عنوان شعر اول : وسع
وسعم اگر می رسید از سر ایوان
سوی هرآنجا که شعله های خصومت
اشک بیارد به چشمها
کفترهایی پیامشان همه زیتون
راهی می کردم
وسعم اگر می رسید جای گلوله
بر دل مجروح هر که هست
مرهم بودم
اما دردا
غیر نظاره به دود های عداوت
غیر سرشکی به چشم
هیچ ندارم
تا بفرستم به این شراره پر خشم
عنوان شعر دوم : گفت همسایهگفت همسایه که گویا شبها
سایه ای سرگردان
پای می کوبد هر شب بر بام
با خودش می گوید می خندد
می زند با شبح ظلمت جام!
عده ای می گویند
روح نفرین شده ایست
که فراری شده است از دوزخ
و بجا مانده هنوز
حلقه لق شده زنجیری در دستش
گفتم این مایه تشویش شما
آرزوهای محقق نشده ست
آرزوهای تلنبار شده
قطعا از روزنه رویا ها
فرصتی یافته آوار شده
من از آن می ترسم
این همه حسرت و حرمان روزی
بشود فتنه عالم سوزی
من از آن می ترسم
مرداد ۹۸
عنوان شعر سوم : ۰۰
نقد این شعر از : ارمغان بهداروند
«دشوارنویسی» میتواند برای متن بیش از آن
که نماد ادبیت کلام و نمایش شعریت متن باشد زادهی عدم تسلط بر کارکرد
زبانی باشد. این نخستین برداشت من از دو متنی است که از دوست ارجمند «محمد
راثی» در خاطرم مرور شد. منتهای صعود متن هنری میتواند خلق زیبایی باشد،
زیبایی قابل دریافتی که شاید در نگاهی شتابزده واصل نشود اما ابهام
متفکرانه به شکلی است که با پیدایش کدها و کارکردها منجر به لذتبخشتر
کردن متن و رضایت مخاطب میشود. اگر شاعر بتواند با ایجاد وحدتی ارگانیک در
اندامهای متن، ادراک و عواطف مخاطب را ترغیب نماید؛ قطعاً به خلق زیبایی و
ترویج آن میتواند امیدوار باشد.
در شعر امروز الگوهای ارزیابی زیبایی و
جنبههای خلاقهی شعر قابل مطالعه است و شاعر با ردیابی این الگوها در
تجربیات موفق دیگران و تمسک به داشتههای موجود خویش و تلاش برای توسعهی
ظرفیتهای سرایشی مستقر واجد خصوصیاتی خواهد شد که به او این امکان را
میدهد که با سماجت و با تمام قوا به خلق شعر بپردازدو مخاطب را با خود
همراه نماید. به نمونههایی از این دست در شعر «محمد راثی» توجه میدهم:
- سایهای سرگردان/.../ میزند با شبح ظلمت جام
- وسعم اگر میرسید جای گلوله/ بر دل مجروح هر که هست/ مرهم بودم...
در
نمونهی نخست با شاعری رو به رو هستیم که تجربههای شخصی خود را با شناخت
شعری از گنجینهی ادبی پیوند زده است و نقشی قابل قبول آفریده است که
میتوان این مقبولیت را متاثر از دقت در محیط و ادراک وضعیت فرد در
مواجههی با پدیدهها دانست. در نمونهی دوم اما شاعر اگر چه تصاویری
متناسب و پوشش دهندهی مفهومی خلق کرده است اما از زیبایی خلق و دستکار
نهایی خویش که باید به ترغیب و تشویق و التذاذ مخاطب بینجامد غافل بوده
است. این نمونه را با این بند از شعر احمد شاملو همسایه میکنم تا رویکرد
فعال ادبی را در هر دو اثر بیشتر متوجه شویم:
هرگز از مرگ نهراسیدهام/
اگر چه دستانش از ابتذال شکنندهتر بود/ هراس من باری همه از مردن در
سرزمینی است/ که مزد گورکن/ از آزادی آدمی/ افزون باشد...
در این بند هم
چنان که «محمود فلکی» در کتاب ارزشمند «موسیقی در شعر سپید» می گوید:
میتوان نمونهای کامل از متنی که توانسته است تخیل فعال و بیان هنری را
توامان داشته باشد و چشم موشکافانه به جامعهی پیرامونی دارد مطالعه کرد.
برای مثال اگر بخواهم از زیرکی شاعر در انتخاب واژهها و حساسیت دوچندان
شاعر به این موضوع نکتهای ذکر کنم توجه شاعر را به عبارت «افزون باشد» جلب
میکنم. در خوانش عادی هر کدام از ما قطعاً با مرور جملهی «که مزد گورکن
از آزادی آدمی...» به فعل «بیشتر باشد» خواهیم رسید اما شاعر با تغییر در
عادات ذهنی و غیرقابل پیشبینی کردن متن تلنگری به مخاطب وارد میکند و به
ماندگاری اثر تومان با زیبایی دوچندان همت میکند.
چشم در راه آثار
فردای دوست ارجمندم جناب «محمد راثی» میمانم و از او میخواهم که با تمرین
و ممارست و بیهیچ شتابی بنویسد و خلق کند