به جز هوای رهایی به سر نداشته باشی
هوس کنی بپری بال و پر نداشته باشی
میان معرکه عمری پلنگ باشی و حالا
برای هیچ غزالی خطر نداشته باشی
خطر که هیچ وجودت تمام بود و نبودت
اثر نداشته باشد اثر نداشته باشی
تمام شب به تماشا به ماه چشم بدوزی
ولی برای پریدن جگر نداشته باشی
شب این شب ظلمانی احاطهات کند اما
دو چشم شبشکنِ شعلهور نداشته باشی
خلاصه کرک و پرت را زمانه ریخته باشد
تو از غرور خودت دست بر نداشته باشی
نگو که از تو گذشته اگر چه مثل گذشته
هوای خون و خطر آن قدر نداشته باشی
ولی پلنگ پلنگ است اگر چه خسته و تنها
اگر چه چیزی از آن شور و شر نداشته باشی