شاید هوا دوباره بگیرد
دست مرا
دست تورا
و دست ها
به میله های فلزی
عادت کنند.
منهای صفر
یعنی صدای تو
در غارهای وسوسه
منهای صفر
میزان حس و حادثه ای
که سال های توهّم را
به جای عشق رقم می زد.
منهای صفر
خط عبور خنده ی تلخی
در لحظه ای که هوش و حواست
قندیل یخ گرفته ی صبح سیاه را
در کوچه دیده است و ندید ه ست.
در راه خاک ریز بخارا
که انتهای عزلت تاریخ است
تیمور لنگ
نه استخاره کرد
نه حرف پیشگوی آبله رویش را
معیار واقعیت خود دانست
شمشیرآبدیده ی جدّش را برداشت
گردن سپرد به تقدیرش
گردن کشید و
گردن زد
تا خون منجمد
در برف ریزتازی و تاتار
تکمیل تر شود.
تاریخ من
طغرای بی بدیل تباهی است
مثل نیای تودرغار های آند.
حالا برو گابو!
مثل تمام سال های گذشته
که زیر تارصوتی تو لغزیده اند.
اینجا
کنار کوه دماوند
انسان آسیایی من تنهاست.
این شاخه های گل زرد را
در آبهای خزرمی اندازم
و "عشق سال وبا" را
تکرار می کنم.
حالا برو" گابو"!
شاید هوا دوباره بگیرد
در سرزمین ما
سگ های هار" ماکوندو"
معیار پایداری مرگ اند و انجماد.
29 فرورین 1393
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گابو:لقبی که کلمبیایی ها به گابریل گاسیا مارکز داده اند.
عشق سال های وبا: رمان مشهوری از مارکز
**https://t.me/mayektashakeri