می شود آیا
هیچ کسی با هزار زور و تقلا
راه براین سیل بی نجات ببندد؟
آری این سیل رهسپار به مرداب!
-رهگذرانی که گامهاشان
هول و ولا را و حرص را
در گذر و کوچه می نوازند!-
می شود آیا
هیچمدانی از انجماد زمستان
خدشه بیارد
در صف این مور های توشه به دندان!
- اسب تخیل مران به جاده خاکی
گرد و غبارش مزاحم است به دیدن
گربه به قصد ثواب موش نگیرد
جز پی سودش کسی خطر نپذیرد
در گذری که شتاب رهگذرانش
زنده کند داستان مور و ملخ را
عاصی از این دور بی تمام
بر سر آنم که با مساعدت سنگ
راه بر این سیل بی نجات ببندم!
هفده دی ۱۴۰۰