آن زمان که در سکوت به فکر فرو رفتم
آن زمان که در سکوت به فکر فرو رفتم،
به سراغ شعرهایم آمدم و زمانی طولانی تأمل کردم،
یک فانتوم پیش از من با شمایل غیرقابل اعتمادی ظاهر شده بود،
در زیبایی، سن و قدرت وحشتناک باشکوه.
[همچون]نبوغ شاعران سرزمین های کهن،
آن زمان که به من میرسد، چون شعله چشمانش،
با اشاره به ترانه های جاودان بسیار و آوایی مرعوبگر[میپرسد]: چه می سرایی؟
آیا نمی دانی که برای شاعران همیشه تنها یک مضمون وجود دارد؟
و آن مضمون جنگ است! اقبال جنگ ها است!
خلق سربازان کامل!
گفتم: آری اینگونه است!
من نیز در زیر سایه غرور سرود جنگ سر خواهم داد- و طولانی تر و بزرگتر از هر سرودی خواهم خواند،
کتاب من با اقبالی ناپایدار حمل خواهد شد در عرصه جهان، با جنگ، با پیروزی، و عقب نشینی-پیروزی ای معوق و مردد،(هنوز، گاهی بدین سان در نظرم می آید، لااقل گاهی).
برای زندگی و مرگ - برای جسم و برای روح ابدی،
هان! من هم آمده ام، در حالی که سرود جنگ ها را سر میدهم،
من، بر فراز همه، سربازان شجاع را ترفیع میدهم.
#والت_ویتمن
#بهرنگ_بهروزنیا
#شعر_انگلیسی
#شعر_آمریکا
@poemot