود دارد: همیشه فکر می کنند در خلق هر شعر چیزی هست که به شکار در نمیآید. اگر گفته شود آنچه اتوپیای شاعران را میسازد بیتردید یکی این است که آنچه در خیال و اندیشه و احساس است خود را چون معشوق اثیری دور و دورتر میکند چیزی دور از جهان پیچیدهی آفرینشگری نگفتهایم. یافتن آن چه به سرودن در نمیآید شاعران را به جایی میبرد که هرگز در آغاز به آن فکر نکردهاند. بیمکانی خیال همان نابه جایی آن چیزی است که از ما میگریزد.
هیچ کتابی آن نیست که از ابتدا میخواست آشکار شود. هیچ مقالهای آن نیست که در ذهن رخ میدهد. همیشه بین بیان کردن و اندیشه فاصله است. آنچه بیان میشود همان نیست که اندیشه شده است. گویی این ناچاری یک ناچاری وجودشناختی است؛ چرا که آدمی چیزی جز تلاش برای ظهور خود نیست. اما معجزهی تصادف را نباید از یاد برد. گاهی آنچه تصادفا رخ میدهد بسیار کاملتر از ساختنهای نیتمند است. هیچ خلاقیتی خالی از تصادف نیست. در تصادف خلاقانه، معجزه است. همین تصادف است که گاهی این گمان را به ذهن برخی از هنرمندان رسانده است که شاید امر دیگری درمیان است چیزی به شاعر، هنرمند و نویسنده القا میشود که از ذهن او بیرون است.
اگر اهل نوشتن مقالهی الهامی باشی، شک نخواهی کرد که الهام یک موضوع ناب برای نوشتن، درست شبیه الهامی است که به شاعران میشود. اگر سوژهای به تو الهام شده است که به هیات مقاله در آید بیتردید مقالهات حرفی برای گفتن دارد. اما الهام چیست؟ الهام جادوی تصادف است. زمانی که در ذهن امر نیتمند با امر نیتناشده میآمیزد تصادفی آشکار میشود که از پیشبینی هنرمند و نویسنده بیرون است. اما چه زمانی امر تصادفی در ذهن یک نویسنده عجیبتر است زمانی که کانونهای فکر نویسنده از یک آبشخور سرچشمه نگیرد. در این شرایط مغز ترکیبهای عجیب میسازد که ریشه در تصادف دارد.
#سینا_جهاندیده