بر ساحلت دزدان دریایی
آواز میخوانند
ایرانِ در آتش!
چنگیزیان با لشکری جرّار
در بیشههایت اسب میرانند
ایرانِ در آتش!
شمشیرها از قلب مردانت
بر دشتهایت بذر پاشیدند
ارّابهها با چرخ خون آلود
از چینِ رخسارت گذر کردند
آنان هزاران بار
بر شهرهایت حمله آوردند
در کاسهی سرهای مستانت
پیمانه پر کردند
شمشادهایت را درو کردند
ایرانِ در آتش!
ازشعلهی سوزان سیاوشها
خندان گذر کردند
با تیشهی دستانِ در زنجیر
فرهادهایت کوه را کندند
آهنگرانت تاج شاهان را
درآتش افکندند؛
-بی شال وبازوبند-
خاکت هزاران پهلوان دارد
کشتارگاه رستم و آرش!
ایرانِ در آتش!
دریاچههایت غرق نیلوفر
آتشفشانهایت خیالانگیز
خاکت جواهرخیز
گلدستههایت سبز و عطرآگین
مردان تو سرکش
ایرانِ در آتش!
بالِ عقابانت نمیلرزد
نام شهیدانت نمیمیرد
شیرِ پلنگ کوههایت را
نوشیدهاند ایران
ازخارهسنگت جوشنی گلگون
پوشیدهاند ایران
بر قلههایت چون گلِ شمشیر
روییدهاند ایران
درشورِ شیرین، تلخ جان دادند
ایرانِ در آتش!
بیخانمان همچون پرستوها
آوارگان بار سفر بستند
رنگینکمانت را شکاریها
در دود و خاکستر رها کردند
تور سپید دخترانت را
برشانهها شال عزا کردند
ایرانِ در آتش!
بنگر که خاک لالهرویت را
چکمینهپوشان زیر و رو کردند
بنگر که چشم آهوانت را
در برکههای خون فروکردند
ای سرزمین پیر ابرآلود
دیگر پرند کشتزارانت
باران نمی خواهد
ایرانِ در آتش!
با تپههای تیربارانت
با تاج خونآلود شاهانت
ما بر تو دل بستیم
از آب باران کاسه پر کردیم
باعطر گندم عمر سر کردیم
درسینهات آرام خوابیدیم
ایرانِ در آتش!
ازسایهی قرآن گذرکردیم
بر سایههامان آب پاشیدند
در حلقههای اشک و گل رفتیم
آلالهی کوه و کمر گشتیم
در جعبهی تابوت برگشتیم
ایرانِ در آتش!
لبتشنه بر دریاچهای از نفت
آشفتهی عطر گل افیون
تاراج در بازار زرگرها
فریاد کن تاریخ تلخت را
بادست فولادین محرومان
شمشیر بر سوداگران برکش
ایرانِ درآتش!
وقتی درفش سبز پیروزی
برکوههایت شعلهور گردد
وقتی شب یلدا سحر گردد
از عاشقانِ کشتهات یک دم
یاد آور ای زیبای لیلیوش
ایرانِ در آتش!
هادی مومنی