1
جایی،
مش کرده است شهر
جایی حنا گذاشته
جایی هم،
عور و فلک زده
درحال مردن است.
پاییز آمده
2
پرنده گفت به برگ
چه زار و زرد شدی مثل این که بیماری"
سپیده سرزده بود و نسیم میآمد
جواب داد: بپا!
هرکسی بهارش رفت
همین شود که تو داری
مرا می انگاری
3
ابر رفت
بارش شبانه قطع شد
آفتاب،
از دهان صبحدم سرک کشید.
ناگهان،
پردههای پنجره کنار رفت
باغ خویش را درون شیشه دید
فکر کرد: طفلکی،
باغ آن وری چه زرد و زار گشته است!
29/7/95
4
کاغذ سفید، باغ را
دید ، قرمز و بنفش و زرد شد
شرم او
در دهان ساکنان باغ
گشت و گشت و گشت حرف شد
ابر آمد و هوا
تار و سرد شد
باغ کاغذ سفید را
دید و غرق برف شد.