ما
گرفتاران اندوهیم
در کلاف مردم این شهر
درمیان خنده های نانجیب درد
دستهای سردمان را ها نخواهدکرد
هیچکس درکوره راه جاده حسرت
زندگی شاید غروبش
سهم ما بوده است
ما گرفتاران این زخمیم
خسته وتنها
قصه ما قصه تنهایی گنجشک زخمی
در شب سرد زمستان بود
بداهه