به خانه میآیم
در فرهنگ ِ لغت به دنبال کلمهی بهار هستم
در غیبت ِ بهار همهی کلمات ِ فرهنگ
بیمعنی و پوچ است
در غیبت ِ بهار رنج، هراس، بیم، تردید، حِرمان،
وحشت را از یاد نبردهام
به دنبال ِ تسلّی هستم
چه کسی باید در غیبت ِ بهار مرا تسلّی دهد
میخواهم بخوابم
پرندهای به پنجرهی من نوک میزند
از پنجره با حرمان جهان را نگاه میکنم
جهان ناگهان غرق در شکوفهها،
گلهای شقایق و بنفشه است
پنجره را باز میگذارم
باران میبارد
در باران میگویم
بهار را یافتم
بهار آمد...
#احمدرضا_احمدی
@naghdehall