سر مینهد بر شانهام پاییز، میگرید
با او، کسی همزاد با من نیز میگرید
آن روبهرو، همزاد من، در آینه تنهاست
آیینهای از حجم شب لبریز میگرید
نجواکنان بر سینهام سر مینهد، ویران
با زخمهای تازهی خونریز، میگرید
خواهد که تا پنهان کند ویرانی خود را،
زیر نقاب خنده، دردانگیز میگرید
گوید بنوش این لحظههای ناب رنگین را
مینوشم و، پاییز رنگآمیز میگرید
زخمیتر از من، در سقوط لحظههای مرگ
شب با هزاران چشم خود، یکریز میگرید
#علیرضا_طبایی