مرگ باد / احمد شاملو
گفتی که:
« باد، مرده ست!
از جای بر نکنده یکی سقف راز پوش
بر آسیاب ِ خون،
نشکسته در به قلعه بیداد،
بر خاک نفکنیده یکی کاخ
باژگون.
مرده ست
باد!»
گفتی:
« بر تیزه های کوه
با پیکرش،فروشنده در خون،
افسرده است باد!»
تو بارها و بارها
با زندگیت
شرمساری
از مردگان کشیده ای.
این را،من
همچون تبی
ـ درست
همچون تبی که خون به رگم خشک می کند
احساس کرده ام.)
وقتی که بی امید
وپریشان
گفتی:
«مرده ست باد!
بر تیزه های کوه
با پیکر کشیده به خونش
افسرده است باد!» ـ
آنان که سهم شان را از باد
با دوستا قبان معاوضه کردند
در دخمه های تسمه و زرد آب،
گفتند در جواب تو، با کبر دردشان:
« ـ زنده ست باد!
تازنده است باد!
توفان آخرین
را
در کار گاه ِ فکرت ِ رعد اندیش
ترسیم می کند،
کبر کثیف ِ کوه ِ غلط را
بر خاک افکنیدن
تعلیم می کند !»
(آنان
ایمانشان
ملاطی
از خون و پاره سنگ و عقاب است.)
***
گفتند:
«- باد زنده است،
بیدار ِ کار ِ خویش
هشیار ِ کار ِ خویش!»
گفتی:
«- نه ! مرده
باد!
زخمی عظیم مهلک
از کوه خورده
باد!»
تو بارها و بارها
با زندگیت شر مساری
از مردگان کشیده ای،
این را من
همچون تبی که خون به رگم خشک می کند
احساس کرده ام.
صدایت / منوچهر آتشی
صدایت
یکی نرگس نوشکفتهست
که از پشت رگبار میایستد روبهروی نگاهم
و عطری هوسناک بالا میآید در آهم
تو میگویی و لاله میروید از سنگ
تو میگویی و غنچه میجوشد از چوب
تو میگویی و تازه میروید از خشک
تو میگویی و زنده میخیزد از مرگ!
حلول / مفتون امینی
ای دره شکفته ی سبز و سفید و سرخ
با اب و عطر دعوت جاری
من
در یک شب دو رنگ بهار
_ وقتی که دشتبان
خوابیده زیر سایه مست اقاقیا -
مانند یک پلنگ رها
با چالش قوی و پر از شوق
در تو حلول خواهم کرد....