خنکای باد و نرمای چمن در انتظارست
که تو جلوه ای ببخشی به ملال دشت دلتنگ
بخرام آهوی من
که نمانده هیچ از عهد عتیق عشق باقی
نه طراوتی نه رنگی
نه نوای عود و چنگی
نه کرشمه نشاطی که بگسترد بساطی
به تفرج و تماشا نکند کسی درنگی
عوض شکوفه بر شاخه طناب دار رسته
عوض چکاوکان گله ی دال ، بال افشان
عوض نسیم بادی که غبار مردگی را به مشامها بپاشد
عوض هزار ، زاغی که به نوحه حنجرش را
چه کریه می خراشد
چه شد آن سماع موزون و لطیف بید مجنون
سیلان بی خودی از دف رعد و چنگ باران
به کمین نشسته در هر طرفی کمان صیاد
مترصد است در هر گذر و کنار جلاد
بخرام آهوی من
تو مگر به این ظرافت تپش دوباره ای را
بدمی به قالب خاک
و مگر به جلوه باطل بکنی طلسم این ترس
که تناسب و وقار قدم تو مرگ زشتی ست
و در این جهنم دلزده هدیه ای بهشتی ست
قالب نیمایی در
روزگار ما اندکی مظلوم و مهجور واقع شده است. شاعرانی که به شعر موزون و
کهن دلبستگی دارند، معمولاً به سمت غزل و گاهی نیز رباعی گرایش پیدا می
کنند و آن ها که قید و بندهای عروض و قافیه را بر نمی تابند و به دنبال فضا
و حال و هوای آزادانه تری هستند، سپید را انتخاب می کنند. در این میان
نیمایی سرایان حرفه ای اندک اند! سرودن شعر در قالب نیمایی بر خلاف تصور
برخی که آن را ساده می پندارند، بسیار دشوار است؛ رعایت وزن در عین مساوی
نبودن مصراع ها، توجه به آغاز و پایان مصراع ها، سطر بندی صحیح، استفاده ی
به جا و مناسب از قافیه و ... از جمله ویژگی های قالب نیمایی هستند که حتی
برخی از شاعران موفق و پرکار وقتی به این قالب روی می آورند، در رعایت آن
ها دچار مشکل می شوند؛ چه بسا همین دشواری ها سبب استقبال اندک شاعران
امروز- به ویژه جوان ترها- از قالب نیمایی شده است.
همه ی این ها را
گفتم که به این نکته اشاره کنم: آقای راثی از جمله کسانی ست که درس های
نیما را خوب فراگرفته است . شعر ارسالی ایشان نشان می دهد که از سر تفنن
یا تجربه گرایی به سراغ این قالب نرفته و شناخت صحیحی از ویژگی های آن
دارد. به ویژه رعایت وزن و مصراع بندی که در قالب نیمایی بسیار دشوار است.و از ظرفیتهای قافیه استفاده کرده است :
نه طراوتی نه رنگی
نه نوای عود و چنگی
نه کرشمه نشاطی که بگسترد بساطی
به تفرج و تماشا نکند کسی درنگی
نکته
ی مثبت دیگر در مورد شعرهای این دوست گرامی، دایره ی وسیع و گسترده ی
واژگانی اوست که نشان می دهد با شاعری اهل مطالعه و با پشتکار مواجه هستیم.
اما نکته ای که بیان آن درباره ی این دو شعر ضروری ست، ردپا و تأثیر
زبان و جهان شعری دیگر شاعران در آن است. به لحاظ لحن، زبان،
بیان، واژگان و حتی نوع ترکیب ها و تشبیهات به کار رفته، یادآور شعرهای
شاملو، اخوان ثالث، شفیعی کدکنی و حتی گاه م.آزاد هستند. این نکته قبل از
هرچیز نشانگر دلبستگی و علاقه ی این دوست ارجمند به شعر این شاعران است.
طبیعی ست که ما به شکل ناخودآگاه از آثار کسانی که می خوانیم و به آن ها
علاقه داریم، تأثیر می پذیریم. محمود درویش ، شاعر نامدار فلسطینی در جایی
سخن زیبا و کاملاً صحیحی گفته است. او می گوید:
«به اعتقاد من هیچ متن
شخصی که منحصر به یک شاعر باشد وجود ندارد. هر شاعری ویژگی ها و نشانه های
همه ی شاعرانی را که خوانده است با خود دارد. بدون این که نشانه های خودش
را پنهان کند. مانند نوه ای که تمام نشانه های پدر بزرگش را با حفظ نشانه
های خاص خود، با خود دارد...»
پس تأثیرپذیری در این حد یک امر کاملاً
طبیعی و پذیرفتنی ست. اما باید سخت مراقب بود که این تأثیرپذیری به مرحله ی
تقلید نرسد که آن وقت دیگر اثر شاعر را نمی توان اثری خلاق دانست. البته
رسیدن به سبک و زبان شخصی و منحصر به فرد، بسیار دشوار است و شاید سال های
متمادی نیاز به مطالعه و ممارست داشته باشد اما محال نیست. توصیه من در این
مرحله به دوست شاعرمان این است که مطالعات خود را تنوع و تکثر ببخشند و از
طیف ها و قالب ها و سبک های مختلف شاعران دیروز و امروز، شعر بخوانند تا
کم کم این تأثیرپذیری ها کمتر شود. در انتظار سروده های تازه تر ایشان
هستیم.